ملک الشعرای جدید جهان، ملک الشعرای اوباما

درباره لوییز گلوک برنده نوبل ادبی 2020

آکادمی جایزه نوبل سویدن روز پنج‌شنبه ۱۷ میزان (۸ اکتوبر)، دردل اخبار تلخ و تیره کرونا، برنده‌گانش را اعلام کرد و لوییز گلوک، شاعربانوی ۷۷ ساله آمریکایی، را برنده جایزه نوبل ادبیات در سال ۲۰۲۰ معرفی کرد. جایزه نوبل ادبیات، در طی سال‌ها، به عنوان مهم ترین جایزه جهانی روشنفکری شناخته شده است، برای همین خانم گلوک، این شاعر اسطوره گرا و غیرمتفاوت و استاد زبان انگلیسی در دانشگاه ییل آمریکا را برای یک سال پیش رو، باید ملک الشعرای جهان خواند. شاعری که  با انتشار “Firstborn” در سال ۱۹۶۸ پا به دنیای نویسندگی گذاشت و بعد از آن یازده کتاب دیگر منتشر کرد و تقریبا تمامی جوایز مهم ادبی زبان انگلیسی را با این یازده مجموعه برده است، مهم ترین این جوایز، جایزه پولیتزر است که در سال ۱۹۹۳ برای مجموعه اثر «آیریس وحشی» (The Wild Iris) برنده شد.

سال‌ها قبل که باراک اوباما، رییس جمهور امریکا شد، همان گونه که نقاشی‌ها و مجسمه‌های کاخ سفید را تغییر داد و یک کلاس تازه روشنفکری را وارد فرهنگ رسمی کرد، خانم گلوک را به عنوان ملک الشعرا تعیین کرد. ملک الشعراها، در امریکا و انگلیس و بسیاری از کشورهای دیگر، هنوز رسمیت دارند و به نحوی عیار ادبیات روز، شمرده می‌شوند. به طور مثال وقتی در دوره دیوید کامرون یک شاعر زن همجنس‌گرا، ملک الشعرای انگلیس شد، تعجب، خشم و تحسین فراوانی را به همراه داشت. اما ملک الشعرایی خانم گلوک، مورد استقبال همه بود چون از افراط و تفریط به دور بود، هم آوانگاردهای پیشرو و تابو شکن، قبولش داشتند و هم شعرا و نویسندگان کلاسیک که هنوز به سنت‌های قدیم باور داشتند.

شعر او به نحوی در ادامه سنت شعری تی. اس . الیوت، (مهم ترین شاعر انگلیسی قرن بیست و نویسنده کتاب سرزمین هرز) شمرده می‌شود، پر از اشاره به اساطیر و باورهای مذهبی و صاحب فکری عمیق و جهانی اما بر عکس الیوت، زبانی ساده، سهل و ممتنع دارد.

آکادمی سوئد در بیانیۀ خود گفته که «ویژگی شعرهای گلوک تلاش برای شفافیت بیشتر با تمرکز بر دوران کودکی، زندگی خانوادگی و ارتباط با والدین و خواهران و برادران است.» در بخشی از بیانیۀ هیات داوران  گفته شده «این شاعرامریکایی متولد نیویورک در آثار خود به دنبال مفاهیم جهانی است و در این راه  از اسطوره‌ها و نقوش کلاسیک الهام می‌گیرد.»

لوییز گلوک که متولد شهر نیویورک‌  است تحصیلاتش را در دانشگاه کلمبیا به پایان رسانده است. در نخستین مصاحبۀ بعد از اعلام برنده شدنش از هیاهوی جدید پیرامون زنده‌گی‌اش اظهار نگرانی کرده است. وقتی سایت آکادمی نوبل از او پرسیده است که این جایزه برایش چه معنایی دارد گفت:« نمی‌دانم. در ابتدا فکر فکر کردم من هیچ دوستی نخواهم داشت چراکه اغلب دوستانم نویسنده هستند. اما بعد فکر کردم نه این اتفاق نخواهد افتاد. این بسیار تازه است… واقعا نمی‌دانم چه معنایی دارد… این یک افتخار بزرگ است، برنده‌گانی هستند که مورد تایید من نیستند، اما برخی مورد تحسین من هستند و اخیرا این جایزه را دریافت کرده ‌اند.  فکر می‌کنم می‌خواستم یک خانه بخرم، خانه‌ای در ورمونت، اما بیش از هر چیز نگران حفاظت از زنده‌گی روزمره‌ام هستم با کسانی که دوست‌شان دارم، چون تلفن من این چند روز تمام مدت زنگ می‌خورد و این مختل‌کنندۀ همه چیزاست. “

جایزه نوبل، برای بسیاری هنوز جایزه‌یی سیاسی است. برای مثال با همه عمق و قدرت ادبیات فارسی حتا ترجمۀ بسیاری از آثار فارسی به زبان‌های جهان با توجه به تاثیری که بر انگیخته اند هنوز هیچ نویسنده فارسی زبانی برندۀ این جایزه نشده است، همان طور که مثلا نویسندۀ بزرگی چون چنگیز آیتماتوف که به گمان اغلب منتقدین، تا چند سال قبل که مرد، بزرگترین نویسندۀ جهان بود اما چون ذایقۀ چپی داشت، از دید آکادمی سانسور می‌شد، این اتفاق درباره نویسنده‌گان بزرگی چون میخل آنخل آستوریاس، خالق شاهکارهایی « چون آقای رییس جمهور» و « چشمان بازمانده در گور»، ناظم حکمت شاعر ملی ترکیه، نیکوس کازانتزاکیس، نویسندۀ جهانی یونان، محمود درویش، مشهورترین و یکی از محبوب ترین شاعران جهانی عرب و خیلی‌های دیگر هم صادق است.

