خوب یا بد، ارتش ایالات متحده در حال ترک افغانستان است. طرفداران خروج امریکا از افغانستان اینگونه استدلال میکنند که ایالات متحده هر اقدام نظامی که میتوانسته در افغانستان انجام داده است، در جاهای دیگر منافع امنیتی دارد و در صورت ماندن در افغانستان، بیش از سود، صدمه خواهد دید. منتقدان خروج امریکا میگویند خلأ خروج ایالات متحده از افغانستان که در جریان است جنگهای داخلی، تصفیۀ قومی و آپارتاید جنسیتی را در افغانستان شعلهور خواهد کرد و منجر به سقوط دولت این کشور خواهد شد.
نظر هر دو طرف درست است، اما مسئله فقط به مواردی که آنها گفتند ختم نمیشود. میپذیرم گزارش ایالات متحده از ملتسازی در افغانستان امیدوارکننده نیست و خلأ قدرت و ضعف دولت منجر به شورش، بیثباتی و جرایم فراملی در افغانستان میشود. در حال حاضر نیازی به حضور طولانیتر ارتش ایالات متحده یا حتی تعادل نظامی بین قدرتهای خارجی ذینفع در افغانستان نیست. در عوض، به قدمهای استوار مأموریت بینالمللی ایجاد صلح، اجرای صلح و حفظ صلح به حمایت سازمان ملل متحد نیاز داریم. برای اطمینان بهتر است ایالات متحده در این مأموریت شرکت کند، اما فرماندهی آن را به جامعۀ بینالملل واگذار کند.
حفاظت از فرایند صلح این موارد را در بر میگیرد: وارد کردن نیروی چندجانبه با موافقت دو طرف به میدان جنگ داخلی با هدف تأمین امنیت، اِعمال اجباری صلح و حمایت از شهروندان هنگام بازگشت کشور به سوی بازسازی پساجنگ. فرایند حفظ صلح که به نوبۀ خود معمولاً به همراه تلاش گستردهتری برای ایجاد صلح که شامل نهادهای غیر نظامی سازمان ملل و سازمانهای غیر دولتی میشد تحت بررسی است، توسل به زور برای دفاع از خود یا دفاع از شهروندان را نیز در بر میگیرد. بر خلاف مأموریت ضد شورش که مطلوب دولت میزبان است، حافظان صلح سازمان ملل از نظر سیاسی بیطرف میمانند و وظیفۀ آنها تنها حفاظت از شهروندان در برابر دو طرف جنگ است و فقط برای دفاع از شهروندان و خود به خشونت روی میآورند. در ضمن، آنها وظیفۀ سنگینی در نظارت بر فرایند صلح دارند، بنابراین طرفهای جنگ را قادر میسازند تا شکافهای اطلاعاتی را پر و مشکلات قانونی را رفع کنند.
مأموریت حفاظت از صلح سازمان ملل بر خلاف مأموریت ملتسازی یا تلاشهای ضد شورش ایالات متحده، کارا است. ویرجیانا پِیج فورتنا، استاد دانشگاه کلمبیا، 47 مأموریت صلح سازمان ملل را در حیطۀ 115 جنگ مطالعه کرده است، جنگهایی که صلح به دنبال خود داشتند و ایجاد صلح میان طرفهای درگیر با حضور مأموران حفاظت از صلح سازمان ملل، طولانیتر شد. بر اساس گفتههای هانه فلدا، لیزا هالتمن و دیزایِر نلسون، دانشمندان علوم سیاسی دانشگاه آپسالا، مأموریتهای حفظ صلح با هدف کاهش خشونت در برابر شهروندان از عملیاتهای ضد شورش که در آسیای مرکزی انجام شدهاند، کارایی بهتری دارند. زیرا جمعیت وسیعتری از مردم یک کشور وظیفۀ همکاری با نظامیان آنها را بر عهده میگیرند و مأموریت حفاظت از صلح نیز دوام بیشتری خواهد داشت.
لیز هوارد، استاد دانشگاه جورجتَون، بیان کرده است که حفاظت از صلح به دلیل چگونگی عملکرد حافظان صلح در قبولاندن گروههای درگیر برای تغییر رفتارشان و توقف جنگ، موفقتر از عملیات ضد شورش است. حافظان صلح تأثیر بیشتری از تحمیل زور بر شورشیان – کاری که عملیاتهای ضد شورش میکنند – بر طرفهای درگیر دارند. آنها به سه روش این کار را انجام میدهند: اقناع کلامی، انگیزههای مالی و دخالت بینالمللی. حافظان صلح مانند مأموریتهای مشابه ایجاد صلح که نهادهای حقوق بشر، نهادهای بشردوستانه و توسعهای و سازمانهای غیر دولتی رهبری کردهاند میتوانند در راستای امنیت پایدار در جوامع پساجنگ اقدام و شرایط صلح را فراهم کنند.
