به بهانۀ درگذشت محبوب الله کوشانی
محبوب الله کوشانی، یک نجیبزادۀ واقعی و یک سیاستمدار دوست داشتنی بود. وقار، نجابت و تسلط او بر ادبیات و مسایل فرهنگی در کنار شناخت عمیقش از سیاست و بافت و مشکلات سیاسی، افغانستان او را سخنوری قهار هم ساخته بود. برای همین وقتی حزب آزادگان با محوریت او ساخته شد، خیلی از جوانان و دانشجویان شیفته و گرویدهاش بودند. همان روز، در حویلی انجمن قلم، مجیب مهرداد با گروهی از ادبای جوان درخشان، از من برای دیدنش دعوت کردند. آنها او را چون اسطورهیی بازگشته از تاریخ میدیدند و ستایش میکردند. آن روز این فرصت مهیا نشد اما بعدها بارها ، دیدن ما تکرار شد و من هر بار از صحبتش میخکوب و مجذوب بر میگشتم. او اکثر شعرهای مرا خوانده بود و من اکثر سخنرانیهایش را شنیده بودم، دوستانی مشترک داشتیم که برای هر دوی ما عزیز بودند، اما نجابت ذاتی و فرهیختهگی او، بی شناختن هم درخشانش میساخت. هربار هر دوستی با من به دیدنش رفته بود، همین حس را داشت.
کوشانی، متولد سال ۱۳۲۳ خورشیدی در شهر فیض آباد، در شمال شرق افغانستان بود، در یک خانوادۀ زمیندار و اعیان که برای او زمینۀ تحصیل را در کابل و یکی از مهمترین مدرسههای آن ایام کابل، لیسۀ حبیبیه فراهم میساخت، بعد به مسکو رفت و در سال ۱۳۴۹ با مدرک اقتصاد سیاسی از دانشگاه مسکو به کابل برگشت. دقیق در اوج سالهایی که فعالیتهای سیاسی تبی تند داشتند و از جانبی روشنفکران ملیگرایی که شیفتۀ تاریخ وریشههای باستانی بودند از جانبی فعالان فراملیتی دو جریان راست و چپ که دانشگاه را در تسخیر داشتند دورهیی که اخوان المسلمین، برای مقابله با فکر شوروی از جانب رسانههای غربی چون نیرویی آزادیبخش تبلیغ میشد و در اردوی مقابل هم گروههای چپ رو به رشد بودند، حزب دموکراتیکی که به دو گروه خلق و پرچم تقسیم شده بود و هر دو دلبستۀ حکومت شوراها و مدل سوسیالیسم روسی بودند، شعلهییها که «ماوو» و شکل انقلاب او در چین را الگوی ذهنی میدانستند و البته «ساما» که چگوارا و مدل کوبا را تبلیغ میکرد، اما در میان این همه سازمان چپ، یک گروه دیگر هم بودند که معتقد به بومی سازی سوسیالیزم بودند اگر رهبران انقلاب چین از فلسفه و حکمت آن کشور، برای انقلابی مدرن الهام گرفته بودند و چگوارا، ادبیات و فرهنگ امریکای لاتین را بنیان مبارزهاش ساخته بود، آنها هم میگفتند میتوان از سنتهای تاریخی افغانستان راهی عدالتپسند یافت. کوشانی هم به همین باور بود.
به هر حال این فرهنگی بود که چند تا از بزرگترین برابریخواهان تاریخ مثل مانی و مزدک و پیشتر از آن آرشاک را به جهان هدیه داده بود، قرنها قبل در این فرهنگ، داعیۀ زر و زمین و زندهگی برابر، نه تنها تبلیغ که عملی هم شده بود. کوشانی به عضویت گروه چپگرای سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان (سازا) معروف به ستم ملی، تحت رهبری طاهر بدخشی درآمد و تا دبیر اولی و رهبری این سازمان هم بعدها ارتقا کرد. سازمانی که پس از روی کار آمدن دولت چپی( در کشور -سال ۱۳۵۷) در صف مخالفان دولت درآمد . اصول فکری و اساسنامۀ این حزب ، زير عنوان «اصول كلی نهضت دموكراسی افغانستان» در شمارۀ پانزدهم نشريهی «ميهن» ،غرض نظرخواهی به نشر سپرده شده بود. اما در پی حوادث پی در پی سياسي و نظامی و جنجالهای مصيبت بار بعد ازآن، نه کنگره سراسری اش برگزار شد و نه هم به تصویب اعضا رسید. اعضایی که به گفتۀ دکتر لطیف پدرام « بعد از کودتای حزب دموکراتیک خلق در اپریل ۱۹۷۸ به صورت بیرحمانهای سرکوب شد. چیزی حدود چهار هزار تن از اعضا و هواداران آن به وسیلهی وابستهگان شوروی به جوخههای اعدام سپرده شدند.»
