در صورت شکست مذاکرات صلح، استراتژی نظامی چه خواهد بود؟

به طور مختصر باید گفت که نتیجۀ شکست مذاکرات صلح، جنگ، شدت و گسترش آن، ویرانی، تخریب زیربناها و کشتار وسیع خواهد بود. نخست باید بگویم که اکنون شرایط استثنایی و طلایی برای ایجاد صلح در کشور به وجود آمده است. جامعۀ جهانی تقریبا به شکل کاملی از گفتگوهای صلح دوحه حمایت می‌کند. انتظار می‌رود با درک این وضعیت و انعطاف‌پذیری لازم، مردم رنج‎‌کشیدۀ ما برای اولین بار پس از 40 سال شاهد توافقی کامل برای صلح پایدار و عزت‌مند باشند.

از این که بگذریم، در صورت شکست مذاکرات با دو سناریو روبرو خواهیم بود: 1. شدت جنگ با خروج نیروهای خارجی. شاید خروج نیروهای بین‌المللی یک سال به تأخیر افتد، زیرا تمدید زمان حضور نیروهای آلمانی بر زمان نهایی تمام نیروها تأثیر می‌گذارد. 2. ادامۀ جنگ همراه تعداد محدودی از نیروهای بین‌المللی که برای منافع خود در افغانستان باقی خواهند ماند. هرچند سناریوی دوم بعید به نظر می‌رسد، اما اگر چنین شود، اعتماد بیشتری به تأمین منابع و حمایت لوژیستیکی، فنی و مشورتی نیروهای خارجی وجود خواهد داشت.

از طالبان شروع می‌کنیم؛ در صورت شکست مذاکرات صلح دوحه، طالبان با حضور یا عدم حضور نیروهای خارجی به استراتژی جنگ روی خواهند آورد، البته اکنون نیز به چند دلیل با کمی تفاوت و در سطحی وسیع و گسترده، چنین است:

– طالبان با هویت سیاسی نسبتا پذیرفته‌شده‌ای در سطح منطقه و تا حدی در سطح جهانی وارد جنگ می‌شوند و چنین فضایی بر روحیه و سربازگیری آن‌ها در داخل و خارج کشور تأثیر کمّی و کیفی خواهد گذاشت.

– حامیان خارجی طالبان با دستی بازتر و عریان‌تر و با موضعی آشکارتر به حمایت سیاسی، مالی و تجهیزاتی این گروه خواهند پرداخت و امکانات لازم را برای نبرد آن‌ها فراهم خواهند نمود.

– بدیهی است که در تاکتیک نبرد طالبان تغییرات عمده‌ای به وجود خواهد آمد، تلاش برای تسلط و نفوذ بیشتر بر شاهراه‌ها، حمله به نقاط آسیب‌پذیر قرارگاه‌های نظامی، ناامن ساختن شهرها، انتحار، انفجار، ترورهای هدف‌مند و به دست آوردن اراضی بیشتر که همان‌گونه که اشاره شد، پیامد آن شدت و گسترش جنگ خواهد بود.

اما دولت باید از چند جهت فعالیت‌های خود را افزایش دهد و مجددا سازمان‌دهی کند:

عرصه نظامی، فعالیت‌های سیاسی در دو بعد داخلی و خارجی، مسایل اجتماعی، ارزش‌نهادن بر جنگ تبلیغاتی و روانی. ابعاد مهم دیگری مانند مبارزه با فساد، مسایل اقتصادی و معیشتی، فقر، بیکاری و اعتیاد نیز مهم‌اند اما در این بحث جای نمی‌گیرند. قبل از بحث باید یادآوری کنم که در صورت در اختیارداشتن منابع و تجهیزات، نباید در توانایی نیروهای دفاعی و امنیتی به ویژه اردوی ملی تردید داشت. نوشته حاضر در جهت افزایش ظرفیت‌ها تدوین شده است و به هیچ وجه بحث کم‌اهمیتی نیست. در عرصه نظامی باید به این موارد توجه کرد:

