نظریه‌ی گفتمانی ارتباط فردوسی، شاه‌نامه و سلطان محمود غزنوی

فردوسی، شاه‌نامه و سلطان محمود سه رویداد مهم در یک عصر استند. فردوسی انسانی با نوستالژیای بلند پروازانه­ است، می­خواهد دانایی اساطیری و تاریخی گذشته‌ی مردمان ایرانی را که پیش از اسلام نسبت به جهان، انسان و زنده‌گی داشته­اند (این دانایی‌که چندین صد سال پس از اسلام درحال نابودی بود) بازسازی کند.

شاه‌نامه بزرگ‌ترین کتاب همان روزگار است ‌که دانایی دینی، اساطیری، تاریخی و اجتماعی مردمان ایرانی را در ارتباط با گفتمان قدرت و معرفت موجود سیاسی و دینی که معرفت اسلامی است، ارایه می­کند. این موضع­گیری گفتمانی شاه‌نامه به عنوان دانایی مردمان ایرانی تا اکنون اهمیت گفتمانی نسبت به گفتمان قدرت و معرفت اسلامی در جامعه‌های سیاسی موجود مردمان ایرانی دارد.

سلطان محمود فردی فزون‌خواه در قدرت و ثروت­اندوزی است‌ که این فزون‌خواهی در قدرت و ثروت­اندوزی­اش را با درنظرگیری منفعت سیاسی خلیفه‌ی بغداد در منطقه مدیریت می­کند و با سرکوبی مخالفان عرصه‌ی سیاسی خلیفه به گسترش قدرت­اش در منطقه می‌پردازد. با آن­که قدرت­اش نسبت به خلیفه‌ی بغداد به مراتب بیشتر است اما مانند شاهان پیشین منطقه هیچ­گاهی در پی براندازی خلیفه‌ی بغداد برنمی‌آید. بنابراین منفعت سیاسی خلیفه و سلطان محمود باهم پیوند می­یابد و هردو طرف بقا و دوام‌شان را در این پیوند مهم می‌دانند. سلطان محمود ترک است، مشروعیت سلطنت­اش را از خلیفه می­گیرد. قدرت خلیفه معمولا از طرف شاهان ایرانی‌تبار منطقه مورد تهدید قرار می‌گرفت. خلیفه حفظ خلافت­اش را با قدرت سلطان محمود در منطقه همسو می­کند.

اتفاق این سه رویداد مهم در یک عصر باعث شده تا این سه رویداد درگیری مناسبتی باهم ایجاد کنند (منظور از درگیری این­که داستان و روایت مشترک درباره‌ی این سه رویداد به وجود می‌آید)، حتا اگر واقعاً درگیر نشده باشند، در ذهن مردمان همان روزگار بنابه اهمیت و بزرگی­یی که این سه رویداد داشته، درگیری روایتی ایجاد شده است. اما داوری در روزگار ما از درگیری مناسبتی این سه رویداد با سه رویکرد نسبتاً متفاوت صورت گرفته است:

1ـ‌ برخی‌ها به سلطان محمود اهمیت می­دهند که گویا سلطان محمود به فردوسی وظیفه می­دهد که شاه‌نامه را به نظم درآورد؛ 2ـ‌ برخی­ها می­گویند: روایتی­که از فردوسی، شاه‌نامه و محمود وجود دارد افسانه­یی بیش نیست؛ زیرا فردوسی نه با محمود دیده است نه محمود به فردوسی وظیفه داده است ‌که شاه‌نامه را بسراید. صله­دادن و ندادن محمود به فردوسی ساخته و پرداخته‌ی روایت­گران و تذکره­نویسان است؛ 3ـ‌ موضع من این است‌ که: شاه‌نامه را رویدادی در روزگار پادشاهی محمود بدانیم و مناسبت فردوسی و شاه‌نامه را با محمود از دیدی نسبتاً واقع­بینانه­تر و گفتمانی جدا از صله‌دادن و ندادن محمود به فردوسی و دیدار فردوسی و محمود درنظر بگیریم.

کسانی ­که می­گویند: شاه‌نامه به فرمایش سلطان محمود توسط فردوسی به نظم درآورده­ شده و فردوسی ناظم مزدبگیر دربار محمود بوده؛ این دیدگاه، تقلیل­گرایانه است نسبت به نقش تدوین‌گر و ناظم شاه‌نامه که فردوسی است، و تبلیغ‌گرایانه برای نقش سلطان محمود در ارایه‌ی شاه‌نامه است.

