با «خضوع دانش» وارد شویم:

نویسنده‌: دکتر نسیم نوروزی

به دنبال گفتگوی اسپیس توییتری انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان با عنوان «پناهجوان افغانستان در ایران؛ مدیریت انتظارات متقابل» دکتر نسیم نوروزی، استاد دانشگاه و فعال اجتماعی این مطلب را به بخش دیدگاه‌های انستیتوت ارسال داشته‌اند.

ما ایرانیان با عبارت «با وضو وارد شوید» در ایران آشنایی داریم. عبارت «با وضو  وارد شوید» در مکانی نصب می‌شود که در آن مکان خون انسان‌های زیادی برای دفاع از خاک‌شان ریخته شده است.

این عبارت بیشتر از اینکه تقاضای واقعی برای گرفتنِ وضو باشد، از ما می‌خواهد آگاه باشیم مکانی که رو در روی آن ایستادیم دارای خاصیتی است که یک خاک فیزیکیِ صرف دارای آن نیست. این عبارت از ما می‌خواهد در مقابل این جان‌فشانی، خاضعانه حضور پیدا کنیم.

توصیه من برای تضمین آینده‌ای بهتر برای مهاجرین افغانستان و آینده‌ای بهتر برای ایرانیان عبارتی شبیه به عبارت بالاست: «با خضوع دانش وارد مباحث مهاجران افغانستان بشویم.»

در این گفتار توضیح خواهم داد که چرا این فروتنی دانش به نفع هر دو طرف ماجرا خواهد بود .

اما قبل از آن، ترک دعواهای معمول من قبل از شروع یک مبحث. حوزه‌ی تخصصی من امور و سیاستگزاری در مورد مهاجرین نیست. یکی از حوزه‌های مطالعاتی‌ام اما «دانش‌شناسی کنشگری» است. در این حوزه من تفکراتی که کنشگران، منتقدان، یا فعالین سیاسی آن را به عنوان «کار خوب» به مردم ارایه می‌دهند، عیار سنجی می‌کنم: عیارسنجی تفکرات آنها که خود را در مسایل اجتماعی صاحب نظر می‌دانند و بر مبنای آن از  نظری دفاع و یا آن را رد می‌کنند.

در مورد مهاجران افغانستانی، مثل سایر پدیده‌های اجتماعی و سیاسی، ما با واکنش‌ها و پاسخ‌های همیشه آماده‌ی ایرانیان طرف هستیم. از گزاره‌هایی مثل “ما سالیان سال میزبان بودیم، بنابراین ممکن نیست که نژادپرست یا خودبرتربین باشیم” گرفته تا “ما در شرایط تحریم بودجه‌ی پناهندگی را نداریم” و “افغانها  خودشان باید برای سرنوشت خودشان بجنگند” اغلب به عنوان گزاره‌های بی‌نقص در فکر  ما جا خوش کرده‌اند.

این واکنش‌ها می‌توانند سوار دو نوع جهل (ندانستن یا دانستن پر از مشکل) باشند:

۱- جهل بی‌نیت 

۲- جهل بد-نیت خودآگاه یا ناخودآگاه (یا دانستن‌های پرتعصب)

۱- جهل بی نیت

مصداق “جهل بی نیت” را  می‌شود در عدم آگاهی ما ایرانیان از رنجی که سالیان گذشته بر مردم هزاره رفته است دید. این عدم آگاهی ممکن است از بدنیتی یا تعصب نباشد. رنج طولانی مدت مردم هزاره و اجبار به فرارهای مداوم از چنگال کشتارهای بی‌امان، تلاش برای زنده ماندن صرف و نبود رسانه‌هایی که این رنج را در بستر تاریخی و در خور مقیاس عظیمی که اتفاق افتاده و می‌افتد انعکاس دهد. فرصت آگاهی‌رسانی را از کنشگران هزاره گرفته بود. رنجی که کنشگران هزاره اکنون از آن به نام نسل ‌کشی یاد می‌کنند.

۲- جهل بد-نیتِ خودآگاه یا ناخودآگاه

بدبختانه مثال جهل بد نیت و دانش متعصب کم نیست: دانشی که بر تصورات برتر بودنِ ما از مردم افغانستان، و یا تصور ایران به عنوان مرکز اصلی و اعلای فرهنگ ایرانی سوار است. نتیجه تلخ این تصورات این است که مثلا ما در خیال خود تصور می‌کنیم که مردم افغانستان باید به صورت اتوماتیک هویت فارسی زبان ما را در ذهن خود بزرگ‌تر از هویت خود بپندارند.