1. باید در استراتژی پیروز محور جنگ در سطح پلان‌گذاری تاکتیکی، تمرکز بر حملات کماندوها و عملیات شبانه باشد، تجربۀ نظامی دهه‌های اخیر نشان داده است که عملیات به روش غربی که همانا با تعداد معین و زیاد نیرو بر ساحه از پیش تعیین‌شده برای تصفیه و پاک‌سازی در صورتی مفید است که پس از پاک‌سازی، قوای کافی برای تأمین امنیت وجود داشته باشد، در غیر این صورت، هنگامی که قوا به طرف محل اولیه خود حرکت می‌کند، توانایی تدابیر خود را بر اساس امکانات موجود و ظرفیت مقابله، در صورت مقابله یا عقب‌نشینی با فرش‌ مین یا حملات سنگین دشمن روبرو خواهد شد. چنین روشی مصارف گزاف، اتلاف وقت، بی‌اعتمادی مردم محل نسبت به دولت و بازگشت دشمن با روحیه‌ای بیشتر به منطقه را در بر خواهد داشت. نباید فراموش کنیم که مؤثرترین روش در کنار حملات کوماندوها و حملات شبانه، حملات هدفمند هوایی بر اساس منابع دقیق می‌باشد.

2. تمرکز بر استقلال و تعبیه قوا یا نیروها باید با دقت کامل مورد ارزیابی و بازبینی قرار گیرد تا با در نظرداشت وضعیت جدید و ضرورت‌های اساسی صورت گیرد و هر بیز، قرارگاه و محل استقرار دائمی به صورت دقیق و درست از لحاظ اراضی و استحکام توانایی دفاع از موقعیت خود را داشته باشد و امکان حمایت زمینی، هوایی و حمایت آتش ثقیله را نیز داشته باشد. وزارت دفاع و مسئولین امنیتی باید جسارت جمع‌آوری و تغییر موقعیت برخی بیزها و مراکز آسیب‌پذیر را داشته باشند.خبر جمع‌آوری قرارگاه خالد در بالامرغاب، خبر خوبی بود، اما از دو سال قبل بدین سو فریاد زدیم و مقاله نوشتیم که باید نقاط آسیب‌پذیر مانند بالامرغاب جمع‌آوری شوند، ولی!!!؟؟؟ مسئول تلفات دو سال اخیر کیست؟ چه تعداد نیرو در این منطقه فرسوده شدند و قدرت مانور از آنها گرفته شد؟ هر چند دیر است، اما این اقدام جسورانه قابل قدر است و امیدوارم ادامه یابد تا جایی که رهبری ستر درستیز از موضع و توانایی نیروهایش در دفاع، حمایت لوژیستیکی و حمایت آتش و نیروی انسانی در شرایط غیر قابل پیش‌بینی اعتماد کامل حاصل نماید.

3. استعمال قوا یا نیروها دچار نارسایی است. در بیشتر مواقع از کماندوها مطابق تعلیم‌نامه استفاده نمی‌شود یا تدابیر محرمیت کافی وجود ندارد و نیروها بعد از فراغت به مراکز پر خطر اعزام می‌شوند و سیکل‌ها مراعات نمی‌شود که بنا به دلایلی به جزئیات نمی‌پردازم، و گر نه گفتنی در این مورد زیاد است. باید در این فاکتورها بازنگری شود.

4. صلاحیت‌ها به بالا و قدمه‌های استراتژیک متمرکز است. باید تا حد مقدور به پایین آمد. در جنگ‌های نامنظم و به اصطلاح چریکی، هر قدر صلاحیت از سطح استراتژیک به اپراتیف به ترتیب تاکتیکی انتقال یابد، به همان اندازه سرعت مانور و حمایت هوایی و زمینی و استفاده مؤثرتر از نیروها افزایش می‌یابد. در این مورد هنوز هم چالش‌های زیادی وجود دارد که از جزئیات آن صرف نظر می‌کنم.

5. بازنگری در تعینات به ویژه در عرصه‌هایی که روابط در آن تأثیر دارند، ضروی است. مطالعه عملکردها در ساحه قول اردوها و لواها در دو سال اخیر برای کسب دستاوردها و شایستگی‌ها یا عدم آن، از اهمیت خاصی برخوردار است.

