Category: فرهنگ سرا

امیر حمزه شینواری، شاعر عارف

سرزمین تکلم پشتو غالباً بین تکلم زبان‌های دیگری چون فارسی و اردو و انگلیسی و البته حالا زبان سخت ماشین که به کلمات محتاج نیستند، بی‌پناه مانده بو

ما از پی سنایی و عطار آمدیم

سبک نوشتاری عطار نیز از عوامل تاثیر گذاری شعر و نثرش به حساب می‌آید. او به زبان ساده و در عین حال گیرا می‌نوشت. از هرگونه پیچیده‌گویی پرهیز می‌کرد و سعی بر آن داشت تا سخنی ساده اما مانا و تاثیر گذار بگوید. سادگی کلام و شعر او همانند سادگی روش و شیوۀ زندگی عارفانۀ او بود و به همین دلیل حکایت از یک‌سویی و یگانگی اندیشه و عمل او داشت.

شعر امروز بیشتر فیس‌بوکی است تا جدی

متاسفانه وضعیت کنونی شعر افغانستان چندان خوشایند نیست. البته که نمونه‌های بسیار خوب و چهره‌های آشنایی مانند شریف سعیدی را داریم که واقعا نه تنها آبروی غزل افغانستان، بلکه امیدی برای غزل زبان فارسی است. در شعر معاصر افغانستان، شاعران جوانی را می‌بینیم که به تجارب تازه‌یی دست زده ‌اند که می‌توانند امیدهای شعر افغانستان باشند. اما وقتی به کلیت اندام شعر افغانستان نظر می‌اندازیم، متاسفانه کار جدی کمی از نظر فنی و تکنیکی می‌بینیم، با اشعار و شاعران فیسبوکی روبرو می‌شویم که برای جلب لایک و تشویق دیگران، روزی دو یا سه شعر و غزل می‌گویند.

بهار در دوبیتی‌های عامیانۀ افغانستان

از مفاهیمی متنوعی که در آثار شاعران رسمی به خصوص موضوع عرفان با فصل نوروز و بهار بیان شده است، دیده نمی‌شود. همان‌ طور که اشاره شد بهار در این آثار تنها با موضوع عشق و گاهی با موضوع اجتماعی و فلسفی بیان می‌شود. مهمان بهار در چنین دوبیتی‌هایی باشید.

نکاتی در باب سبک رباعیات عامیانۀ تاجیک

نگاهی که یک انسان روستایی به آسمان و زمین دارد، با نگاه یک انسان شهری تفاوت اساسی دارد. زمین برای انسان روستایی حکم تکیه‌گاه معیشت است و آسمان نیز برکت زندگی. زمین تنها توده‌ای از سنگ و خار نیست و آسمان سقف بلند و ساده، بلکه زمین و آسمان همچون دو پشتیبان و یاور انسان روستا‌یی‌اند و از همین جاست که تمام اجزاء و مظاهر این دو یاور نیز حیات می‌یابند و مورد خطاب، شکر، یا شکوۀ انسان قرار می‌گیرند. 

تکه‌های کنده شدۀ دستانت

حس می کنی هجوم مردم را به سوی جسم کشیده شده ات در دل خیابانی پر از هیاهو و صدای مهیب انفجار را آن زمان که نگریسته بودی به سوی دیگر خیابان به یاد می آوری. به یاد می آوری که مرد جوان که در پتویی خود را پیچانده بود در تاکسی را که باز کرده بود و نشسته بود کنارت و به یک‌باره همه چیز بهم ریخت. دوست داری گریستن آغاز کنی از این به یاد آوردن غمناک، اما دیده گانت کور شده اند و تپش قلب ات کم کم می ایستد.

مینا در برف؛ زنده‌گی افغانی در قاب مدرن

در مینا در برف هم بر خلاف فلم‌های وحشت‌ناک، وقتی مینا به قسمتی از یک رمان به جایی می‌رسد که اشیای نامرئی به صورت عجیب و ترس‌ناک حس می‌شود، کابوس می‌بیند، می‌ترسد، کتاب را می‌بندد و هر بار که می‌خواهد باز آن صفحه را بخواند، تصورش از آن بدتر و وحشت‌ناک‌تر از قبل است، اما هیچ چیزی، جز تکان خوردن دست یک مرده برایش نشان داده نمی‌شود.

به موی کاسۀ چینی نمد نمی‌بافند

 فقر چارمین مقام عرفانی است و معنی اصطلاحی آن از دست دادن چیزی است که بعد به آن احساس نیاز شود. فقر را از احوال قلب و امر معنوی دانسته‌اند و آن را به آرامش خاطر در تهی‌دستی تعبیر کرده‌اند. برخی از محقّقان صوفیّه بر این باورند که اگر چنین صفتی در دل تجلّی یابد، داشتن مال و دارایی، خللی به سالک وارد نمی‌کند، زیرا که معیار فقر را دارایی یا ناداری ندانسته‌اند، بلکه عدم دلبستگی به مال را فقر شناخته‌اند.

ما برای کشته شدن به دنیا آمده ایم

اگر چه در ادامۀ شعر، اتهام را به خود بر می‌گرداند که ما همۀ ما مردم در هر ناروایی مقصریم، دست‌های ما خواسته یا ناخواسته، آغشته به خون ناحق برادران وخواهران ماست. چه ما که سهم در جنگ داشته ایم چه ما که همواره شاهدان خاموش ماجرا شده ایم.

آداب و رسوم در رباعیات عامیانۀ تاجیکان

دخترچه‌کان در اوقات نماز شام خود را با جامه و سُدره می‌­آراستند و طفلان خرد خواهر و برادر را به بر گرفته، به تفرج بیرون می­‌گشتند، لیک این ها همه بهانه­‌آوری بود از برای گپ زدن با پسرکان و سرپوش نهادن بر دیدار­ها و قرار­های عاشقانه.

مولانای جان

از حجاب خود باید بیرون زد، حباب خیالی ساخته اجتماع و قضاوت‌ها را در هم شکست  تا به مقام رفیع عشق رسید و ارزش یافت.  قدم در خلوت حضرت دوست گذاشت، موسی کلیم الله شد، عیسی شد و حضرت محمد که درود بر او باد در معراج.

رهنورد زریاب؛ عبور از روایت برهنه به روایت انباشته

جایگاه رهنورد زریاب در تاریخ ادبیات داستانی ما همانند جایگاه استاد واصف باختری در تاریخ شعر معاصر ماست. هرچند هیچ­‌کسی به گونۀ مستقیم خود را شاگرد و دنباله‌­رو زریاب نمی­‌خواند، اما حقیقت این است که عامل اصلی دگرگونی نظام خطی و آغازگر نوعی روایت­‌مندی مدرن در ادبیات داستانی افغانستان، زریاب است و از این نظر او بر دیگران حق استادی دارد. چنانچه در حوزۀ اشاعۀ شعر نیمایی و سپید در افغانستان، کسی که برای نخستین‌بار با پشتوانۀ عمیق فکری و علمی قدم و قلم زد، استاد واصف باختری بود.