عمرانخان نخستوزیر پاکستان در شروع ماه جاری میلادی در مصاحبهیی با رویترز گفت که حکومت او دیگر سیاست « عمق استراتژیک» را که هدف از آن ایجاد یک حکومت زیر سلطۀ اسلامآباد در افغانستان است، دنبال نمیکند و با هر حکومتی که برآیند خواست و ارادۀ شهروندان افغانستان باشد، کنار خواهد آمد. این گفتههای عمرانخان و شماری از جنرالهای پاکستانی در مورد تغییر سیاست پاکستان در مورد افغانستان، عدۀ را در کابل چنان ذوقزده کرده است که سر و دست و پا نمیشناسند و چنان با اعتماد به نفس از مخالفت اسلامآباد با تسخیر کابل توسط نیروهای طالبان سخن میگویند؛ گویی بین سیاست اعمالی و اعلامی پاکستان هیچگاهی تفاوت نبوده است.
واقعیت این است که سیاست پاکستان در مورد افغانستان در انحصار نیروی زمینی ارتش و آیاسآی است. جنرالهای پاکستانی در گفتگوهای شان با کابل در ۲۰ سال گذشته هیچگاهی پنهان نکرده اند که سیاستمداران منتخب و غیر منتخب و دیگر نهادهای دولتی کشور شان در طراحی سیاست پاکستان در مورد افغانستان هیچ نقشی ندارند. سیاست پاکستان در مورد افغانستان را جنرالهای نیروی زمینی ارتش طراحی میکنند و در اجرای آن از دیگر نهادها و حکومت غیر نظامی هم کار میگیرند. تردیدی نیست که عمرانخان به قول انگلیسی زبانها پسر چشمآبی ارتش است، اما با وجود آن هم نقشی در طراحی سیاست پاکستان در مورد افغانستان ندارد.
زلمی خلیلزاد فرستادۀ ویژۀ وزارت خارجۀ امریکا برای حل سیاسی جنگ افغانستان وقتی به پاکستان میرود مستقیم به قرارگاه فرماندهی عمومی نیروی زمینی پاکستان رهنمایی میشود تا در آن جا با جنرال قمر باجوا فرمانده عمومی نیروی زمینی و جنرال فیض حمید رییس عمومی آیاسآی در مورد افغانستان دیدار و گفتگو کند. بلندپایهگان امریکایی هم به جنرالهای پاکستانی زنگ میزنند و با آنان مسایل مرتبط به افغانستان را مورد بحث قرار میدهند. در ماه می جنرال قمر باجوا به کابل سفر کرد و با رییسجمهور غنی دیدار داشت. پس از آن حتا در پارلمان پاکستان این بحث مطرح شد که چرا نیروی زمینی ارتش این قدر در موضوع افغانستان فعال است و دیگر نهادهای پاکستانی از جمله پارلمان آن کشور از هیچ چیزی اطلاع ندارند؟ این اعتراض پارلمان پاکستان هم گوش شنوا نیافت. در روزهای اخیر هم لندن بین کابل و فرمانده عمومی نیروی زمینی قوای مسلح پاکستان میانجیگری میکرد.

جنرالهای پاکستانی سیاست کشورشان را در مورد افغانستان طراحی و اجرا میکنند.
بنابراین سیاست پاکستان در مورد افغانستان قلمرو انحصاری نیروی زمینی است که مقر فرماندهی آن در راولپندی میباشد و در راس آن جنرال قمر باجوا قرار دارد. در شروع سال ۱۹۸۰ در زمان حکومت نظامی جنرال ضیاالحق جنرالهای نیروی زمینی و آیاسآی سیاست پاکستان در مورد افغانستان را در انحصار خود گرفتند و این انحصار تا حال ادامه دارد. با مرگ ضیاالحق در سال ۱۹۸۸ و روی کار آمدن حکومت بینظیربوتو در سال ۱۹۸۹ ارتش پاکستان از حکومت کردن کنار کشید، اما سیاست پاکستان در مورد افغانستان همچنان در انحصار ارتش باقی ماند.
بینظیر بوتو در کتاب خاطراتش بسیار صریح و روشن آورده است که در دور اول نخستوزیریش به این باور بود که باید امتیازهای از افغانستان در مورد امنیت و مدیریت مرزها بگیرد و بعد به حل سیاسی جنگ کمک کند. آن زمان نیروهای شوروی در آستانۀ خروج از افغانستان بودند. اما جنرال مرزا اسلمبیگ فرمانده عمومی وقت نیروی زمینی و جنرال حمید گل رییس وقت آیاسآی به بینظیر بوتو گفتند که پایش را به اندازۀ گلمیش دراز کند و هیچ به موضوع افغانستان که در انحصار نیروهای مسلح پاکستان است ورود نکند.
