آیا طالبان قادر به کنترل کل افغانستان هستند؟

نزده ساله‌گی جنگ امریکا در افغانستان در وضعیتی فرامی‌رسد که ناکامی ایالات متحده در این جنگ به باور مسلط بدل شده است. سفیرخلیل‌زاد در آخرین مصاحبه‌اش با طلوع‌نیوز گفت که نه طالبان جنگ را باخته اند و نه امریکا. روشن است که زبان دیپلوماسی به آقای خلیل‌زاد اجازه نمی‌دهد که جنگ کشورش را در افغانستان ناکام بخواند ولی توافق‌نامۀ دوحه بازتاب‌دهندۀ ناکامی ایالات متحده در این جنگ است. رایان کراکر دیپلومات سابقه‌دار امریکایی و سفیر پیشین ایالات متحده در افغانستان توافق‌نامۀ دوحه را که ملاعبدالغنی برادر فرد شماره دوم طالبان و سفیر خلیل‌زاد آن را امضا کردند، سند تسلیمی می‌خواند. به باور این دیپلومات سابقه‌دار، وقتی امریکا تصمیم گرفت که بدون حضور دولت افغانستان به میز مذاکره با طالبان برود، در واقع تسلیم ارادۀ طالبان شد.

در توافق‌نامۀ دوحه طالبان هیچ امتیاز ملموسی نداده اند. این توافق‌نامه نه به افغانستان آتش‌بس آورد و نه گروه طالبان در آن تعهد داده اند که در آینده مشروعیت انتخاباتی را می‌پذیرند. برعکس این ایالات متحده است که در آن « حکومت اسلامی پسا توافق» را به رسمیت شناخته است. در موافقت‌نامۀ دوحه هیچ چیزی در مورد لزوم انتخابی بودن حکومت آینده نیامده است. از طرف دیگر طالبان در آن توافق‌نامه داعیۀ القاعده و اسامه بن لادن را هم نکوهش نکرده اند.

حال دیگر آشکار شده است که هدف القاعده از حملۀ تروریستی ۱۱ سپتامبر کشاندن پای نظامیان امریکایی به «باتلاق افغانستان» بود. بسیاری از اعضای پیشین این سازمان نوشته اند که بن لادن و ظواهری، ملامحمدعمر و دیگر سران طالبان را در جریان برنامه‌ریزی برای حملۀ ۱۱ سپتامبر قرار نداده بودند. گفته می‌شود که رهبران طالبان به بن لادن گفته بودند که مقیاس حمله‌های فرامرزی او نباید به حدی باشد که موجب رویارویی نظامی طالبان با کشورهای غربی شود. اما رهبران القاعده با نادیده گرفتن این به اصطلاح دساتیر راه خود را رفتند، اما به رغم این رفتار، رهبران طالبان حتا امروز هم حاضر نیستند که داعیۀ القاعده و اسامه بن لادن را نکوهش کنند. اگر حضور نظامی امریکا موجب بمباردمان روستاهای طرف‌دار طالبان شد، القاعده موجبات و سبب آن را فراهم کرد. اگر حادثۀ ۱۱ سپتامبر اتفاق نیافتاده بود، بسیار بعید بود که نیروهای نظامی غربی برای مبارزه با طالبان در افغانستان مستقر شوند و روستایی‌های افغانستان از اثر آن آسیب ببینند، ولی با وجود این، رهبران طالبان حاضر به نکوهش اسامه بن لادن و ظواهری نیستند. شاید تعهد طالبان به ایالات متحده در مورد مهار القاعده محرمانه باشد و در ضمایم پنهان موافقت‌نامۀ دوحه درج  باشد.

