گفتگوهای دوحه میان هیات جمهوری اسلامی افغانستان و گروه طالبان که به تاریخ 12 سپتامبر سال جاری میلادی آغاز شد، از آن نظر تاریخی است که 19 قبل در همین شب و روزها ایالات متحده گروههای سیاسی و رهبران نظامی افغانستان را گردهم میآورد و تجهیز میکرد تا علیه طالبان بجگند. در آن زمان ایالات متحده در پی حذف طالبان از صحنۀ سیاسی و نظامی افغانستان بود، اما نزده سال بعد امریکا برخلاف آن روزها گفتگوهای حکومت و گروههای سیاسی افغانستان با طالبان را در دوحه تسهیل کرده است تا این گروه را به صحنۀ سیاسی افغانستان برگرداند. ایالات متحده هزینههای کلان انسانی و مالی را برای بیرون کردن طالبان از صحنۀ سیاسی افغانستان تحمل کرد، ولی امروز سخت در تلاش است تا طالبان به سیاست افغانستان برگرداند. وزیرخارجۀ امریکا به بسیار صراحت در نشست دوحه گفت که کشورش الگوی دمکراسی است اما نمیخواهد که این روش حکومتداری را به کشورهای دیگر تحمیل کند. 19 سال قبل جورج بوش رییس جمهور امریکا همیشه میگفت که حکومت جانشین طالبان باید مشروعیت انتخاباتی داشته باشد. سخنان وزیر خارجۀ ایالات متحده هم نوعی خوشآمد گویی به طالبان بود.
میتوان از سخنان وزیرخارجۀ ایالات متحده این طور استنباط کرد که حتا اگر رهبران طالبان در آینده سمتهای غیر انتخابی در حکومت افغانستان داشته باشند، واشنگتن با آن مشکلی ندارد. برای حکومت ترمپ تضمین امنیتی از جانب طالبان کافی بود تا مذاکرات حکومت و نیروهای سیاسی افغانستان را با این گروه تسهیل کند. ملاقات مایک پومپیو وزیر خارجۀ ایالات متحده با ملاعبدالغنی برادر نایب رهبر گروه طالبان هم معنای نمادین داشت. معنای این ملاقات این است که ایالات متحده مثل جمهوری اسلامی افغانستان طالبان را نیز دوست خود میداند. روشن است که طالبان پالیسی کنونی ایالات متحده را معلول شکست امریکا در برابر جنگجویان این گروه میداند. بیشتر نیروهای جهادیست به این باور اند که امریکا جنگ افغانستان را به گروه طالبان باخت. جنرالها و دیپلوماتهای امریکایی هم اذعان میکنند که ارتش کشور شان نتوانست جنگ افغانستان را از طالبان ببرد.
این باور، انرژی گسترده به بدنۀ گروههای جهادیستی خواهد دمید. انتظار نمیرود که با خروج کامل نظامیان امریکایی از افغانستان، جهادیسم جهانی ضد غرب علیه ایالات متحده و متحدانش اقدام نکند. جهادیستهای که باور دارند امریکا جنگ افغانستان را به طالبان باخت، انگیزۀ بیشتر برای دوام جنگ با ایالات متحده دارند. نکتۀ مهم دیگر این است که اسامه بن لادن بنیانگذار القاعده پیشبینی کرده بود که ایالات متحده در افغانستان به سرنوشت ارتش سرخ گرفتار میشود. اصلا طراحی و اجرای حملۀ تروریستی 11 سپتامبر به هدف کشاندن پای امریکا به « باتلاق افغانستان» انجام شد. چندین ماه قبل از 11 سپتامبر اسامه بن لادن، ایمنالظواهری، ابوحفص کبیر فرمانده نظامی القاعده ودیگر رهبران این سازمان در جشن عروسی پسر بن لادن در قندهار به یک گزارشگر الجزیره که در محفل حضور داشت گفتند که به زودی اتفاق بزرگی در دنیا میافتد که امریکا را وادار به لشکرکشی به افغانستان میکند و آنان میخواهند که امریکا لشکرکشی کند، این گزارشگر الجزیره احمد زیدان نام داشت که مورد اعتماد القاعده و رهبران آن بود. احمد زیدان این موضوع را در نوشتهها و مصاحبههای متعددش قصه کرده است. بن لادن به این عقیده بود که ایالات متحده در افغانستان به سرنوشت شوروی