ایران! جایزه‌ی من چه شد؟

رمان گرگ‌های دوندر در سال 1396 موفق به دریافت جایزه «جلال آل احمد» از جمهوری اسلامی ایران گردید، اما وجه مادی این جایزه که ده عدد سکه‌ طلا بود به من داده نشد.
وقتی برایم احوال دادند که رمان «گرگ‌های دوندر» در کشور ایران کاندید جشنواره ادبی «جلال آل احمد» شده است، به سایت این جشنواره رفتم و رمان‌نویس‌های زیادی را دیدم که آثار شان کاندید بودند. باورم نمی‌شد که کتاب من در میان این‌همه نویسنده، به رده‌ی بهترین‌ها و نخستین‌ها بالا بیاید و جایزه بگیرم. روزی آقای سید رضا محمدی رییس آن‌وقت اتحادیه‌ی نویسندگان افغانستان به من زنگ زد و گفت که امسال آثار ادبی افغانستان، تحت عنوان بخش ویژه، شامل جایزه‌ی ادبی جلال آل احمد شده و بعد از بررسی آثار ادبی هشت سال اخیر افغانستان، رمان «گرگ‌های دوندر» به این جشن‌واره راه یافته و احتمال دارد که برنده هم بشود.

راستش در این گفت‌وگوی تلیفونی برایم دو خبر خوش نهفته بود. یکی این که برای اولین‌بار کشور هم‌زبان و همسایه مان ایران، برای تشویق و ترغیب داستان‌نویسی و ارج‌گذاری به ادبیات افغانستان، ابتکاری کرده است، دوم این که اثری از من از سوی یک نهاد فرهنگی و ادبی در کشور دیگری محک سره‌بودن را می‌خورد.

در مورد «جایزه‌ی ادبی جلال آل احمد» تحقیق کردم و از میان صدها مطلب در انترنت دانستم که این جایزه‌ی دولتی است که به منظور معرفی آثار برگزیده‌ی ادبیات داستانی پایه‌گذاری شده و موسسه‌ی «بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان» در ماه قوس هر سال مقارن با تولد جلال آل احمد، این جشن‌واره را برگزار می‌کند. سایتی نوشته بود که هدف از اهدای این جایزه، ارتقا و ارج‌گذاری آثار برجسته، بدیع و پیشرو است. سایت دیگری هم نوشته بود که سال قبل جایزه‌ی نقدی این جشن‌واره صد و ده سکه‌ی ‌طلا بوده است.

روز بعد دوباره رییس وقت اتحادیه‌ی نویسندگان افغانستان به من تماس گرفت و معلومات بیش‌تر داد. او گفت که هشت اثر داستانی، یعنی چهار رمان و چهار مجموعه‌ی داستان کوتاه از افغانستان انتخاب شده‌اند که از این میان، دو رمان و دو مجموعه داستان کوتاه جایزه می‌گیرند. او گفت که امسال در دور نهم، برای بخش ادبیات داستانی ایران پنجاه سکه‌ی طلا و برای بخش ادبیات داستانی افغانستان ده سکه طلا در نظر گرفته شده است. او گفت که جشنواره تو را به ایران دعوت کرده است و اگر می‌توانی دست به کار شو و سفر کن.

در آن زمان در بریتانیا به سر می‌بردم و سفر به ایران برایم پر هزینه بود از همین‌رو گفتم که هزینه‌ی سفر ندارم و در صورت برنده شدن از یکی از دوستانم در ایران خواهم خواست که به نیابت از من این جایزه را تحویل بگیرد. رییس وقت اتحادیه‌ی نویسندگان در جواب گفت که بلی درست است، در سفر بودن و حضور نیافتن بعضی از نویسنده‌ها طبیعی است؛ نماینده‌ی اتحادیه نویسندگان افغانستان در آن جشن‌واره اشتراک می‌کند و اگر برنده‌ی جایزه شدی حتماً دریافت می‌کند.

