چرا کودتای هفت ثور کامیاب نبود؟

هفت ثور سال ۱۳۵۷ تحول مهم در تاریخ سیاسی افغانستان است که جنگ چهل سال اخیر را کلید زد. این رویداد حزب دمکراتیک خلق را به قدرت رساند. حزب دمکراتیک خلق افغانستان، سازمان سیاسی طرف‌دار شوروی، داعیۀ رشد اقتصادی و ترقی اجتماعی بر مبنای الگوی روسی توسعه داشت. کودتای ثور چنان خونین بود که حتا در آن کودکان به قتل رسیدند. در آن کودتا سردارمحمد داوودخان رییس‌جمهور وقت با ۱۷ تن از اعضای خانواده‌اش که در میان آنان کودکان نیز حضور داشتند به قتل رسیدند.

کودتای ثور برای اولین بار در تاریخ سیاسی افغانستان قدرت سیاسی را به یک حزب منتقل کرد. پنج سال پیش از کودتای ثور، محمد داوودخان پسر عموی محمدظاهر پادشاه وقت، در سال ۱۳۵۲ علیه سلطنت کودتا کرد و رژيم جمهوری به وجود آورد. اما مردم عام افغانستان در آن زمان کودتای داوود خان را نه تغییر رژیم، که پادشاه‌گردشی تاریخی تصور کردند. از زمان تشکیل امپراتوری سدوزایی‌ها در سال ۱۷۴۷ و بعد سلطنت محمد‌زایی‌ها در سال ۱۸۴۳ اعضای خاندان حکمران، شهزاده‌ها و امیرزاده‌گان همیشه مصروف جنگ قدرت با هم‌دیگر بودند. صرف حبیب‌الله خان پسر امیرعبدالرحمان خان به صورت مسالمت‌آمیز جانشین پدر شد و بس.

هم در افغانستان کنونی و هم در خراسان قدیم، در طول تاریخ جنگ قدرت و رقابت سیاسی محدود به خانوادۀ حکمران بود. بخش‌های دیگر جامعه به سیاست ورود نمی‌کردند. سیاست شغل ازلی و ابدی وارثان خانواده‌های حکمران تصور می‌شد. حتا وقتی شهزاده‌یی در جایی شکست می‌خورد، لشکر جمع و جور می‌کرد و یک منطقۀ دیگر را می‌گرفت. به طور مثال بابرشاه وقتی از دست عموزاده‌گانش در سمرقند و فرغانه شکست خورد، به بدخشان آمد و با بسیج نیرو به کابل لشکر کشی کرد و این شهر را از نزد والی تیموری آن در سال ۱۵۰۵ میلادی گرفت. همین بابرشاه در سال ۱۵۲۵ میلادی دهلی را گرفت و سنگ‌بنیاد امپراتوری مغل‌های هند را گذاشت.

شرح مفصل جنگ‌های جانشینی قرن نوزدۀ افغانستان در سلطنت‌های سدوزایی‌ها و محمد‌زایی‌ها در کتاب‌های تاریخ آمده است. شهزاده‌ها به کمک بسیج سران برخی از قبایل و بسیج جنگ‌جویان قبیله‌یی به جنگ هم‌دیگر می‌رفتند. غیر از همین شهزاده‌ها هیچ نیروی سیاسی دیگر در میدان نبود، تا برای احراز قدرت سیاسی رقابت کند. در فرهنگ سیاسی و دینی این خطه، پادشاهی مشروعیت داشت که بتواند دیگر مدعیان سلطنت را شکست دهد، خود غلبه حاصل کند و امنیت جمعیتی را که بر آنان ادعای پادشاهی دارد، تامین کند. قیام عمومی در برابر این پادشاه بر مبنای سنت‌های مذهبی هم ممنوع بود. شهزاده‌یی که غلبه حاصل کرده بود بلافاصله حمایت صوفی‌ها و عالمان دینی را هم به دست می‌آورد و وقتی می‌مرد حتما پسرانش برای جانشینی او جنگ راه می‌انداختند. مردم عام با آن که در این جنگ‌های جانشینی ضرر می‌دیدند، اما برای شان اهمیتی نداشت که کی به سلطنت می‌رسد. هر کسی که می‌توانست امنیت را تامین کند، به طور خودکار مشروعیت کسب می‌کرد.

کودتای سال ۱۳۵۲ داوودخان را هم مردم عام افغانستان همین طور تفسیر کردند. مردم به کمک حافظۀ جمعی تاریخی شان کودتای ۲۶ سرطان را جنگ عموزاده‌ها برای کسب سلطنت تفسیر کردند که در آن داوودخان برنده شده است. همان طوری که شاه امان الله در سال ۱۹۱۹ بر سردار عنایت‌الله خان پیروز شد. اما کودتای ۲۶ سرطان یک تفاوت عمده با پادشاه‌گردشی‌های قبلی داشت و آن این بود که داوودخان برای سرنگونی ظاهرشاه با شماری از کدرهای سیاسی و نظامی چپ‌گرا هم‌دست شد نه مثلا سران قبایل.

 در پادشاه‌گردشی‌های تاریخی، جای پادشاه را یک امیرزادۀ دیگر از همان خاندان یا خاندان دیگر می‌گرفت، ولی کودتای هفت کل منازعۀ سنتی قدرت را دگرگون کرد و یک حزب سیاسی را روی کارآورد.

