هندوستان یا باید پشتکار به خرج دهد و از دولت افغانستان فعالانه حمایت کند، یا باید مثل بقیه با طالبان کنار بیاید، یا باید رها کند و برود؛ هر کدام از این گزینهها، هزینهها و منافع جدی برای هند خواهد داشت.
برخلاف گفته ناتو مبنی بر اینکه «هیچ راهحل نظامی وجود ندارد»، جنگ افغانستان فقط راهحل نظامی دارد. برای ائتلاف ضدطالبان، توجه به تاریخ و آمارها کافیست تا «راهحل نظامی» را به «نمایش صلح» بیفایده ترجیح بدهند: از سال ۱۸۱۵ تاکنون، در ۸۰ درصد تمامِ جنگهایی که در یک طرفِ آنها چریکها یا شورشیان بودهاند، دولتها پیروز شدهاند.
تجربهٔ سریلانکا، چچن، سوریه، طالبان پاکستان، عراق، ترکیه، کشمیر، تاجیکستان و بلوچستان، نمونههایی از این مورد است. در افغانستان بعد از خروج شوروی در ۱۹۸۸، دولت نجیبالله تا سه سال مجاهدین را دفع کرد؛ با قطع حمایت شوروی و بروز تفرقه داخلی، دولت افغانستان سقوط کرد.
طی چهار دهه گذشته، سیاست هند همواره بر محوریت دولت افغانستان بوده است، اما اراده و/یا نفوذ کافی برای حفاظت از متحدان افغانش ــ یعنی دولتهای نجیبالله و بعدا برهانالدین ربانی ــ را نداشته است. حالا دولت اشرف غنی سومین آزمون اراده و تعهد برای دهلی است.
برخلاف گفته ناتو مبنی بر اینکه «هیچ راهحل نظامی وجود ندارد»، جنگ افغانستان فقط راهحل نظامی دارد.
توافق آمریکا و طالبان، اساسا «راهی امن» برای خروج آبرومندانه آمریکا از افغانستان فراهم کرد. اما واشنگتن میخواست با این توافق، منافع دیگری هم کسب کند، از جمله اینکه داراییهای نظامی و استراتژیک خود را در این کشور حفظ کند.
واشنگتن برای این کار به عملیات سیاسی و دیپلماتیک بیرحمانهای دست زد: دولت افغانستان را وادار کرد ۵۰۰۰ زندانی طالبان را آزاد کند؛ علنا «تغییر رژیم» را در بین طبقه سیاسی افغانستان تبلیغ کرد؛ کشورهای دیگر مثل هند را وادار کرد با طالبان صحبت کنند و با جَوسازی رسانهای، ایدهٔ «طالبان اصلاحشده» را ترویج کرد. اما نه ایدئولوژی اسلامی-فاشیستی طالبان و نه مقاصد ژئوپولیتیک پاکستان اجازه تشکیل حکومتی متکثر و مترقی و مستقل بر پایه قانون اساسی را در افغانستان نمیدهد.
انتخابهای دهلی در افغانستان
هند طی دو دهه گذشته سعی کرده با حفظ حمایت لفظی، همکاری انکشافی راحتی با دولت افغانستان داشته باشد، و حالا اگر بخواهد سیاست کابل-محور خود را حفظ کند، باید از این «موضعِ امن» خود خارج شود و به حمایت فعال دست بزند. نتیجه حمایت فعال، دولتی در افغانستان خواهد بود که طالبان هم یکی از ذینفعان سیاسی غیرخشونتطلب در یک نظام قانونی دموکراتیک خواهد بود.
مانموهان سینگ نخستوزیر سابق هند، چارچوب چنین توافقی را اینگونه ترسیم کرد: «صبحانه در کابل، نهار در لاهور و شام در دهلی». سازمان ملل باید نقش اصلی را بازی کند، مثلا با یک ماموریت حافظ صلح در افغانستان، خلاءِ قدرت را پر کند. این ماموریت میتواند پاکستان و هند را به هم نزدیک کند و از جنگ داخلی و فروپاشی جلوگیری کند.
اما دهلی درعینحال میتواند مثل بقیه کشورها، با طالبان مثل «دولتِ در نوبت» رفتار کند ــ کاری که در ایران، روسیه، بریتانیا، و همینطور شرکای استراتژیک طالبان یعنی پاکستان و قطر و القاعده کردهاند. طالبان این بازیگران فرصتطلب را هم فریب داده و تعریف خود را از جنگ و صلح به آنها القاء کرده است.
احیای امارت اسلامی طالبان به نفع چین خواهد بود، چون میتواند افغانستان را به کریدور اقتصادی چین و پاکستان موسوم به سیپیک (CPEC) اضافه کند.
حتی اگر به فرض محال طالبان پیروز شود، هیچ حوزه همکاری مشترکی بین طالبان و هند نخواهد بود. درواقع احیای امارت اسلامی طالبان به نفع چین خواهد بود، چون میتواند افغانستان را به کریدور اقتصادی چین و پاکستان موسوم به سیپیک (CPEC) اضافه کند. در مورد پاکستان، دههها سرمایهگذاری این کشور در پروژه طالبان بههرحال شکست خواهد خورد، چون طالبان هم مثل بقیه جنبشهای اسلامگرا در منطقه، دولتی ناکارآمد و خشونتطلب و ناکام تشکیل خواهد داد، و محکوم به شکست است.
در نهایت هند میتواند افغانستان را رها کند؛ مثل ماجرای تبت در دسمبر ۱۹۶۲، که در پی جنگ با چین، هند سرکنسولگری خود را در لهاسا تعطیل کرد. هند هماکنون هم کنسول خود را هرات و جلالآباد تعطیل کرده است.
مردم افغانستان قربانی اصلی پنج دهه جنگ بودهاند اما کشورهای منطقه و خارج از منطقه هم از آن خسارت خوردهاند. سرمایهگذاری در یک توافق سیاسی همهشمول و پایدار در افغانستان به نفع تمام ذینفعان داخلی و خارجی خواهد بود، و برای آنکه موفق شود، باید بر پایه اصولی چون دفاع، انکشاف، دیپلماسی، دموکراسی و گفتگوی مسالمتآمیز باشد.
ــــــــــــــــــــــ