گروه طالبان در توافق‌نامه‌یی که با امریکایی‌ها امضا کردند خودشان را «امارت اسلامی افغانستان» خوانده اند. این گروه در آن توافق‌نامه از این به اصطلاح « امارت اسلامی افغانستان» عقب‌نشینی نکرد و بعید است که در گفتگوهای صلح افغانستان از آن بگذرد. این موارد نشان‌دهندۀ آن است که دستگاه دیپلوماسی امریکا نتوانسته است امتیازچندانی از گروه طالبان بگیرد. خسته‌گی عمومی از جنگ افغانستان در امریکا به حدی است که به باور کارشناسان امریکایی رییس‌جمهور کنونی امریکا می‌خواهد با اعلام خروج از این جنگ، چند رای بیشتر به دست بیاورد. دلیل صحه‌گذاشتن رییس‌جمهور کنونی امریکا به توافق‌نامۀ دوحه هم همین امر است. جان ‌بولتن مشاور امنیت ملی پیشین کاخ سفید در کتابش آورده است که ترمپ معتقد بود که نیروهایش در افغانستان موفق نبودند و باید برگردند. نامزد حزب دمکرات ایالات متحده هم که گفته می‌شود آدم « استبلشمنت» است  به خروج نیروهای نظامی امریکا از افغانستان باور دارد و برای آن توجیه‌های اورینتالیستی ردیف می‌کند.

عجلۀ ترمپ برای خارج کردن نیروهای امریکایی از افغانستان هم هیچ انگیزه‌یی برای رهبران طالبان باقی نگذاشته است تا در گفتگوهای صلح افغانستان امتیاز بدهند. ادامۀ حضور شماری از سربازان امریکایی برگه‌یی بود که دیپلومات‌های امریکایی از آن در مذاکره با گروه طالبان استفاده می‌کردند ولی موضع اخیر ترمپ این برگه را از دست دیپلومات‌های امریکایی و نماینده‌گان جمهوری اسلامی افغانستان گرفته است. به نظر می‌آید که طالبان هیچ رغبتی به امتیازدهی ندارند. به نظر نمی‌آید که هدف راهبردی این گروه استقرار صلح در افغانستان باشد، نشانه‌ها حاکی است که هدف طالبان احیای امارت اسلامی است نه صلح. این گروه افغانستان را نه یک جمهوری متکثر که قلمرو مفتوحۀ ملامحمدعمر می‌داند و می‌خواهد آن را تسخیر کند. انعطاف‌ناپذیری طالبان در موضوع تحمیل توافق‌نامۀ دوحه به هیات جمهوری اسلامی افغانستان به عنوان مبنای سیاسی و اخلاقی مذاکره نشان می‌دهد که برای آنان کل افغانستان قلمرو مفتوحۀ ملامحمدعمر است که لشکرکشی ایالات متحده آن را از کنترل طالبان خارج کرد و حال وقتش است که دوباره آن به تصرف خود درآورند و ساکنان آن را به اسیران جنگی بدل کنند.

به نظر می‌رسد که پالیسی‌سازان داخلی و خارجی طالبان این طور گمان می‌کنند که ایالات متحده از این به بعد این گروه را در نقش متحد خود قرار خواهد داد. در توافق‌نامۀ دوحه هم آمده است که امریکا و طالبان دیگر دشمنی نمی‌کنند بلکه دوستی خود را تحکیم خواهند کرد. چنان می‌نماید که شماری از پالیسی‌سازهای بیرونی و داخلی طالبان گمان می‌کنند که این گروه در آینده در نقش متحد ایالات متحده نقش ایفا خواهد کرد، همان طوری که دولت ویتنام در شرایط کنونی در نقش متحد امریکا علیه چین عمل می‌کند. در زمان جنگ ویتنام حدود نیم میلیون داوطلب چینی و شماری از داوطلبان کشورهای دیگر سوسیالیستی دوشادوش چریک‌های لیننیست ویت‌کینگ علیه ایالات متحده می‌جنگیدند. پس از جنگ ویتنام ویت‌کینگ‌ها داوطلبان خارجی را مرخص کردند و دولت کنونی ویتنام که خود را وارث همان چریک‌های ویت‌کینگ می‌داند به عنوان متحد امریکا در سیاست مهار چین و اشنگتن عمل می‌کند. البته این ایده‌آل پالیسی‌سازان داخلی و بیرونی طالبان است، ولی سوال اصلی این است که آیا طالبان در صورت خروج ایالات متحده و شکست گفتگوهای صلح افغانستان قادر به تسخیر سراسر کشور و ایجاد یک رژیم با ثبات خواهند شد؟

