همزمان به ششم جدی ١٣٩٩، چهل و يك سال از هجوم ارتش سرخ به افغانستان میگذرد. در اين مطلب، كاوشی مختصر براي دستيابی به اين پاسخ هستم كه نقش ايالات متحدهی امريكا و غرب در كشانيدن ارتش سرخ به افغانستان در كجای اين رويداد مهم و تاريخی قرار داشته است . آيا پاسخ قانع كننده به اين پرسش وجود دارد؟ برای پاسخ روشن و دقيق، بايد به رخدادهای داخلی افغانستان قبل از هجوم، فضای سياسی و اطلاعاتی آن زمان شوروی سابق، امنيت مرزهای جنوبی اتحاد شوروی سابق و حوادث ذیربط،كوتاه اشارتی نيز داشته باشيم، تا به پاسخ مورد نظر برسيم .
رخدادهای داخلی
بعد از كودتا ثور ١٣٥٧ ، پيروزی آسان حزب دموكراتيك خلق، سقوط داوود خان، حمايت اتحاد شوروی از اين پيروزی و تصور اين كه پيشرویهای نظامي روسها شكستناپذير است، زمامداران حزب دمو كراتيك خلق را بسيار مغرور، جسور و بیباك كرده بود، آنهم به حدی كه به واقعيتهای جامعهشناختی، مردم شناسي و بافت اجتماعی توجه نكردند، از يكطرف تصاميم عجولانهی سياسی و اجتماعی به ويژه از نظر ايديولوژیکی گرفته میشد و از جهت ديگر اختلافات بسيار شديد درون حزبی، به ويژه در مرحلهی نخست بين جناح خلق و پرچم آنهم در اولين روز های پس از پيروزی شان، ستونهای قدرت حکومت برخاسته از کودتا را سست كرد.
برخورد نامناسب ، نامتوازن ، خشن و ايديولوژیک با مردم كه باور هاي دينی و مذهبی بسيار سنتي داشتند، مشکل را بیشتر کرد. بايد ياد آروی كرد كه در آن زمان، فاصلهی زیادی بين شهرنشينان و جامعهی روستايی از لحاظ فكری و فرهنگي وجود داشت. ۸۵ ٪ مردم در روستاها زندهگی میكردند. كشتار ودستگيریهای گسترده، بستر قيامهای مردمی را در گوشه وكنار كشور فراهم ساخت .
آقای صدیق فرهنگ مينویسد : « اولين قيام در 20 جنوری 1987 در منطقۀ درۀ پيچ کنربه وقوع پيوست .» آغاز قيامهای مردمي در گوشه و كنار كشور دولت وقت را بسيار نگران ساخت، اما قيام ٢٤ حوت هرات با توجه به وسعت و گسترش آن به چندين ولايت همجوار وهمچنين كميت هزارن قربانی و انعكاس جهانی آن ، كابل را به اوج نگرانی كشانيد به حدی كه بار بار و به تكرار از مسكو تقاضای گسيل نيروی نظامی به افغانستان نمود.
مارشال بوریس گروموف در کتاب معروفش ارتش سرخ در افغانستان که بيشتر از بیست درصد آن به قيام ۲۴ حوت هرات اختصاص یافته مینويسد: «در ٢٣ مارچ به قلعٖۀ نو [ بادغيس ] و در ٣٠ مارچ [ قيام ]به فارياب كشيده شد. »
مارشال گرومف به این خاطر يك منبع بسيار معتبر است كه هنگام ورود به افغانستان به رتبۀ دگروالی ریيس اركان لشكر پنجم ارتش سرخ و در ختم هجوم، به صفت فرمانده عمومی به رتبه مارشالی به عنوان آخرين سرباز، افغانستان را ترك كرده و عملا واقعيتها را لمس كرده است. مارشال گرومف در كتابش در پيوند به تقاضای گسيل نيرو به افغانستان بعد از قيام هرات میافزاید:«وقتي شوروی به اعزام نيرو به افغانستان با توجه به عواقب بين المللي آن به هيچ عنوان موافقت نمیكند، نورمحمد تركی در گفتگوی تلفنی با الكسی گاسکين نخستوزير اتحاد شوروی سابق ( مارچ 79 ) میگويد ما میخواهيم شما تاجيكها ، اوزبیكها و تركمنها را برای راندن تانكها نزد ما بفرستيد، زيرا كليۀ اين اقوام در افغانستان شناخته شده هستند، اگر جامۀ افغاني بپوشند و نشان افغاني به آنها [ تانكها ] زده شود، هيچ كس نخواهد دانست، به نظر ما اين كار بسيار آسان است، نظر به تجربۀ ايران و پاكستان، ديده مي شود اين كار آسان است.»
