جواد رنجبر درخشیلر
مکتب هنری تبریز تداوم مکتب هنری هرات است. پیش از اینکه چرایی و چگونگی این تداوم را بررسی کنیم، باید نظریهای برای فهم و توضیح مفهوم شهر در ایرانشهر داشته باشیم. به عبارت بهتر: هنر را در ذیل مفهوم مدنیت بفهمیم. و تاریخ هنر را در ذیل تاریخ تحولات سیاسی و مدنی بازخوانی کنیم.
ایرانشهر یعنی کشور ایران، در اینجا شهر به معنای کشور است. بنابراین شهرهای ایرانشهر یعنی شهرهای کشور ایران. در روزگار ما یعنی: شهرهای ایران بزرگ. ما دهها شهر در ایران داریم که هر کدام به اندازه کشوری تاریخ و اهمیت دارند. هر محله این شهرها هویتی و نامی و تاریخی دارند. البته ما در نهایت کملطفی و بیتوجهی همه این شهرها را یکجا جمع میزنیم و میگوییم: شهرستان. یعنی تمام دارایی فرهنگی و اقتصادی و هنری و زیباییشناسی این شهرها را نادیده میگیریم.
شهر ایرانی چه مبنایی و تعریفی دارد؟
پولیس یونانی را میشناسیم که به تسامح دولتشهر مینامیم. مدینه فارابی را هم میشناسیم. شهر در ایران با پولیس و مدینه تشابهها و تفاوتهایی دارد. خیلی خلاصه میتوان گفت شهر در ایران با شهریار و شهریور تناسبی معنایی دارد و تجلی تمدنی فرهنگ ایرانی است. آنچه در شعر و فلسفه و حکمت و عرفان ایران سراغ داریم، در شهرهای ما نمود عینی پیدا میکند. شهر ایرانی مبتنی بر فرهنگ ایرانی است که در زبان پارسی صورت بندی میشود. زبان پارسی نخستین ویژگی شهرهای ایران است. زبانهای محلی هم در شهرهای ما بوده و هست، حتی آثاری به آنها نوشته شده، اما هیچ کدام به اهمیت زبان پارسی و برابر با آن نیست. آنچه به این زبانها نوشته شده هم معمولا مبنایی ایرانی دارد. در بحث حاضر اهمیت زبان معلوم است.
کمالالدین بهزاد از هرات به تبریز میرود. زبان او در هر دو شهر پارسی است. زبانهای دیگر هم میدانسته اما پارسی زبان ملی و زبان بهزاد بوده است.
افزون بر زبان در شهرهای کهن ایران شهروندی به معنای حقوقی و سیاسی آن وجود داشته است. ما خیلی پیشتر از غرب حقوق شهروندی داشتهایم. هر فردی تعلق عاطفی و حقوقی به شهر خود داشته و دارد. اگر این مبنای نظری را به طور دقیقتری بتوانیم توضیح بدهیم رابطه شهرهای ایران بزرگ از جمله رابطه تبریز و هرات را میتوانیم توضیح دهیم، اینکه چگونه شهرهایی که چند هزار کیلومتر با هم فاصله دارند، مکمل و یا ادامه دهنده فرهنگ و هنر همدیگر میشوند؟
برای فهم این رابطه شگفت انگیز و قابل تامل باید از فهرستنگاری و وقایعنگاری گذر کرد و تاریخ هنر و زیبایی شناسی ایرانی را در ذیل تاریخ سیاسی و مدنی نوشت. اگر روزی تاریخ جامع هنر و زیبایی شناسی ایرانی نوشته شود خواهیم فهمید که هنر چه بود و چه نمودی در سیر تحولات سیاسی در ایران داشته است؟ قطعا بسیاری از نظرات سطحی و ایدئولوژیک دهههای اخیر درباره هنر ایران از جمله درباری بودن هنر ایران و اینکه مردم در آن نیستند، فراموش خواهد شد.