پاسخ این سوال منفی است. تمام نشانه‌ها حاکی از آن است که گروه طالبان نمی‌توانند با تسخیر کل افغانستان مشروعیت سیاسی به دست بیاورند. برخلاف چریک‌های ویتنامی که در سراسر ویتنام جنوبی محبوب بودند، طالبان نیروی محبوب در سراسر افغانستان نیست. تمام نظرسنجی‌ها نشان می‌دهد که گروه طالبان نا محبوب‌ترین نیرو در میان مردم افغانستان است. طالبان حتا در برخاستگاه این گروه که جنوب غرب افغانستان است نیز با مقاومت جدی قبایل اچکزی، بارکزی و پوپل‌زی مواجه است. از طرف دیگر طالبان در افکار عمومی جهان هم نیروی منزوی است. تروریسم یکی از ابزار‌های نظامی طالبان است که  مردم عام توسط آن کشته می‌شوند. گزارش‌های سازمان ملل متحد نشان می‌دهد که گروه طالبان بیشتر از جهت‌های دیگر غیرنظامیان را کشته اند. به همین دلیل است که این گروه محبوب افکار عمومی دنیا نیست. از طرف دیگر طالبان و افکار آنان مال چند قرن قبل است و به درد تمدن معاصر و دنیای امروز نمی‌خورد، در صورت سلطۀ این گروه به سراسر افغانستان، کمک‌های جهانی متوقف می‌شود.

نگارنده یک بار توافق ایالات متحده با طالبان را به توافق بریتانیا با امیردوست محمدخان در قرن ۱۹ تشبیه کرده بود. بریتانیایی‌ها پس از شکستی که در سال ۱۸۴۱-۱۸۴۲ در جنگ اول افغان و انگیس خوردند، امیر دوست محمدخان را که نزد آنان زندانی بود، از بند رها کردند و سلطنت کابل را به او سپردند. آنان در واقع با امیر دوست محمدخان به تفاهم رسیدند و امیر به هند بریتانیایی تعهد داد که به روس‌ها و هیچ نیروی دیگر اجازه نمی‌دهد که قلمرو او را علیه بریتانیایی‌ها استفاده کنند. امیردوست محمدخان در سال ۱۸۳۹ توسط بریتانیایی‌ها از تخت سلطنت کابل خلع شد. او پس از برکناری و مقاومت مختصر خودش را به بریتانیایی‌ها تسلیم کرد و آنان در هند زندانی‌اش کردند. دوست محمدخان مثل ملامحمدعمر برای خودش لقب امیرالمومنین اختیار کرده بود. انگیسی‌ها قدرت را  از این به اصطلاح امیرالمومنین گرفتند و به شاه شجاع سدوزایی سپردند. با شکست انگلیسی‌ها در جنگ و کشته شدن شاه شجاع، هند بریتانیایی‌ دوست محمدخان محبوس را در نقش متحد جدیدش دوباره به کابل آورد.

مذاکره‌کننده‌گان کنونی طالبان در قطر به شمول ملابرادر که توافق‌نامۀ دوحه را امضا کرد، زندانیان ایالات متحده بودند. اما تفاوت دوست محمدخان با طالبان در این است که او مشروعیت سنتی و دودمانی داشت. مشروعیت دودمانی و سنتی خاندان محمدزایی و بارک‌زایی، سراسری بود. مردم سراسر افغانستان آن زمان به این مشروعیت باور داشتند. در زمان سلطنت آنان فرهنگ سیاسی به گونه‌یی بود که سیاست و حکومت کردن شغل انحصاری خاندان حاکم و الیت اشرافی دانسته می‌شد، در آن زمان منازعۀ قدرت هم محدود به خاندان سلطنتی بود و صرف امیران و امیرزاده‌گان با هم درگیر بودند، هیچ نیروی سیاسی دیگر در سپهر سیاست حضور نداشت. اما امروز فرهنگ سیاسی متفاوت است، نیروهای سیاسی متعدد در صحنه حضور دارند، مردم بیشتر از هر زمان دیگر سیاست‌دان  شده اند و شهرها از جمعیت پر است، بنابراین بسیار بعید است که طالبان بتوانند نقش دوست محمدخان را اجرا کنند.