تا امروز سیاست پاکستان در مورد افغانستان را جنرالهای پاکستانی طراحی میکنند. جنرالهای نیروهای مسلح و مجموع لایۀ اطلاعاتی و نظامی پاکستان، نگاه امنیتی هندمحور به افغانستان دارند و به همین دلیل است که سیاست آنان در مورد افغانستان، نظامی، استخباراتی و به شدت هندمحور است. آنان یک حکومت اسلامگرای تندرو که برخواسته از یک جنبش جهادیستی باشد در افغانستان میخواهند. روی کارآمدن این نوع حکومت آنچه را که « عمق استراتژیک پاکستان» خوانده میشود، تحقق میبخشد و ارتش پاکستان تصور میکند که در منازعه با هند یک افغانستان جهادیست، اسلامگرا، تندرو و رادیکال به دردش میخورد و به آن قوت میدهد. البته قبل از دهۀ هشتاد میلادی پاکستان صرف در پی امتیازگیری از کابل بود و برنامۀ استعماری برای تحمیل یک حکومت اسلامگرا و جهادیست بر افغانستان نداشت.

جنرال ضیاالحق حاکم نظامی پاکستان از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۸۸، در حکومت او سیاست پاکستان در مورد افغانستان به طور کامل در انحصار ارتش آن کشور قرار گرفت.
اسناد نشان میدهد که پاکستان از سال ۱۹۴۷ تا ۱۹۷۱ تلاش کرد که از شکلگیری روابط عادی و دوستانه بین غرب و افغانستان جلوگیری کند. در آن دوره علاوه بر ارتش نهادهای دیگر این کشور هم در طراحی سیاست پاکستان در قبال افغانستان نقش داشتند. در آن زمان الیت سیاسی و نظامی کشور تازه تاسیس پاکستان تلاش میکردند که از طریق اعمال فشار دیپلوماتیک و تحمیل انزوای تجاری بر افغانستان، کابل را به امتیازدهی به اسلامآباد وادار کنند. در آن زمان پاکستان، افغانستان را به عنوان یک دولت مستقل به معنای واقعی آن به رسمیت میشناخت و صرف میخواست از طریق اعمال فشار کابل را وادار به معامله کند.
از سال ۱۹۷۳ به بعد پاکستان به روند آموزشدهی پارتیزانهای اسلامگرای ضد دولت افغانستان آغاز کرد. پاکستان در آن زمان از فعالیتهای ثباتبرانداز و ضد امنیت در افغانستان حمایت میکرد ولی هدف از آن نه لزوما تحمیل یک حکومت تندرو که امتیازگیری از رییسجمهور وقت سردار محمد داوود خان و ایجاد چارچوب استراتژیک روابط دو کشور به سود پاکستان بود.
افغانستان هم در آن زمان از جنبشهای هویتطلب پشتون و بلوچ در پاکستان حمایت میکرد و از داعیۀ رد دیورند به مثابۀ مرز رسمی به عنوان ابزار فشار علیه اسلامآباد کار میگرفت. این طور نبود که حکومت داوودخان و قبل از آن سلطنت ظاهرشاه، در هماهنگی با کشورهای دیگر پروژۀ تجزیۀ پاکستان را دنبال کنند. داعیۀ رد دیورند یک برگۀ فشار برای وادارسازی پاکستان به امتیازدهی بود. همچنان، این داعیه پول آور بود و در فضای جنگ سرد آن روز، شوروی را به بزرگترین حامی مالی افغانستان ارتقا داده بود.
اما افغانستان نه در جنگ سال ۱۹۶۵ هند و پاکستان و نه در جنگ سال ۱۹۷۱ که موجب جدایی بنگلهدیش شد، مزاحمتی برای پاکستان از سمت غرب خلق نکرد. واقعیت این بود که هر دو کشور به همدیگر به هر شکل فشار وارد میکردند تا در یک چانهزنی بزرگ بتوانند امتیاز بیشتر از طرف مقابل به دست بیاورند.
اما در سال ۱۹۸۰ یک تغییر بیسابقه به وجود آمد. پاکستان به همراه متحدان غربیاش جنگ ضد شوروی را در افغانستان راهاندازی کرد به این امید که در فردای خروج روسها و سقوط حکومت طرفدار آنان، یک رژیم رادیکال، جهادیست و تندرو در افغانستان به وجود بیاورد تا به درد منازعۀ این کشور با هند بخورد و به جاطلبیهای جنرالهای این کشور در آسیای میانه ترتیب اثر دهد.