رابطه تبریز و هرات بخشی از آن تاریخ جامع هنر و زیباییشناسی است و رابطه مکمل دو شهر ایرانشهر را نشان میدهد. در دورههای مختلف تاریخی شهرهای ایران یکی یکی برکشیده شده و یا فرو افتادهاند. شهرهایی که زمانی در اوج خلاقیت هنری و اهمیت فرهنگی و سیاسی بودند امروز باید دوباره زنده شوند و این به اصطلاح نویسندگان توسعه، موتور توسعه ایران است. ایرانیت چون گوهری درخشان بین شهرهای ایران گشته و قوام یافته. خیلی شاید تناسب نداشته باشد اما میتوان گفت خاک ایران در این گردش فرهنگ و خلاقیت هنری و ادبی و اندیشه فلسفی در شهرها متبرک شده است.
هرات در کنار سمرقند ، مهمترین شهر ایرانشهر در دوره تیموری است. حدود یک قرن شهر درخشان ایرانشهر است. چون در دوره تیموری مرکز قدرت به خراسان منتقل میشود. کلاویخو در سفرنامهاش میگوید: هنر و فرهنگ در هرات و سمرقند در اوج است.
استاد کمال الدین بهزاد شخصیتی است که نمود و نماد هنری این شهر و پیوستگی آن با تبریز است.
استاد بهزاد کیست و کار و زندگی او چگونه قابل فهم است؟ خیلی دشوار نیست. او را مانی دوم نامیدهاند. محمود واصفی در بدایع الوقایع به لقب مانیِ ثانی که سلطانحسین بایقرا به او داده اشاره کرده است. قاضی میراحمدِ منشی در گلستان هنر به این لقب اشاره کرده است:
استاد زمانه حضرت بهزاد است
کو داد هنروری به عالم داده ست
کم زاد به سان مانی از مادر دهر
بالله که بهزاد از او به زادست
تداوم فرهنگ باستانی ایران را در قرن نهم و دهم هجری قمریمیتوان مشاهده کرد. بهزاد در سبک نقاشی تحولی ایجاد کرد که مهم است و میتوان سبک او را به دلیل حضور انسان، انسانگرایانه خواند.این آثار نقطه عطفی در تاریخ هنر ایران است.
سبک بهزاد سخت محبوب و عمومی شده بود و میتوان گفت بهزاد هنرمند ستاره زمانهی خود بود.
بین مانی و بهزاد که بیش از هزار سال فاصله است نقاشی ایران در چه حالی بوده است؟
اگر نقاشی متروک و مغضوب بوده، پس بهزاد بر چه مبنایی چنین آثاری را خلق کرده یا استاد او روح الله میرک بر چه اساسی به بهزاد نقاشی میآموخته است؟
بهزاد در فضای فرهنگی هرات از میرک و پیر سیداحمد تبریزی و شاهمظفر و دیگران آموخته و با میرخواند مورخ، جامی شاعر، امیر علیشیر نوایی شاعر و وزیر، ملاحسین واعظ کاشفی شاعر ارتباط داشته است. یعنی فضای فرهنگی هرات زنده و پر از چهرههای درخشان بوده است. این خود شهر هرات است، اما هرات با دیگر شهرها نیز ارتباطی عمیق و زنده دارد. آثار بهزاد همچون کاخ خورنق از این ارتباط و پیوند حکایت میکند. کاخ خورنق در فرهنگ و ادبیات پارسی حضوری زنده دارد. در هفت پیکر نظامی تا نمایشنامه مجلس قربانی سنمار استاد بهرام بیضایی. بهزاد هم این کاخ را به سبک خود میکشد. بهزاد بر کاخ پررنگ و بوی نظامی وجه تامل دیگری میافزاید که بیشتر سرنوشت نگون بخت معمار کاخ را نشان میدهد تا جلال و شکوه آن را.
در این دوره در کنار کاخ خورنق که متعلق به دوره بهرام گور ساسانی است، براق، اسب پیامبر اسلام در معراج، هم نقاشی شده است. خمسه نظامی هم در این دوره نقاشی میشود. در همه این آثار تداوم و تاثیرگذاری سبکهای مختلف که هرکدام به نام شهری مزین شده است، دیده میشود. مکتب شیراز در هرات، هرات در تبریز و..