نا گفته نماند كه در جريان اين گفتگو از جانب نور محمد تركی ادعا شده بود كه شش هزار ايرانی و تعدای افسران پاكستانی در صفوف قيام كنندهگان هرات و ولايتهای همجوار حضور دارند. اين گفتگو به خاطر اهمت و جذابيتش در بيشتر منابعی كه راجع به حضور ارتش سرخ در افغانستان نوشته شده، آمده است.
اما از هفتم ثور ٥٧ تا زمان تصميم هجوم به افغانستان در هيچ موردی به تقاضاهای كابل مبنی بر گسيل قوتها، پاسخ مسكو مثبت نبوده و دلايلی كه عنوان شده است افكار جهانی، روابط شرق و غرب و همچنين پیآمدهای سياسی آن در رابطه به «سالت ۲» و «ديتانت» میباشد كه توجه به تعهدات دوطرفه ( امريكا و شوروی ) را در عرصهی جهانی برجسته میسازد.
در همين مكالمه گاسکین در پاسخ مي گويد: « من نمیخواهم شما را متاثر بسازم اما اين كار پنهان نخواهد ماند ، بعد از دو ساعت همه جهان از آن آگاه خواهند شد كه تهاجم شوروی به افغانستان اغاز شده است .»
در ادامهی اختلافات درون گروهی حزب دموكراتيك خلق به جريان سفر نور محمد تركی در هاوانا ( سپتامبر 1979 ) امين در غياب رهبر حزب به خاطر به دست آوردن كامل قدرت و حذف تركی از صحنهی سياسی كشور فعاليتهای علنی خويش را اغاز میكند واين تحركات از طريق منابع مشخص در داخل افغانستان به اطلاع رهبر حزب رسانيده شده از چند وچون موضوع آگاه میشود .
نور محمد تركی بعد از بازگشت و نشست طيارهی حاملش در مسكو قبل از آمدن به كابل در ملاقاتی كه با برژنف رهبر شوروی داشت، موضوع را در ميان گذاشته از دسیسهی امين خطرهاي احتمالی و قصد جانش ياد آوری میكند كه برژنف چنين پاسخ میدهد :« هيچ تشويش نكنيد شوروی بزرگ وشخص خودم شما را حمايت میكنيم و هيچ اتفاقی نخواهد افتاد» .
موقعی كه تركی به كابل میآيد و به دست امين كشته ميشود، رهبری شوروی بسيار تحقير و شرمنده میشود، به قول گروميكو وزیر خارجهی وقت شوروی : «برژنف به خود ميپيچد ، گواهان ميگويند وقتي اين خبر را برژنف شنيد عربده كشيده و گفت مرد كثيف برايت پاسخ خواهم داد .»
در تابستان ١٩٧٩ بحث اصلاحات در كابل ، تشكيل دولتملی ، آشتیملی ، نو سازی ساختار قدرت ، و تغيير در تركيب رهبری حزب با مسكو مطرح و موافقت شده بود. به اين منظور «واسلی سافرونچك» یک مقام بلندپایهی شوروی با طرح مشخص به كابل فرستاده شد .
واسلی با مقامات افغانستان ، ديپلوماتهای خارجی به شمول سفارت امريكا گفتگو و به تماس شده، بحث آشتیملی، نوسازی ساختار قدرت به گونهای كه آقای نور احمد اعتمادی به عنوان يك شخصيت ملی و غيرحزبی منحيث ریيس جمهور آينده پيشبيني شده است، با ايشان در ميان گذاشت. امين هرچند بخشی از طرح اصلاحات را پذيرفت ولی با نو سازی قدرت به شدت مخالفت كرد .