به همین دلیل بود که ارتش پاکستان به بینظیر بوتو اجازه نداد که در سال ۱۹۸۹ سیاست پاکستان در مورد افغانستان را به خواست خود طراحی کند و حل سیاسی جنگ را اساس قرار دهد. ارتش پاکستان با حل سیاسی جنگ افغانستان در آن زمان که خواست سازمان ملل متحد بود همکاری نکرد و برعکس براندازی قهری حکومت وقت افغانستان را هدف اصلیاش قرار داد. سیاست پاکستان در مورد افغانستان در دهۀ هشتاد میلادی علاوه بر این که در انحصار کامل جنرالهای پاکستانی آمد، دچار یک تغییر رادیکال شد. هدف از این سیاست روی کار آوردن یک حکومت جهادیست، رادیکال و تندرو در افغانستان است. این حکومت باید خاستگاه جهادیستی داشته باشد.

جنرال قمر باجوا فرمانده نیروی زمینی قوای مسلح پاکستان در حال گفتگو با رییسجمهور محمد اشرف غنی
سیاست ایجاد یک حکومت تندرو، رادیکال و جهادیست در حاکمیت طالبان در افغانستان محقق شد. در آن زمان جهادیستهای ضد هند در بخشهای شرقی و جنوبی افغانستان پایگاههای آموزشی داشتند و طالبان از داعیۀ آنان حمایت میکردند. پس از ۱۱ سپتامبر هم پاکستان به حمایت از شورشگری طالبان در افغانستان ادامه داد. حملۀ امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ ارتش پاکستان را به این نتیجه رساند که ایالات متحده رفتنی است و حمایت از شورشگری خروج این ابرقدرت را از افغانستان تسریع میکند.
حال که امریکا خارج میشود و طالبان خود را پیروز جنگ میدانند، پاکستان در تلاش است تا از طریق تفاهم با ایالات متحده طالبها را به گونهیی بر دولت افغانستان مسلط کند که ایدیولوژی این گروه مبنای شکلگیری حکومت آینده باشد، سهم این گروه در آن به عنوان نمایندۀ یک قوم برجسته شود و برخی از نیروهای دیگر هم که پاکستان روی دوستی آنان حساب میکند، در این حکومت شریک شوند.
پاکستان حتما در نظر دارد که با تشکیل چنین حکومتی ۴۰.۰۰۰ مدرسۀ دینی پاکستان شاخههای خود را در افغانستان فعال کنند تا هم حکومت و هم جامعۀ افغانستان طالبانی شوند. ارتش پاکستان میخواهد از این طریق نفوذ دایمی در افغانستان داشته باشد و همیشه نقش ملک قریه را در حل اختلافهای عناصر تشکیلدهندۀ آن حکومت ایفا کند. این حکومت مدنظر آنان به هیچ وجه انتخابی و مبتنی بر ارزشهای جمهوری و جهانی نیست. چنین حکومتی عمق استراتژیک پاکستان را تحقق میبخشد.
عمرانخان در گفتگویش با رویترز به صراحت میگوید که طالبان برندۀ جنگ اند و امتیازگیری از آنان دشوار است. این گفته نشاندهندۀ آن است که پاکستان یک حکومت انتخابی مدرنیست را که به ارزشهای جهانی اعتقاد داشته باشد در افغانستان نمیخواهد و در پی یک رژيم طالبانی است که نام آن امارت نباشد، اما درونمایۀ آن فرقی با حکومت قبل از سال ۲۰۰۱ ملامحمد عمر نیز نداشته باشد.
اگر پاکستان در پی چیزی غیر از این میبود و مثلا یک توافق صلح جامع و منطقی در افغانستان میخواست، حال باید با اعمال فشار، رهبری طالبان را وادار به آتشبس میکرد و عملیات بهاری اعلامناشدۀ آنان را از طریق فشار بر شورای کویته متوقف میساخت. ارتش پاکستان باری به طور غیر مستقیم اعلام کرد که به طالبان فشار میآورد، اما چنین نکرد. بنابراین هیچ نشانهیی دال بر تغییر سیاست پاکستان در مورد افغانستان نیست. در ۲۰ سال گذشته رهبران سیاسی و نظامی پاکستان بارها گفته اند که سیاست شان در مورد افغانستان تغییر کرده است، اما واقعیت این نبود و نیست.
جنرال پرویز مشرف در سال ۲۰۰۲ گفت که دیگر کشورش سیاست عمق استراتژیک را دنبال نمیکند. در سالهای ۲۰۰۸ و ۲۰۱۳ هم پاکستان همین طور موضع گرفت. در سال ۲۰۱۵ پس از انفجار مکتب نظامی پشاور، ارتش پاکستان اعلام کرد که در سیاستش تغییر آمده است، اما تمام اینها حرف بود. امروز هم هیچ نشانهیی دال بر تغییر سیاست پاکستان در مورد افغانستان دیده نمیشود، حرفهای زمامداران پاکستان را در این مورد نباید جدی گرفت.