چند روز دیگر هم گذشت تا این که برندگان اعلام شدند و من در سایت خبرگزاری فارس چنین خواندم: «در بخش رمان برتر افغانستان هیأت داوران ضمن معرفی نامزدهای این بخش «محمد اعظم رهنورد زریاب» نویسنده کتاب «چاگرد قلا گشتم» و «احمد ضیا سیامک هروی» نویسنده رمان «گرگ‌های دوندر» به عنوان برگزیدگان این بخش جایزه‌ی جلال آل احمد، جوایز خود شامل تقدیرنامه، نشان جلال و 10 سکه طلا را در یافت کردند.»

سایت «خاور میانه» در این رابطه نوشته بود: «در بخش داستان کوتاه سید علی موسوی و آقای فخری و در بخش رمان رهنورد زریاب و سیامک هروی حایز رتبه شدند. لازم به ذکر است بدلیل عدم حضور آقای هروی، سید رضا محمدی جایزه‌ی وی را به نمایندگی از ایشان دریافت نمود.»

آن‌گاه تلاش کردم تا آقای محمدی را پیدا کنم. با او که مدام در سفر بود و سخت مصروف، مدت طولانی تماس حاصل نشد. تا این که روزی خودش در پیامی برایم نوشت که لوح تقدیر نزدش هست، اما جایزه نیست، چون آن را ندادند. برایش نوشتم که خیر باشد، دیر آید درست آید، جایزه هیچ وقتی نمی‌سوزد. کشورها حتا چند دهه جایزه‌ها را نگه می‌دارند تا صاحب یا وارثی به آن یافت شود.

چند روزی که گذشت به آقای موسوی و آقای فخری که هر دو در این جشن‌واره اشتراک کرده بودند و در بخش داستان کوتاه جایزه گرفته بودند تماس گرفتم و ضمن تبریکی پرسیدم که جایزه من چه شد؟ آن‌ها گفتند که خبر ندارند، ممکن است آقای محمدی رییس اتحادیه نویسنده‌گان افغانستان و یا به نیابت از تو، سفیر افغانستان در تهران تسلیم شده باشد. راستش سردرگم شده بودم. حس می‌کردم که سکه‌های طلا را کسی در این وسط زد و برد. دوباره به آقای محمدی تماس گرفتم و او آدرس تلگرام آقای مهدی قزلی دبیر اجرایی نهمین دور جایزه‌ی جلال آل احمد را برایم فرستاد. من به آقای قزلی پیام گذاشتم و از ایشان پرسیدم که چگونه می‌توانم جایزه‌ام را بدست بیاورم. دیری گذشت تا آقای قزلی در جواب من نوشت: «جایزه نقدی به دلیل عدم حضور شما در برنامه به شما تعلق نمی‌گیرد.» پیام جناب قزلی نزدم موجود است. این در حالی بود که در همین جشن‌واره، رمان کوچه‌ی ما نوشته‌ی اکرم عثمان نویسنده‌ی فقید افغانستان، تحسین شد و وجوه آن ‌را به جناب آقای کاظم کاظمی سپردند تا برای خانواده‌اش برساند.

هنوز که هنوز است در شگفتی و حیرت به سر می‌برم. مگر ممکن است جایزه بدهی و ندهی؟! مگر چنین خبطی در کار جایزه ادبی هم جایز است؟ جایزه‌ی هنری که نباید سوخت و ساز داشته باشد. جایزه‌های ادبی و هنری در هیچ کشور دیگری گم نمی‌شوند، کسی سرقت شان نمی‌کند و نه هم می‌سوزند. سال‌ها حفظ می‌گردند تا صاحبش برای دریافت مراجعه کند. حتا اگر فوت هم کرده باشد جایزه به خانواده‌اش تعلق می‌گیرد و آن‌را با صداقت و امانت‌داری و تشریفات خاصی به وارث آن می‌سپارند. صد سال هم که بگذرد این حق را دارم که از  ایران بپرسم که هم‌زبان! هم‌زبانی که خودت را پیش‌کسوت فرهنگ، هنر، ادبیات و سیاست می‌پنداری! جایزه من چه شد؟