دچار میشود. بن لادن چند روز پس از آغاز حملههای هوایی ایالات متحده و ایتلاف ضد ترور به مواضع طالبان والقاعده در گفتگویی با حامدمیر روزنامهنویس معروف پاکستانی، گفته بود که جنگ امریکا در افغانستان طولانی خواهد بود و ایالات متحده در نهایت میدان را خواهد باخت. به نظر میرسد که توافقنامۀ دوحه برای گروه القاعده، مصداق تحقق پیشبینی بن لادن است. گروه القاعده از امضای توافقنامۀ 29 فبروری میان امریکا و طالبان در دوحه به گرمی استقبال کرد. تحقق پیشبینی بن لادن در مورد افغانستان در آینده اساس روایت القاعده برای جذب جهادیستهای بیشتر خواهد بود. انتظار بسیاریها این بود که القاعده از توافقنامۀ امریکا و طالبان استقبال نکند، اما استقبال گرم این سازمان از آن نشان میدهد که ایمنالظواهری از سیر تحول اوضاع در افغانستان ناراض نیست. در توافقنامۀ دوحه آمده است که طالبان به هیچ نیرو و فردی از جمله سازمان القاعده اجازه نمیدهند که مناطق زیر سلطۀ آنان را علیه ایالات متحده استفاده کند. چنین تعهدی را طالبان در دهۀ نود هم میدادند، اما به رغم اذعان القاعده به طراحی و اجرای حملۀ تروریستی یازدۀ سپتامبر و « کشاندن پای امریکا به باتلاق افغانستان» طالبها هیچ گاه داعیۀ سازمان القاعده را نکوهش نکردند. امروز که طالبان توافقنامۀ دوحه را امضا میکنند، القاعده این گروه را نکوهش نمیکند. بنابراین هیچ نشانهیی دال بر ای نیست که میانۀ القاعده و طالبان برهم بخورد.
در سیاست داخلی هم هیچ نشانهیی دال بر این نیست که طالبان یک نظم سیاسی همهشمول و دارای مشروعیت انتخاباتی را قبول کنند. هیچ بعید نیست که آنان در روزهای آینده از هیات مذاکرهکنندۀ جمهوری اسلامی افغانستان برای امیرالمومنین شان بیعت بخواهند. این هم بعید نیست که مثل دهۀ نود میلادی خدعه کنند. در سالهای 1995 و 1996 تلاشهای زیادی برای پایان جنگ و تشکیل یک حکومت انتقالی مشارکتی صورت گرفت. در آن زمان مذاکرهکنندهگان طالبان پیوسته میگفتند که هدف جنبش آنان باز کردن راهها، خلع سلاح گروههای غیر مسوول، جمعآوری سلاح از نزد مردم و تامین نظم و قانون است نه حکومت کردن. طالبان در آن زمان پیوسته میگفتند که از نظر آنان حکومت باید همهشمول باشد.
در آن زمان هم همین آقای عباس استانکزی به نمایندهگی از طالبان به کشورهای متعدد اروپایی سفر کرد و در ملاقاتهای علنیی که داشت پیوسته میگفت که حتا اگر تمام نیروهای سیاسی و مردم با برگشت ظاهرشاه به قدرت موافقت کنند، این گروه هم با آن موافق است. جالب این بود که طالبان در حالی که رهبر شان را امیرالمومنین میخواندند، به همه جهتها میگفتند که خواستار انحصار قدرت نیستند، اما وقتی کابل به دست نیروهای این گروه افتاد، قصۀ حکومت همهشمول ختم شد. دور از ذهن نیست که این بار هم طالبان یا خدعه و وقتکشی کنند و یا برای امیرالمومنین شان بیعت بخواهند. طالبان به این نتیجه رسیده اند که امریکا در هر صورتی میرود و اگر آنان سراسر افغانستان را هم اشغال کنند، واشنگتن مثلی که با عربستان روابط دارد، با آنان نیز مناسبات حسنه ایجاد خواهد کرد. طالبان به دلایل ایدیولوژیک تصور میکنند که افغانستان دوباره توسط آنان تسخیر خواهد شد و غلبۀ نظامی خود مشروعیت سیاسی میآورد. این گروه به تغییر فرهنگ سیاسی افغانستان باور ندارد و تصور میکند که زور مشروعیت به بار میآورد. بنابراین بحث صلحطلبی طالبان و مهار جهادیسم جهانی، توهمی بیش نیست.