6. استفاده از کادرهای مسلکی بازنشسته به ویژه دگروال‌های جوان ارکان حرب و ماستر نظامی یا به صورت رفع تقاعد یا مشاور، مهم و ضروری است، زیرا در زمینه نظامی، تحصیل به تنهایی کفایت نمی‌کند. بهترین جوان‌ها در سطح ارکان عالی حرب، ماستر و …، در پیشرفته‌ترین ممالک جهان تحصیلات عالی کرده‌اند که باعث افتخار ما است، اما در این مسلک، تجربه و تخصص دو بال پرواز هستند.

7. توجه، تمرکز و سرمایه‌گذاری بیشتر در عرصه استخبارات، ضرورتی بسیار مهم است.

8. تمرکز بسیار شدید بر رخنه‌های داخلی و افراد نفوذی از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است.

9. در گذشته، مصارف مالی از طریق حامیان بین‌المللی در اختیار قوای مسلح قرار داده می‌شد و در حال حاضر نیز چنین است که طبعا طبق سیستم خودشان پر مصرف است. لذا برنامه‌ریزی زمانی برای کاهش آن، امری مهم در جهت انکشاف درازمدت اردوی ملی است. بدیهی است که این دیدگاه من است و باید عده‌ای از متخصصین این رشته در راستای موارد فوق به بحث و تبادل نظر بپردازند. سیاست خارجی برای حمایت از جنگ باید این موارد را در نظر داشته باشد:

الف. فعال کردن دستگاه دیپلماسی برای اطمینان به جامعه جهانی در مورد توانایی‌ نیروهای مسلح در کنترل اوضاع، حمایت مردمی و تعهد ارتش به حفاظت از ارزش‌های شهروندی و انسانی.

ب. حفظ و انسجام حمایت بین‌المللی از نیروهای دفاعی و امنیتی به خصوص در راستای منابع مالی و تسلیحاتی.

ج. تلاش برای رسیدن به توافق منطقه‌ای در گفتگوهای دوجانبه و چندجانبه و ایجاب منافع ملی.

سیاست داخلی نیز از اهمیت بالایی برخوردار است:

الف. مهم‌ترین و اساسی‌ترین موضوع، انسجام داخلی و ایجاد وفاق ملی است و باید از تمام امکانات برای ایجاد همبستگی ملی استفاده کرد و به هر قیمت، حداقل به خاطر منافع ملی باید تمام اختلافات کنار گذاشته شود.

ب. دولت باید با تحمل و دیگرپذیری کامل با احزاب، گروه‌ها، نهادها و شخصیت‌های ملی و تأثیرگذار داد و ستد کند و خویشتن‌داری را در جهت ایجاد همبستگی ملی به نمایش بگذارد.

ج. در این تردیدی نیست که چالش بزرگ دیگر تمرکز قدرت در ارگ، تعصب، تبارگرایی و خودمحوری است که باید در آن تجدید نظر شود.

د. باید بسیج مردمی و افکار عمومی در حمایت از نیروهای مسلح به ویژه نسل دوم مقاومت در کنار قوای مسلح در طرحی حساب شده صورت گیرد. البته منظور من تشکیل ملیشه نیست. جنگ روانی اهمیت زیادی دارد و به نظر من به اندازه کافی در آن سرمایه‌گذاری نشده است و در مواردی ابتکار در دست دشمن بوده است.

آلمان بعد از بررسی علل شکست جنگ جهانی اول، یکی از دلایل عمده شکست خود را عدم مقابله درست در جنگ روانی و تبلیغاتی دانست و به خاطر همین، در اولین روزهای جنگ جهانی دوم وزارت تبلیغات ایجاد کرد. باید با برنامه‌ریزی دقیق و استراتژی مشخص و زمان‌بندی شده با استفاده از رسانه‌های صوتی، تصویری، مجازی، نوشتاری، علما، منابر، مساجد، تکایا، متنفذین، نهادهای مدنی و اجتماعی و شخصیت‌های تأثیرگذار، تبلیغاتی معقول و تأثیرگذار روی دست گرفت تا بتوان اعتماد مردم را جلب نمود و حمایت‌های داخلی و خارجی را تحکیم بخشید. قبلا در مورد اهمیت جنگ روانی مطلب کاملی نوشته‎‌ام و آن را برجسته کرده‌ام و بنابراین به جزییات آن نمی‌پردازم، بلکه هدفم نشان دادن اهمیت آن است.