آنهایی ­که می­گویند: فردوسی با محمود هیچ ندیده و شاه‌نامه بی‌هیچ مناسبتی با قدرت محمود و با معرفت روزگار محمود توسط فردوسی ارایه شده است. این دیدگاه با آن­که می­خواهد به فردوسی اهمیت بدهد، اما کم‌توجهی این دیدگاه در این است‌که از اهمیت شاه‌نامه و فردوسی می­کاهد. زیرا هر اثری‌که نتواند با گفتمان قدرت و معرفت روزگارش مناسبت سلبی یا ایجابی برقرار کند، آن اثر اهمیت معرفتی، هنری و ادبی نخواهد داشت.

شاه‌نامه مناسبت سلبی با گفتمان قدرت و معرفت روزگارش برقرار کرد که این مناسبت تا هنوز از قدرت گفتمانی برخوردار است. شاه‌نامه همین که نسخه­برداری شد با روزگارش مناسبت برقرار کرد و برای قدرت و معرفت روزگارش جدی گرفته شد. این جدی گرفته­شدنِ شاه‌نامه مناسبت برقرار کرد با گفتمان معرفتی دربار سلطان محمود.

بنابراین بهتر است فردوسی، شاه‌نامه و سلطان محمود را در مناسبات فرهنگی و گفتمانی همان روزگار در نظر بگیریم و از چشم­اندازی که دستگاه قدرت محمود به کدام گفتمان تعلق دارد، فردوسی و شاه‌نامه به کدام گفتمان تعلق دارد، و این­ که موضع گفتمانی شاه‌نامه با گفتمان مسلط، سلبی است یا ایجابی، توجه داشته باشیم.

دیدگاهی­ که این‌جا نسبت به مناسبات داستانی شاه‌نامه و فردوسی با سلطان محمود ارایه می­شود، بیان‌گر دیدگاه مناسبات قدرت و فرهنگ همان عصر است. از این دیدگاه هر روایتی­که نسبت به فردوسی، شاه‌نامه و محمود وجود دارد، خاستگاه گفتمانی دارد، بایستی در نظر گرفته شود. از این­رو بهتر است با توجه به روایت­های موجود و اهمیت گفتمانی آن‌ها با چشم‌اندازی نسبتاً توضیحی به داستان فردوسی و محمود پرداخته شود.

من به این نظر استم که گفتمان معرفتی شاه‌نامه و گفتمان معرفتی دربار محمود دارای دو خاستگاه متفاوت است. خاستگاه گفتمان معرفتی شاه‌نامه، معرفت اوستایی و روایت‌های ایرانی است. خاستگاه گفتمان معرفتی دربار محمود گفتمان مذهبی اشعری است. عنصری شاعر دربار محمود در باره‌ی جشن نوروز و سده به محمود چنین می‌گوید:

تو مرد دینی و این رسم رسم گبران است

روا نداری بر رسم گبرگان رفتن

جهانیان به رسوم تو تهنیت گویند

تو را به رسم کیان تهنیت نگویم من

اما گفتمان معرفتی شاه‌نامه بازسازی و پاسداری روایت و معرفت مردمان ایرانی و کیانیان است. گفتمان معرفتی شاه‌نامه و دربار محمود از نظر خاستگاه و چگونگی وسعت دید بشری نیز تفاوت دارد. گفتمان معرفتی دربار محمود فقط گفتمان مذهبی اشعری را به رسمیت می‌شناسد؛ گفتمان معرفتی شاه‌نامه با این تاکید پاسدار روایت‌های مردمان ایرانی است‌که روایت‌های دیگر نیز اهمیت دارد، باید وجود داشته باشد.

من به این نظر استم که فردوسی و سلطان محمود دیدار نداشته است. فردوسی بنابه انگیزه‌ی فکری و فرهنگی خود به تدوین و سرایش شاه‌نامه پرداخته است. اما ندیدن فردوسی با محمود و سفارش نگرفتن فردوسی از محمود برای سرایش شاه‌نامه باعث نمی‌شود که مناسبات گفتمانی شاه‌نامه، فردوسی و دربار سلطان محمود را درنظر نگیریم. تاکید من این است‌که بحث ما در ارتباط به شاه‌نامه، فردوسی و دربار محمود بحث گفتمانی باید باشد. من نمونه و توضیح‌های لازم را در کتاب (مقدمه‌ای بر فردوسی‌شناسی و شاه‌نامه‌پژوهی) ارایه کرده‌ام؛ نیاز نیست این‌جا تکرار کنم. این‌جا فقط نظریه‌ی مطالعه و پژوهش گفتمانی گفتمان معرفتی شاه‌نامه، فردوسی و دربار محمود را مطرح کرده‌ام.