شاه اسماعیل صفوی با دولت واحد و مقتدر ملی سبکها و مکتبها را بیشتر در هم میآمیزد. مکتب هرات از طریق کمال الدین بهزاد به تبریز میآید. اینجا به روشنی میتوان اهمیت شاه مقتدر و حکومت مقتدر را دید. حکومت مرکزی در ایران همواره به اعتلای فرهنگ و هنر انجامیده است. چون روح ایرانی در حکومت مرکزی مقتدر کاملتر و قویتر است؛ برعکس، زمانی که ایرانشهر پاره پاره شده از نیرویش کاسته شده است.
در تبریز، مکتب هرات اعتلا مییابد. بهزاد در تبریز محترم و رئیس کتابخانه سلطنتی است. اسیر و گرفتار نیست. در فرمان شاه اسماعیل هم به بهزاد لقب مانی دادهاند، حتی یک پله بالاتر: مینویسد مانی خجل شد در برابر نقشهای بهزاد. مکتب تبریز متاثر از مکتب هرات و سایر مکاتب هم در فرم و هم در موضوع کاملا تلفیقی است. سلطان محمد تبریزی هم نگارههای دربار کیومرث را میکشد که اولین انسان در اسطوره آفرینش ایرانی است و هم معراج پیامبر را به تصویر میکشد.
مهمترین نمود رابطه مکتب تبریز و مکتب هرات دو شاهنامه نگارگری شده است که تقریبا به فاصله یک قرن (حدود ۸۳۳ تا ۹۵۰) در هرات و تبریز ساخته شده است. شاهنامه بایسنقری در هرات و شاهنامه شاه تهماسبی در تبریز. نیازی به گفتن ندارد که هر دو مکتب به شاهنامه توجه کردهاند. این مبنای روشن فرهنگی است. یعنی اندیشه واحد در فاصله یک قرن و حدود دو هزار کیلومتر فاصله. تداوم در تاریخ و جغرافیا به خوبی نمایان است. از نظر فرم طبق نظر متخصصان تأثیر شیوه کمال الدین بهزاد در شاهنامه شاه تهماسبی دیده میشود. این کاملا طبیعی است چون بهزاد در تبریز زندگی و کار میکرد. اما شاهنامه شاه تهماسبی از محیط تبریز هم بهرهها برده است. باز نشانهای از زنده بودن هنر و خلاقیت هنرمندان است. در هر دو شاهنامه عناصر معماری، انسان و حالات روحی او و شخصیت پردازیهای قوی برجسته است.
گاه گفته میشود شکوفایی هنر در دوره مغولها نتیجه تساهل مذهبی آنها بوده است. این گزاره به نظر من غلط است. اولا مغولها آگاهی دینی عمیقی نداشتند که بخواهند تعصب داشته باشند. اگر هم آسانگیری بوده در نتیجه جهل بوده است. از این مهمتر اینکه هنر ایرانی چگونه در هرات و تبریز در دو دوره سیاسی کاملا متفاوت رشد میکند؟ اگر مغولها را آسانگیر بپنداریم، صفویان را بایستی سخت متعصب بدانیم. چگونه مکتب هرات دوره تیموری در مکتب تبریز دوره صفوی تداوم می یابد؟ روشن است که نظریههایی منسجم برای فهم این تحولات لازم است که فعلا نداریم.
یادداشت: نشریه نیمروز به همکاری انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان در اقدامی ارزشمند، شمارهی اخیر ویژه نامه خود را به شهر تاریخی هرات اختصاص داده است. این ویژه نامه شامل مجموعهای از مقالات، گفتگوها و یادداشت ها از اساتید، پژوهشگران و نویسندگان برجسته است که به بررسی ابعاد مختلف هرات، از جمله تاریخ، فرهنگ، سیاست، و جامعه شناسی این شهر میپردازد. برای دانلود نسخهی الکترونیک، این لینک را دریابید.
Notice: Undefined offset: 0 in /home2/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336
Notice: Trying to get property 'term_id' of non-object in /home2/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336