در كارنامهی اعتمادی به عنوان يك سياستگر مشهور كشور سفير در كشور های پاكستان ، ايتاليا ، اتحاد شوروی ، وزير خارجه و نخستوزير ثبت میباشد.
در ادامهی افزايش تنشها ونگرانی مسكو به تاريخ 18 اكتبر 1979 داكتر شاهولی وزير خارجهی وقت ، سفرای كشور هاي طرفدار مسكو را به وزارت خارجه دعوت كرده و از مداخلهی بیجا و بیحد مسكو در امور داخلی افغانستان به شدت و الفاظ تند شكايت كرد كه باعث سر افكندهگی مسكو شد. مسکو نگران احتمال وجود ارتباط بین سیآیای و امین نیز بود و تصور میکرد که این ارتباط احتمالی امنیت مرزهای جنوبیاش را به خطر میاندازد.
رخدادهای خارجی
امنيت مرز هاي جنوبی در آن برهه از تاريخ به دلايل مختلف براي شوروی نهايت مهم وبسيار با اهميت بود. قوای عظيم ارتش سرخ يا همان پيمان ورشو در سرحدات غربی و قسمتی از شرق به مقابل ناتو صف كشيده بودند . شمال روسيه با توجه به سردی هوا در يك جنگ تمام عيار به مقابل غرب نسبت يخبندانش نمیتوانست حالت طبیعی داشته باشد.
حتا گوشهی شمال شرق به خاطر یخهای شناورش مشکل داشت و گاهی بندر «ولادیواستوك» نيز در فصلی از سال دچار مشكل میشد. حضور نظامی امریکا در ترکیه و پیروزی انقلاب اسلامی ایران، نیز برای اتحاد شوروی نگرانی امنیتی ایجاد کرده بود. روسها نگران صدور انقلاب ایران به آسیای میانه بودند.
گرومف در کتابش مینويسد: « انقلاب اسلامی و بنياد گرايی ايران تهديد جدی عليه آسيای ميانه به حساب میآيد.»
چين هم روابط پر تنش و بسيار خراب با اتحاد شوروی سابق داشت، روابط چين با غرب به ويژه ايالات متحده هر روز در حال بهبود بود ، حتا در جريان حضور روسها در افغانستان بخش مهمی از سلاح و تجهزات را ايالات متحده از چين خريداری و به اختيار مجاهدين قرار میداد. خيلی از منابع گفته اند كه سلاح و تجهيزات چینی با پول گزاف حتا چندين برابر قيمت اصلی خريداری میشد تا چين را در صف مقابل شوری تشويق نمايند. پس يگانه حلقهی باقی مانده در جنوب اتحاد شوروی افغانستان بوده است كه بايد به هر قيمت ممكن میشد.
بیطرفی افغانستان براي شوروی يك منفعت فربه ويك دستآورد كلان محسوب ميشد. در كنفرانس امباله در 1969 و كنفرانس سمله در 1972 وتعهد بيطرفی افغانستان در بين تنشهای قدرت های وقت ، مسكو اين نتيجه را يك پيروزی كلان ودستآورد مهم تلقی نموده بود . هانری برادشبر از قول برژنف میگوید: « اگر ما به افغانستان مداخله نمی كرديم ، تبديل به پايگاه امپريالستی شده مرز های جنوب ما تهديد می گرديد. »
محمود گاریف یکی نظامیان شوروی که در افغانستان وظیفه اجرا کرده بود در مورد اهمیت مرزهای جنوبی نوشته:« نخست اين كه برای اتحاد شوروی تامين امنيت جنوب كشور اهميت بس بزرگی داشت ، با توجه به نگهداری گروهبندی بزرگ ارتشی در محور های باختر و خاور، براي كشور ما سودمند [ مقدور ] نبود تامساعی همانندی را در محور جنوب كشور نيز مبذول داريم. امريكا تلاش مي ورزيد كشور ما را با پايگاههای نظامي خود به محاصره بكشاند و اين نيز پوشيده نيست كه افغانستان در محراق توجه امريكا قرار گرفته بود.»
بحث ديگري كه در اين راستا در ذهن مشغولی مسكو قابل توجه است تصور و باور مبنی بر حملهی ايالات متحدهی امريكا به ايران به خاطر نجات گروگان هايش میباشد.
