انتحاری، پدیدهای که سالها است دلخوشی و امید زندهگی را از مردم ما گرفته است و تحمل ما را به جایی رسانده که کمتر میخواهیم حتا با نام آن مقابل گردیم، زیرا این کلمهی نفرتانگیز اشکهای مادرانی را به یاد مان میآورد که دیگر قادر به دیدن پارههای دل شان نیستند، زنانی را به یادمان میدهد که دیگر نانآوری ندارند، کودکانی که به اجساد زنده تبدیل شده اند و دلباختهگانی که معشوقهای شان را از دست داده و رمق زندهگی از آنان رفته است. در میان این همه تعابیر وحشتناک از انتحارکننده، گاهی به این فکر میافتیم که آنان نیز آدم اند، پس چطور میتوانند به این بی رحمی در کالبد یک انسان وجود داشته باشند؟ چطور احساسات انسانی شان، قادر به کنترل حس درندهخویی شان نشده است.
در رمان «عشق و انتحار» اثر نادرشاه نظری که به تازهگی درکابل به نشر رسیده است، سعی شده به پرسشهای بالا پاسخ هنری و تخیلی داده شود. نویسنده در رمانش نشان داده که چگونه حسدرندهخویی یک انتحاری رام میشود، دل میبازد و عاشق میشود. رمان روایت عاشق شدن یک طالب است. با این عشق صدای دلخراش انتحار، مرگ و نابودی در ذهن آن طالب، جایش را به نرمی، لطافت و شنیدن ضربان قلب معشوقی میدهد که او را به سوی زندهگی فرامیخواند.
هر چند در خلق رمان تخیلات ذهن نویسنده نقش عمده دارد، ولی هر رمان انعکاس واقعیتهای جامعهاش است. وجود انسانی که باورمندی او در زندهگی، بهشتی است که تا حالا ندیده و تنها بر وعدههایی دلبسته که قرار است بعد از کشتن خود و تعدادی که به باور او کفار اند حاصل گردد، یک واقعیت است، زنده شدن امید همین انسان به زندهگی پس از عاشق شدن هم میتواند واقعیت باشد و در جهان کنونی رخ دهد، چنین چیزی گرچه تخیل نویسنده است ولی امکان آن از نظر عقلی غیر ممکن نیست. بیشتر خوانندهگان را نام این کتاب مجذوب میکند، عنوان این کتاب کنجکاوی میآفریند. عشق و انتحار چطور ممکن است؟ چطور یک دلسنگ به مومی نرم مبدل میشود و این قدرت را کی دارد؟
این رمان از مشخصات انتحارگری که برایش وعدهی بهشت داده شده، شروع می شود و با توضیح عواملی که او را قانع به انتحار کردن کرده است، ادامه مییابد. رمان با تشریح چگونهگی مواجههی انتحارگر با دلباختهگی و انصرافش از انتحار پایان مییابد. وسواسهای عاشقانه، او را از نابودی به سوی زندهگی میآورد. نویسنده در رمان نشان میدهد که انتحارگر پس از عاشق شدن از انتحار کردن خود و کشتن دیگران منصرف میشود. رمان سیر تغییر ذهنی و عاطفی انتحارگر را تصویر کرده است.
در رمان عشق و انتحار نویسنده تلاش کرده ابعاد مختلف شخصیت ما انسانها را نمایش دهد. رمان نشان میدهد که چگونه پرخاشگری ما ریشه در برآورده نشدن آرزوهایمان دارد و این برآورده نشدن آرزوها است که ما را وادار میکند، دست به هرعمل غیر منطقی و بیرحمانه بزنیم و در قالب تروریستی درآییم که جان هیچ کسی برایش اهمیت ندارد.
نویسنده در کتابش از یک طرف فقر فرهنگی و نبود توسعهی فرهنگی را عامل این همه بدبختی فرض کرده و از سوی دیگر نوید زنده بودن بذر انسانیت را درمیان انسانهای این جامعهی تیرهروز، به ما میدهد. در این داستان نویسنده راه رسیدن به صلح را در عدم انتقام جویی و اهدای شفقت و مهربانی به دیگران به تصویر میکشد.
نادرشاه نظری از آن نویسندههای است که ادبیات را در خدمت مبارزه با افکار افراطی قرار داده است. خوشبختانه در میان جوانان افغانستان نسلی ظهور کرده است که بر علیه افکار افراطی ادبیات خلق میکنند تا جامعه را در برابر این ایدیولوژی واکسین کنند.