این گروه به نام «محفل انتظار» هم شهرت دارد که نخستین نام آنها بعد از انشعاب از حزب دمکراتیک خلق است. محمد طاهر بدخشی و بحرالدین باعث ،اسماعیل اکبر،ظهور الله ظهوری، قیام، صدیق، رنجبر، محبوب الله کوشانی، بشیر بغلانی، اسحاق کاوه، غلام سخی غیرت و خلیل رستاقی ، سینا دلیری از اعضای مشهور آن بودند که هر کدام داستانی شگفت و چهرهیی و داستانی در سرگذشت روشنفکری افغانستان دارند. بعد از قتل عام گستردۀ بخش اعظم کادرهای حرفهای و درجهیک این سازمان موجب آن شد که عدهای از کادرهای جوان ان با نام سازمان فدایی زحمتکشان افغانستان (سفزا) انشعاب کنند که باز معتقد به مشی مبارزهی مسلحانه بودند.
اما بالاخره با اعلام مشی «آشتی ملی» توسط دکتر نجیب الله در اوسط دهۀ شصت خورشیدی هر دو گروه به دولت پیوستند. بر اساس موافقتنامهای که این حزب با نمایندهگان دولت امضا کرد، آقای کوشانی به معاونت نخست وزیری رسید، اما خیلی طول نکشید تا در اسد ۱۳۶۹ از سمت خود استعفا داد.
محبوب الله کوشانی در سال ۱۳۷۳ کشور را ترک کرد و به آلمان رفت. او بهار سال ۱۳۸۴ به کشور برگشت و فعالیت های سیاسی را از سر گرفت. بنای او فراهم آوردن اعضای پراکنده سازمان سابق شان و به علاوه باقی نیروهای چپ بخصوص چپ اندیشان نسل نو بود. حزب آزادگان با این مبنا ساخته شد و خود آقای کوشانی نامزد این حزب در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۹ گردید. حزبی که به طور رسمی طرفدار نظام فدرالی بود. در یکی از سخنرانیهایش آقای کوشانی در کنفرانس آخن جرمنی که به میزبانی داکتر اعظم دادفر تدویر یافته بود درین باره به صراحت توضیح داده، سخنرانی کرد که منسجمترین مانیفیست سیاسی او به شمار می رود. او در آن سخنرانی گفت:«گرايش به سوی ايديولوژیهای چپ و انقلابی نيز كه در آن موقع چون موج نيرومندی بهخصوص كشورهای به اصطلاح جهان سوم را فرا گرفته بود، طبيعی به نظر میآمد؛ چه در اكثر اين كشورها كه زهر استعمار را چشيده بودند، روشنفكران منحيث حساسترين قشر جامعه، فقر، جهل، مرض، غارت ثروتها و اسارت ملتهای شان را، ميراث و مولود همان كشورهای متمدن اروپايي میدانستند كه در آنها آزادی، دموكراسی و حكومت قانون و نظام سرمايهداری مسلط بود؛ و باز بليهَ فاشيزم و جنون برتریجويی نژادی كه میخواست جهان را ببلعد و زندهگی بيش از پنجاه مليون انسان را به كام مرگ فرستاد، از غول صنعت و سرمايۀ اروپای متمدن برخاسته بود.»
«محافل حاكمۀ قبيله سالار غالباً به خاطر حفظ حاكميت و سيطرۀ سياسی خود رياكارانه به نفع قوم و مليت معين تظاهر میكنند و چون مشروعيت خويش را از ارادۀ مردم نيافته اند بيشتر به الطاف و حمايت قدرتهای استعماری و اجنبی چشم دوخته و با همكاری و تحريك آنان با دامن زدن حسِ عظمتطلبی و برترپنداری قومی و اشاعۀ تيوریهای نژادپرستانه، ميان اقوام و مليتهای مختلف در يك كشور، تخم نفاق و كينه میكارند و با سودجويی از فارمول كهنۀ استعماری تفرقه بينداز و حكومت كن! هم به حاكميت استبدادی خود ادامه میدهند و هم مقاصد استعمارگران حامی خويش را برآورده میسازند.»
«…..ما بيشتر بر راه حل فدرالی و خودمختاری تأكيد داشته ايم. زيرا از يك سو اين شيوه را با شرايط كشور، ساختار و تركيب اتنيكی و حتا اوضاع جغرافيايی طبيعی آن بيشتر سازگار میدانيم و از جانب ديگر اين ساختار بههيچروی مركزيت واحد فدرال را كه با تكيه بر موازين دموكراسي ايجاد میگردد، نهتنها نـفی نمیكند، بلكه با توجه به ضرورت بازسازی و رشد متوازن اقتصادی واحدهای بسيار عقب ماندۀ فدرال، از صلاحيتهای ويژۀ قانونی نيز برخوردار خواهد بود.»
اگر چه او درین سخنرانی از دولت متمرکز قوی هم به عنوان یک گزینه حمایت میکند اما او را حافظۀ سیاسی با طرح فدرالیسم به خاطر خواهد سپرد. سیاستمدار اشرافزاده و مودبی که بعد از یک عمر مبارزه و امید، در شروع ماه عقرب (4 یکشنبه)امسال، در آلمان وفات کرد. با مرگ او ، فصلی مهم از دفتر مبارزۀ سیاسی مستقلانه در افغانستان، بسته شد.