در سال ۱۳۵۲ نیروهای جدید در صحنۀ سیاسی افغانستان از جمله احزاب چپ و اسلام‌گرا ظهور کرده بود و دیگر منازعۀ قدرت محدود به اعضای خاندان سلطنتی نبود. تحولاتی که نظام آموزشی و تحصیلی از دهۀ ۵۰ تا ۷۰ میلادی به ارمغان آورد، تشکیل نیروهای سیاسی جدید در جامعه بود که سلطنت برای پاسخ‌گویی به مطالبات آنان قانون اساسی سال ۱۳۴۳ را تسوید و تصویب کرد و دهۀ دمکراسی را کلید زد، اما کودتای داوودخان دمکراسی را به تعطیلی برد و هر نوع فعالیت سیاسی را ممنوع کرد. هم کودتای داوودخان و هم رژیم بستۀ او فکر براندازی حکومت به وسیلۀ کودتا را در نیروهای سیاسی تزریق کرد. اشتباه بزرگ داوودخان همین تعطیلی دمکراسی و جلوگیری از رقابت مشروع سیاسی بود که نباید هیچ وقتی تکرار شود. داوودخان بعد‌ها به همان کادرهای نظامی و سیاسی چپ‌گرا که متکای او در کودتای ضد سلطنت ظاهر شاه بودند، نیز پشت کرد.

رهبران کودتای ثور مدعی مشروعیت انقلابی بودند. این ادعا هیچ ربطی به فرهنگ سیاسی سنتی کشور نداشت.

در آن زمان هم در داخل کشور و هم در کشورهای منطقه‌ این باور به میان آمده بود که جانشین داوود نه یک شهزادۀ محمدزایی که نیروهای چپ طرف‌دار شوروی خواهد بود، اما هیچ نیرو و کشوری تصور نمی‌کرد که پنج سال پس از به قدرت رسیدن داوودخان، کودتایی رخ دهد که حاصل آن به قدرت رسیدن یک حزب سیاسی طرف‌د‌ار مسکو باشد. روس‌ها هم با آن که آن زمان نفوذ زیادی در افغانستان داشتند، از کودتای هفت ثور اطلاع قبلی نداشتند و حتا برمبنای اسنادی که تازه افشا شده است، مخالف کودتا بودند. رهبران شوروی به نور محمد تره‌کی و حفیظ‌ الله امین گفته بودند که هرنوع کودتا علیه داوودخان مورد قبول مسکو نیست. مسکو ظاهرا می‌خواست با حربه قراردادن کمک‌های مالی و نفوذ گسترده‌اش در افغانستان آن زمان، از تغییر یک صد و هشتاد درجه‌یی سیاست خارجی داوودخان و گرایش او به ایران، عربستان و دیگر متحدان منطقه‌یی امریکا جلوگیری کند.

با پیروزی کودتای هفت ثور که فرمانده اصلی آن حفیظ الله امین رییس شاخۀ نظامی جناح خلق حزب دمکراتیک خلق بود، مردم افغانستان آهسته آهسته درک کردند که این تحول یک پادشاه‌گردشی عادی نیست بلکه کل مناسبات قدرت دگرگون شده است. حزب دمکراتیک خلق افغانستان هم می‌‌‌دانست که نمی‌تواند مدعی مشروعیت سنتی و دودمانی باشد. رهبران این حزب بسیار صریح ادعای مشروعیت انقلابی کردند. با آن که تره‌کی تلاش می‌کرد؛ این طور بنمایاند که حکومت حزب او از شوروی بسیار تفاوت دارد ولی ادعای مشروعیت انقلابی، تغییر رنگ پرچم و اقدامات دیگر نشان می‌داد که حزب حاکم متحد ایدیولوژیک مسکو است. در یک‌ساله‌گی کودتای هفت ثور هم تره‌کی گفت که «انقلاب» آنان از انقلاب ۱۷ اکتر سال ۱۹۱۷ اتحاد شوروی الهام گرفته است و افتخار تمام کارگران و زحمت‌کشان دنیا است.

ولی مشروعیت انقلابی هیچ ربطی با فرهنگ عمومی و سیاسی افغانستان نداشت. به همین دلیل بود که حزب دمکراتیک خلق افغانستان با شورش ده‌نشینان روبرو شد. فرامین انقلابی این حزب که با سرنیزه تطبیق می‌شد و هدفش برهم زدن روابط قدرت در دهکده‌ها به سود حزب بود، نیز شورش‌ها تشدید کرد. حزب دمکراتیک خلق هم به سیاست بازداشت‌های خودسرانه و اعدام‌های بدون محاکمه روی آورد که این امر بدنۀ جامعه را در تقابل با دولت قرار داد. مشکل دیگر حزب دمکراتیک خلق این بود که در درون شهرها با نیروهای سیاسی و چپی دیگر مشت و گریبان شد. نیروهای چپی دیگر که باید متحد طبیعی این حزب می‌بودند، قربانی سیاست اعدام‌های بدون محاکمه و بازداشت‌های خودسرانۀ آن شدند.

از طرف دیگر در درون حزب دمکراتیک خلق هم شکاف‌ها به حدی گسترده بود که محدود به تضاد خلق و پرچم نماند بلکه یک سال پس از کودتا، تره‌کی و امین، شبیه پروفیسور برهان‌الدین ربانی و گلبدین حکمتیار به جان هم افتادند. تره‌کی در سپتامبر سال ۱۹۸۹ اعدام شد. حتا مداخلۀ نظامی اتحاد شوروی و لشکرکشی این قدرت بزرگ به افغانستان هم نتوانست شکاف‌ها و تضادهای درونی حزب دمکراتیک خلق را حل کند. کودتای ثور به رغم پیروزی نظامی، در همان روزهای اول از دید سیاسی ناکام شده بود.