دومین نتیجه تلخ‌تر آن این است که باعث می‌شود که “نقد” تجربه‌های تلخ زیسته مهاجران و پناهجویان افغان را به نسیه‌ی خیال این تصورات بفروشیم و آنان را به تلخی آنچه که هستند نبینیم: ما در خیال خود رویای برتر بودن و مرکزیت داریم، و به مهاجر و پناهجو به خاطر خیال ما بسیار سخت می‌گذرد و ما حتی نسبت به این رنج آگاه هم نیستیم.

و این دانش پر تعصب نتیجه‌ای تلخ و گزنده‌ی سومی هم دارد: به خاطر این دانش پر تعصب، امکان گفت و گوی واقعی برای هر دوی ما گرفته می‌شود. گفت‌و‌گو، جای خود را به تک‌گویی‌ای می‌دهد که در آن،“شنیدن”ی در کار نیست.

چهارمین نتیجه تلخ این جهل بد نیت این است که با  حضور این جهل نه تنها شرایط مهاجر یا پناهجو بهتر  نمی‌شود، که “صاحب نظر خودگو و تک‌گو” هم روز به روز دانش‌اش سنگ-واره‌تر و متحجرتر می‌شود و میدان را به آنها که ذوق گفت‌و‌گو و فکر کردن جدی برای بهبود اوضاع دارند، می‌بازد.

تصور کنید یک ایرانی و یک مهاجر افغان گرمِ یک ‌گفتگوی سخت ولی سازنده‌اند: یکی از سختی‌های در ایران بودن می‌گوید و دیگری آرام به فکر بهبود شرایط و کاستن این سختی‌هاست. دو طرف با گفتگو  مشغول ترسیم افق آینده‌ی بهتری برای ایران و پناهجویان هستند. این در حالی‌ است که یک ایرانی دیگر، با دانستن پرتعصب خود بر سر کوه تنهای خود نشسته و در مورد شرایط افغان‌ها نظرات متحجر می‌دهد: افغان‌ها خودشان باید تلاش کنند تا به سرزمین ایران بپیوندند.

برای از بین بردن جهل بی‌نیت نیاز ما به کنشگران و متخصصان و مورخان و کارشناسان هزاره بی‌حد است. کنشگران هزاره با ترسیم درست رنجی که بر آنها رفته ما را در مقام شنونده می‌گذارند و یا با کمک گرفتن از افراد مناسب، درد هزاره بودن را ترسیم می‌کنند.

برای از بین بردن جهل بدنیت و دانش متعصب به کنشگران ایرانی نیاز است. اولین قدم می‌تواند این باشد: جمع‌آوری و بررسی استدلال‌های تاریک و از روی تعصب که به ظاهر از روی دلسوزی برای ایرانیان هستند، ولی مسیر خود-برتربینی را هموار می‌کنند -و علاوه بر پادادن به تداوم رنج پناهجویان، فکر ایرانیان را هم روز‌به‌روز مرده‌تر و سنگ-واره‌تر از دیروز می‌کند.

گام اول، بررسی استدلال‌ها و گام بعد، رد ادعای درست بودن آنهاست:

یکی از این استدلال‌های به ظاهر از روی دانش که این روزها بسیار می‌شنویم مثال زیر است:‌

«ما خودمان بودجه نداریم و تحریم هستیم و بودجه به کودکان محروم و کودکان کار باید تخصیص یابد.»

این جمله مستلزم این است که فرد موردنظر:

۱- بداند چقدر بودجه برای تامین اجتماعی پناهجویان افغان صرف می‌شود.

۲- چقدر از این بودجه را سازمان ملل و چقدر از آن را ایران پرداخت می‌کند.

۳-  اگر ایران قسمتی از آن را پرداخت  میکند، در صورت عدم پرداخت آن، آیا این بودجه به کودکان کار تخصیص می‌یابد؟ و آیا اصلا مدل تخصیص بودجه اینگونه است که از دهان فرد نیازمندی گرفته شود و به دهان فرد نیازمندی دیگر گذاشته شود؟

بعد از اینکه می‌بینیم شخص مورد نظر پاسخ به سه سوال را نمی‌داند، می‌توان راحت‌تر حدس زد که این استدلال از سرِ دانستن‌های پر تعصب باشد و لذا این استدلالِ مدعای اطلاعات آماری بیشتر بر مبنای دانش پر تعصب شکل گرفته تا “واقعیت”های آماری. 