بنابه استناد‌ بیت‌های شاه‌نامه در کتاب و بنابه مطالعه‌ی نقل‌ها و روایت‌هایی درباره‌ی رابطه‌ی شاه‌نامه، فردوسی و محمود به این نظر استم که درستی و نادرستی نقل‌ها و روایت‌ها درباره‌ی فردوسی و شاه‌نامه مهم نیستند، بلکه روایت­ها و نقل­ها به‌عنوان نقل و روایت مهم استند که چرا این­همه روایت و نقل ساخته و پرداخته شده‌اند؟! توجه داشته باشیم داستان چرا در زنده‌گی بشر وجود دارد؟ چرا بشر به داستان توجه می­کند؟ چرا انسان داستان‌پردازی می­کند؟ انسان بیشتر درباره‌ی چه موارد و رویدادهایی به داستان می­پردازد و از چه موارد و رویدادهایی داستان می­سازد؟

پاسخ شاید این باشد هر مورد و رویدادی­ که برای انسان مهم و عظیم باشد با آن رویداد و مورد برخورد داستانی صورت می‌گیرد و آن رویداد، داستانی ارایه می­شود. شاه‌نامه و فردوسی رویداد عظیم و مهمی در فرهنگ بشری بوده است‌ که از ارتباط شاه‌نامه و فردوسی با محمود داستان ساخته شده است.

این داستان­ها همه برای عظیم­بودن و مهم­بودن رویدادهایی بنام شاه‌نامه و فردوسی ساخته و نقل و روایت شده است. انسان و جامعه‌های بشری عادت دارند، رویدادهایی­ که به باور شان عظیم و مهم بوده، آن‌رویدادها را در روایت­های داستانی ارایه کنند. اگر توجه کنیم زنده‌گی شخصیت­های مهم با داستان­پردازی ارایه شده است‌ که واقعیت زنده‌گی‌شان در ابهام باقی مانده است.

بنابراین این­همه نقل و داستان را برای اهمیت شاه‌نامه و فردوسی در روزگار و پس از روزگارش باید درنظر گرفت، زیرا نقل­ها و داستان­ها به اهمیت و جایگاه عظیم شاه‌نامه در مناسبات ادبی ادبیات پارسی و در مناسبات فرهنگی و ادبی ادبیات جهان ارتباط دارد. اگر شاه‌نامه و فردوسی رویدادهای مهم و عظیمی نمی‌بودند، این‌همه نقل و روایت درباره‌ی شاه‌نامه و فردوسی ساخته و پرداخته نمی‌شد.

در این نقل‌ها و روایت‌ها طوری وانمود شده که چگونگی سرایش شاه‌نامه و چگونگی دیدار فردوسی و محمود خبرسازترین و مهم‌ترین رویدادهای سلطنت محمود بوده است. درحالی‌که محمود سرایش شاه‌نامه را به فردوسی سفارش نکرده است و فردوسی با محمود دیداری نداشته است. فردوسی پیش از به سلطنت رسیدن محمود شاه‌نامه را سروده است. قرار بوده که شاه‌نامه به محمود تقدیم شود. طبعا فردوسی در جلسه‌ی تقدیم شاه‌نامه به محمود باید حضور می‌داشت. اما تقدیم شاه‌نامه به محمود صورت نگرفت؛ بنابراین فردوسی سلطان محمود را ندیده است. اگر فردوسی سلطان محمود را می‌دید، حتما در شاه‌نامه به این دیدار اشاره می‌کرد.

اما مطالعه‌ی گفتمانی و فرهنگی از چگونگی شکل‌گیری این نقل‌ها و روایت‌ها از نظر گفتمان معرفتی درباره‌ی ارتباط فردوسی و شاه‌نامه با دربار محمود مهم استند. وجود این­همه نقل و روایت درباره‌ی چگونگی ارتباط شاه‌نامه و فردوسی را با محمود، بایستی مناسبات گفتمانی فردوسی و شاه‌نامه با قدرت و فرهنگ مسلط روزگارش دانست. برای همین مناسبت گفتمانی است که باید شاه‌نامه را در مناسبت با قدرت سلطان محمود خواند و سرنوشت فردوسی را در مناسبت با سرنوشت محمود در نظر گرفت.