با این حال، از برنده شدن خانم گلوک، اکثر نویسندگان و منتقدان، استقبال کرده اند. به طور مثال، منتقد و مسوول ادبی نیویورک‌تایمز  نوشت: «این‌که درک عمق شعرهای «گلوک» کار آسانی نیست نشانگر مهم بودن اوست. شعرهای او معانی‌ای را دربرگرفته‌اند که می‌توان مدت‌ها به آن‌ها فکر کرد. حتی وقتی «گلوک» به ظاهر در بخشی از شعرش درباره غذا نوشته، همزمان درباره ۱۱ چیز دیگر نیز نوشته است، خرد و احساسات عمیق در آثار «گلوک» است که سبب می‌شود مخاطب به آثار او وابسته شود.»

هم‌چنین  در روزنامۀ گاردین، روزنامه روشنفکری بریتانیا، «کولم توبین» نویسندۀ ایرلندی رمان مشهور«بروکلین» در پی اعلام «لوییز گلوک» به عنوان برنده نوبل ادبیات در یادداشتی نوشته است «در سال ۲۰۰۸ در استنفورد بود که «اوان بولند» شاعر ایرلندی به من گفت آثار «لوییز گلوک» را بسیار تحسین می‌کند. «بولند» تعدادی از مجموعه‌ شعرهای «گلوک» را از قفسۀ کتابش خارج کرد و به من داد.

آن شب شروع شعر «رویای عزاداری» را خواندم و از لحن خاصش شگفت زده شدم. یا مثلا نخستین شعر کتاب «زنبق وحشی» است که  قدرت خارق العادۀ ادبی او را نشان می‌دهد واین ‌چنین آغاز می‌شود:

و در پایان رنج‌هایم

در آن‌جا

هنوز یک در بود

فکر کردن به شاعر زنده دیگری که صدایش تا این حد مبهوت‌کننده و وزن شعرهایش تا این حد کنترل‌شده و درعین حال تاثیرگذار باشد، آسان نیست.

چند نمونه شعر از شعرهای خانم لوییز گلوک

ترس لحد

صبحگاهی

 رنگ رفته

کنار لحدی

 خالی

جسدی

خالی

منتظر مانده

روح،

 بر پاره سنگی برهنه

این طرف تر رها مانده

دریغا

دیگر بدنی او را در بر نخواهد گرفت

شبِ اولِ قبر

 تنی تنها در میان تن‌ها

سایه اش حتی دیگر چروکیده است

بعد از سفری چنین دراز

 ازهمه عالم

یک گز از زمین

تنها منتظر اوست

نه چراغ‌هایِ شهر،

نه بل و بل نور

نه خطوط  درهم ریخته ساختمان‌ها

هیچ کدام به او نزدیک نمی‌شوند

دروازه‌های

 رنگین خانه‌ها

 صبحانه

نان و پنیر و شیر

همه دیگر

به تکه‌های از سنگ

برروی میز تبدیل شده اند

عاشقانه گی

همواره

بدین گونه است

چیزی پیدا می‌شود که اندوه را نمایان کند:

مثلا بافتنیهای به جانده از مادر

با شال گردن‌های سرخی

که سایه‌ها را نگه می‌دارد؛

شال گردن‌های عیدی

که جان پناه زمستان هاست

هربار که زندگی اضش را نو کرده بود

با خود تو را هم برده بود.

اما چگونه آن همه سال

قلب بیوه اش را

توانسته بود

سخت نگه دارد

انگار مرده یی که هر بار از سر زنده شود.

و توعجیب نیست که همواره

همانی که هستی

بانویت

از خون می‌ترسد

دقیق مثل یک دیوار آجری

که می‌ترسد

از دیواری تازه

***

اعتراف

اگر بگویم

از هیچ چیز نمی‌ترسم

دروغ گفته ام

 من از رنجوری

من از مهجوری

من از دوری می‌ترسم

من هم

رویاهایی در سر دارم

شاید چون دیگران

اما من آموخته ام که مخفی شان

 کنم.

رویاها را از

بلا و قضای خوشبختی

مخفی شان

کنم

شادمانی‌ها،

چون نیش خنجری در دل تقدیراند

شادمانی و تقدیر

دقیقا مثل دو خواهر بدجنسند

که با همه پیوند‌ها

و بندها

حسد

مهم‌ترین

احساس مشترکشان است.