دومین راه، جمع‌‌آوری قصه‌های رنج پناهجویان افغان در ایران است که می‌تواند جهل بد نیت (دانش پر تعصب) را هدف قرار دهد:  نه تنها جمع‌آوری بلکه موضوع‌بندی و طبقه‌بندی انواع سختی‌ها به شمول (تلخی‌های حاصل از خود-برتر-بینی ایرانیان، تلخی‌های حاصل از تفاوت چهره‌ی پناهجویان و غیره)

و سومین راه، تقاضا برای ایجاد سیاستگذاری پناهجودوستانه و شرکت در کارزارهای مرتبط با آن است. یادمان باشد: فقط آن دسته ایرانیان و کنشگرانی بر این تقاضا پافشاری خواهند کرد که به خشونت جهل و دانستن‌های  پر تعصبی که با  خود حمل می‌کنند، واقف شده‌اند. و شرط اصلیِ واقف شدن این است که طالب شنیدن باشیم و نه شیدای تک‌گویی و اگر با فروتن دانشی وارد مباحث پناهجویان افغان نشویم، طالب شنیدن نخواهیم شد.

بحث را با «ترک دعواهایی» که اول این گفتار گذاشتم تمام خواهم کرد: رشته من فلسفه و آموزش است. اغلب پیش  می‌آید که از من می‌پرسند: «ولی فلسفه بسیار انتزاعی است، مثلا شما چطور می‌خواهید وجود خدا را اثبات کنید؟»‌

پاسخ من این همیشه این است:

«فلسفه برای من در فکر کردنِ خیلی سخت، خیلی خوب، و خیلی عمیق در مورد  یک موضوع، همراه با  کسانی از گذشته و حال خلاصه می‌شود که در مورد همان موضوع، خیلی سخت و خوب و عمیق فکر کرده‌اند.»

و البته این فکر کردن هدف دارد: وقتی در مورد یک موضوع – مخصوصا موضوعی در مورد “وضعیت آدمی”- عمیق و زیاد و خوب فکر می‌کنیم، از قِبل این فکر کردن، جامعه جای بهتری برای همه می‌شود. فکر کردن در مورد پناهجویان هم ازین قاعده مستثنی نیست: در حین فکر کردن در مورد شرایط و بهبود وضعیت پناهجویان و مهاجران، دانستن‌های پر تعصب و جهل‌های بی‌نیت پیدا می‌شوند و جای آنها را دانستن‌های خوب و عمیق خواهند گرفت. و این کارکرد ایده‌آل یک فیلسوف و متفکر برای جامعه‌ی خودش است.

علاوه بر این، از قبل باب شدن این نوع فکر، ‌تعریف هویت جامعه هم عوض خواهد شد. این جامعه دیگر جامعه‌ای است که کسانی در آن هستند که در قرن 15 هجری، ورای ایرانی بودن یا افغانستانی نبودن، به وضعیت آدمی (human condition) فکر می‌کنند و به بهبود آن.

شخصا ترجیح می‌دهم قرن‌های بعد بگویند ایرانیان این قرن کسانی بودند که برای بهبود شرایط، زیاد و خوب فکر می‌کردند و به خاطر ارزش این فکر کردن، گوش دادن به رنج انسان‌ها برایشان ارزش ذاتی داشت و به خاطر این ارزش ذاتی، جامعه‌شان برای پناهجویان جای امن‌تر و آرام‌تری بود.

اگر این تصویر را مقایسه کنیم با تصویر ایرانی‌ای در قرن پانزدهم که همیشه-جواب-در-آستین-دار است و حس خود برتر بینی دارد و مبنای آن حس هم استدلال‌هایی هستند که با سه سوال کیش و مات می‌شوند، ارزش فلسفه  و دانش‌شناسی  نظرات ما بیشتر مشخص می‌شود: جامعه‌ای که نگران ترکیدن حباب هویت ساختگی‌اش (برتری از دیگران) نباشد، جامعه‌ای است که در آن شنیدن و فکر کردن و گفتگوی واقعی صورت می‌گیرد.

برای همین توصیه من برای تضمین آینده‌ای بهتر برای مهاجرین افغانستان و آینده‌ای بهتر برای ایرانیان این بود: با خضوعِ دانش وارد مباحث مهاجران افغانستان بشویم. بدانیم چیزها و دردهایی هستند که چون پناهجو نبودیم از آن خبر نداریم و خبر نداشتنِ ما باعث ‌آزار دیگران می‌شود. تک‌گویی را کنار بگذاریم و قبل از اظهار نظر، رنج و قصه‌‌های پناهجو بودن در ایران را گوش کنیم.

*epistemic humility

نسیم نوروزی  دانش آموخته فلسفه  و آموزش از دانشگاه مک‌گیل و مدرس همین رشته در دانشگاه‌های کنکوردیا و مک گیل است. نسیم نوروزی زمینه‌ی تحقیقاتش در حیطه‌ی فلسفه‌ی قاره‌ای و مشخصاً در دو حیطه‌ی زمان و استعمار می‌باشد و مقاله‌هایش در مراکزی مانند انجمن فلسفه‌ی آموزش و دایرةالمعارف فلسفه و آموزش آکسفورد چاپ شده‌اند.