نقش سرمایۀ اجتماعی در جستجوی صلح افغانستان

استقرار صلح در شرایط منازعات مسلحانه امروزی نیاز به تعهد طولانی مدت برای ایجاد زیر ساخت‌هایی در تمام سطوح جامعه دارد. زیرا ساختارهایی که با استفاده از منابع موجود بتوان براساس آن‌ها جامعه را از درون به سمت آشتی سوق داده و در عین حال سهم‌گیری نیروهای بیرونی را افزایش دهند. به طور خلاصه خانۀ صلح بر بنیادهای چندگانۀ بازیگران و اقداماتی بنا شدنی است که هدف از آن استقرار و حفظ صلح باشد.

توسعۀ یک زیر ساختار برای استقرار صلح به یک سوال ساده و جالب پاسخ می دهد. چطور می توان از بحران خشونت‌آمیز به سمت آینده‌‌یی مشترک و مطلوب حرکت کرد؟ در شرایط منازعات طولانی مدت استقرار صلح مستلزم تغییرات سازنده در ارتباطات می باشد. تغییر سازنده در صورتی امکان پذیر است که بتوانیم دیدگاه مشترکی راجع به آینده ایجاد کنیم و درک روشنی از واقعیت‌ها و بحران‌های موجود داشته و نسبت به آن‌ها واکنش مقتضی نشان دهیم. این تغییر برآیند یک وضعیت ایستا نیست. این تغییر یک ساختار پروسه است که مستلزم بازنگری ارتباطات در تمام سطوح جامعه می باشد.

برای ایجاد و حفظ پروسۀ تغییرات که ما را از بحران به سوی خلق یک دیدگاه سوق می‌دهد، نیاز به زیرساختاری داریم که از شرایط موجود برخاسته و در جریان استقرار صلح با این شرایط انطباق یابد. زیرساختار به این اشاره دارد، آنچه که در پی آن هستیم یک راه حل یا یک طرح نهایی نیست. برعکس می خواهیم عناصر اصلی طرح و پرسش را بیابیم که به ما اجازه می‌ـدهد به شیوۀ مناسب با شرایط و و ضعیت‌های مختلف و متنوع کار کنیم. یک نمونۀ مفید این مثال زیر است؛ در ایرلند شمالی اعلان آتش‌بس یک جانبه در سال 1994 نشانۀ گشایشی در کار تمام جوانب بود و زمینه را برای یک دورۀ کاهش خشونت و فضای گفت و گو فراهم ساخت.

البته طی هجده ماه بعد ترتیبات جامع سیاسی در عالی ترین سطح سیاسی حاصل نشد و بر سر مذاکرات در این سطح حتا راجع به چارچوب مشترک و تعریف شده توافقی صورت نگرفت. در سطح جوامع محلی یک مساله بروز کرد که به طور بالقوه می‌توانست نه تنها بر جوامع محلی بلکه بر سیستم استقرار صلح به طور کلی تاثیر بگذارد. این مساله عبارت بود از رژه فصلی تابستان 1996 و نتایج بایکوت منطقه‌یی که برای تجارت های محلی به بار آورد. در این وضعیت در اثر بروز این مسایل و حرکت‌های واکنشی ناشی از آن ترس زیادی بر هر دو جانب مسلط گشت و احتمال قطب بندی شدن در زمانی افزایش یافت که انتظار می رفت حرکت سازنده‌یی در جهت باز تعریف روابط خصمانه تاریخی صورت گیرد.

مردم برای بیرون رفت از بحرانی که در آن گرفتار شده اند باید در بارۀ نوع جامعه‌یی که مطلوب تلقی می‌کنند بی‌اندیشند و صحبت کنند. یک چنین تفکری تصمیمات و استراتیژی‌های را ممکن می سازد که در آیندۀ نزدیک قابل تعقیب می باشند و همچنین این اندیشه زمینه را برای در پیش گرفتن گزینه‌های متعدد که در هر زمان و شرایط قابل ارایه باشند فراهم می‌سازد. این نشان می‌دهد که ما باید مکانیزم‌های مناسبی را برای درگیر ساختن مردم و نهادهای مربوط شان برای ارایۀ تصویری از آینده حتا در هنگام بحران توسعه دهیم.

به طور خلاصه ما باید ظرفیت اجتماعی استراتیژیک را برای به رسمیت شناختن نقش رویا پردازان توسعه ببخشیم. برای استقرار صلح ستون‌ها  بین طرح تغییر اجتماعی با تحلیل خرده سیستم‌ها پیوند برقرار می‌کند و نشان می‌دهد که صلح پایدار و بادوام بستگی صرف به چند نفر با نیات نیک و ارادۀ قوی نیاز ندارد. اگر قرار است پروسۀ استقرار صلح پایدار بماند، سازمان‌های اجتماعی متعدد در آن سهم بگیرند و  یک واقعیت جدید را خلق کنند، این امر مستلزم آن است که منازعه را یک سیستم در نظر بگیریم تا این که به دنبال حق و باطل بودن افرادی باشیم که در آن درگیر می‌باشند.

خلق یک واقعیت جدید پروسه‌یی است که باید به آن به نحو استراتیژیک توجه نشان داد. زیرا تغیرات سیستماتیک به ندرت قابل حصول بوده و اغلب برآیند آن با چالش‌ها و تناقضات همراه است. هنگامی که تغییر و کندی در یک مدت طولانی صورت بگیرد، احساس ناکامی و نا امیدی به بار می‌آورد و هنگامی که تغیرات به سرعت و به صورت غیر قابل کنترول اتفاق بی‌افتند ممکن است باعث تشدید خشونت‌ها و شکنندگی بیشتر وضعیت شوند، چالش اصلی این است که برای ایجاد ساختار پروسه، راه‌های را بیابیم که کندی تغییرات و ناامیدی به بار نیاورند.

در این نوع آموزش شرکت کنندگان منبع خلق ایده‌ها و استراتیژی ها در نظر گرفته می‌شوند و نه صرفا فراهم کننده‌گان مدل و معلومات. در سطع وسیع‌تر ظرفیت‌های مختلف بر اساس درک و دانشی که مردم از شرایط اجتماعی خود و نیز پویایی منازعات دارند در مجموعه‌های سازمان یافته عرضه گردیده و سهولت به بار می آورند، در اصطلاح عملی این رویکرد آموزشی بر نیاز مردم به توسعه مجموعه‌یی از ظرفیت‌های که طرح زیر ساختار استقرار صلح را فراهم می‌سازند تاکید می‌ورزد. بنابراین می‌توان گفت که در ابتدا باید بستر های اجتماع داخلی برای صلح آماده گردد و منازعۀ جاری که در افغانستان در حال حاضر با پیچیده‌گی‌های فراوان همراه شده و همزمان منافع متضاد و متعدد کشورهای دور و نزدیک را به خود گره زده است، بخشی از منازعات کلان بین‌المللی شمرده می‌شود و از فراز و فرود فرایند تمامی منازعات بین‌المللی اثر‌پذیر است.

ختم این منازعه نیز بخشی از ثبات و صلح بین المللی تعبیر شده است که در این صورت نیت و اراده‌ی جامعه بین‌المللی پیش‌نیاز دیگری برای ختم منازعه و استقرار صلح در افغانستان دانسته می‌شود. تلاش‌های معطوف به استقرار صلح در افغانستان نخست به میکانیزمی کارآمد با محتوا و ظرفیت تخصصی ضرورت دارد که ضمن اشراف بر جنبه‌های نرم افزاری منازعه، بتواند به اقدامات متعدد و چند بعدی مبادرت ورزد.