چنين سناريویی از طريقهای متفاوت به ويژه تبليغات و منابع اطلاعاتی طوری به رهبری شوري القا شده بود كه به اين باور رسيده بودند كه امريكا به ايران حمله نظامی میكند و بهتر آن خواهد بود كه روسها قبل از امریکا به افغانستان مداخلهی نظامی كنند، روسها به این عقیده بودند که در چنان شرايطی در عرصهی بينالمللی، افكار عمومی و تبليغاتی جهانی حملهی شان را در درجه دوم اهميت قرار داده و افكار جهانی به حملهی امريكا به ايران معطوف خواهد شد و در نهايت غرب در راس آن امريكا در يك توافق پنجاه پنجاه با مسكو خواهد رسيد و به پيمانهای هستهای صدمهای وارد نخواهد شد.
نقض پیمانهای «سالت ۲» و « دیتانت» از سوی غرب
در چنين شرايطی قرار شد رهبری شوروی به خاطر تصميمگيری در اعزام قوتهای نظامی به افغانستان بررسي وضعيت و سبك و سنگين كردن ارزشها و منافع مسكو و در كل به خطر افتادن توافقات «سالت ٢» و «ديتانت» در مقابل هجوم به افغانستان و آيا امريكا به ايران حمله خواهد كرد يا نه ! بتاريخ 12 دسامبر بحث نمايند. پیمان اولی برای کنترل تسلیحات اتومی دو کشور و پیمان دومی برای تنشزدایی در روابط اروپای شرقی و غربی بود، لغو این دو پیمان به معنای آن بود که شوروی وارد تنش دوامدار با کشورهای اروپای غربی و وارد یک مسابقهی تسلیحاتی اتومی با امریکا شود که هر دو در توان اقتصاد شوروی نبود.
هنگامی كه پنج عضو بيروی سياسی، برژنف صدر هيات شوروی، الكسی گاسکين نخست وزير، گرو ميكو وزير خارجه ، ديمتری استونف وزير دفاع و اندروپف بتاريخ 12 سپامتبر 1979 در كاخ كرملين مشغول بحث در راستای مداخلهی نظامی يا عدم مداخله به افغانستان بودند، ناگهان ياد داشتی را به اندرهپف دادند كه در آن نوشته شده بود که «هلميت اشميت» نخستوزير آلمان رسما اعلان كرده است كه به اساس فيصلهی سازمان ناتو به تعداد 462 راكت كروز و تعداد ۱۰۸ فروند راكتانداز «پرشنگ دو» به خاك آلمان غربي مستقر گرديد. اين يعنی دفن و به خاك سپردن پيمانها «سالت ۲» و «دیتانت » . وقتی این پیمانها از طرف خود امریکا و غرب نقض شد، دیگر برای شوروی دلیلی برای عدم مداخله در افغانستان باقی نماند.
کورنیکو معاون وازرت خارجهی اتحاد شوروی سابق نوشته است که پس از آن که رهبری شوروی از تصمیم ناتو مبنی بر استقرار موشک در خاک آلمان غربی اطلاع یافت فیصله کرد که نیروی نظامی به افغانستان اعزام شود و به تقاضاهای مکرر جمهوری دمکراتیک افغانستان پاسخ مثبت داده شود.
به اين ترتيب فيصله شد كه قطعات محدود وارد افغانستان شود. در ادامهی آن دايركتيف اعزام ارتش سرخ به افغانستان بتاريخ 24 دسامبر 1979 را مارشال ديمتری استونف وزیر دفاع شوروی ومار شال ارگاركف لوی درستيز آن کشور امضا نموده و بتاريخ 25 دسامبر ارتش سرخ به افغانستان وارد شد.
كمیت نیروها متفاوت گفته شده است، نويسندهی كتاب مشهور دیپلوماسی امريكا در قرن بيست تعداد را 80 هزار گفته است. الويه روا يكصد و سی پنج هزار و روسها نيز هشتاد هزار گفته اند. نبايد فراموش شود كه جريان رخداد ها اين رقم بار ها افزايش يا كاهش يافته است وهمچنين علاوه بر آن دو فرقهی احتياط در اوزبیكستان و تركمنستان حضور داشتند.