اساساً حافظان صلح فعالیتهایی را نیز مشخص میکنند که یا مانع توافق صلح هستند و یا منجر به شکستشان میشود. باربارا والتر از دانشگاه کالیفورنیا، سان دیهگو، مشخص کرده است که پایان جنگ داخلی با دو مشکل جدی روبرو است: عدم تقارن اطلاعاتی، زیرا گروههای دخیل در جنگ تمایل شدیدی دارند تا در آستانۀ حل و فصل اختلافات که توافق صلح را پذیرفتهاند، تواناییهای خود را بد جلوه دهند. تحلیلهای الیزابت منینگا و آلیسا پروک از نزاعهای گوناگون در آفریقا نشان میدهد که دخالت شخص ثالث، کلید حل این نوع مشکلات اطلاعاتی و تعهدی است.
سرگرد رایِن، افسر امور بینالملل ارتش امریکا، در شمارۀ اخیر نشریۀ Indo-Pacific Affairs با استدلال بیان کرده است که مأموریت ایجاد صلح سازمان ملل در افغانستان میتواند به وسیلۀ میانجیگری بیطرفانه برای نظارت بر تطبیق صلح و اختلافات تشنجزا، مشکلات مشابهی را حل کند که در فرایند صلح بینالافغانی وجود دارند؛ بنابراین به ایجاد اعتماد بین طرفین کمک میکند. همانگونه که والتر دُرن بیان کرده است، چنین مأموریتی میتواند راه حلهایی پیش پای جنگ افغانستان نهد و از اینرو فعالیتهای شورشیانه را در هم خُرد کند و گروههای درگیر را به میز مذاکره بکشاند.
حفاظت صلح موثرتر از ملتسازی یا عملیاتهای ضدشورش
مقایسۀ عملیات ضد شورش ایالات متحده با مأموریت ملتسازی حافظان صلح سازمان ملل، مشاهده میکنیم که شورشیان ذیحق هستند، زیرا آنها جامعۀ بینالملل را بیش از قدرتهای منفور غربی ترجیح میدهند. نیروهای حاضر در مأموریتهای حافظان صلح از سرتاسر دنیا هستند، اما برخی کشورهایی که کمک نظامی میکنند، کشورهای جنوبی هستند و ترکیب نیروهای مأموریتی ویژه، متناسب با اقتضائات فرهنگ محلی است. مثلاً، ممکن است اکثر نیروهای یک مأموریت در افغانستان را کشورهای مسلمان مانند بنگلادش تشکیل دهند که رد پای امپریالیسم غربی کمتر در آن وجود دارد.
البته که مأموریت سازمان ملل بدون نقص نخواهد بود. همانگونه سوِرین اوتِسِر، استاد دانشگاه کلمبیا در کتاب خود با عنوان “Peaceland” نشان میدهد، حافظان صلح سازمان ملل میتوانند مکانهای بینالمللی را بنا کنند که در آن به اختلافات محلی رسیدگی میکنند؛ بنایی که دیوارش را از کشورهایی میسازند که در امور محلی و شیوههای زندگی مردم آن تخصص دارند. وارد کردن ثروت خارج از کشور به اقتصاد پساجنگ میتواند فرصتهای شغلی، تحصیلی و جهانیسازی را فراهم و همچنین نابرابری قدرت و نارضایتی ایجاد کند. اینها مشکلات قابل کنترلی هستند و سیستم سازمان ملل به مرور زمان در حال رفع آنها است. افزون بر این، هزینۀ کمی به بار میآورند، زیرا مزایایی مأموریت صلح این موارد را در بر میگیرد: ایجاد اعتماد، نظارت، حمایت از غیر نظامیان، آموزش پلیس، آموزش و پرورش و گسترش فرهنگ حقوق بشر.
پس چرا در حال حاضر مأموریت ایجاد و حفاظت از صلح سازمان ملل در افغانستان جریان ندارد؟ ممکن است برخی بگویند اکنون چنین مأموریتی جریان دارد و مأموریت نمایندگی سازمان ملل متحد در امور سیاسی در افغانستان (UNAMA) انجام شده است. یوناما، دفتر سیاسی کوچکی است که بعضی اهداف حقوق بشر را بر عهده میگیرد، اما نیروی پلیسی یا نظامی نیست و حتی برای امور جاری، کارمند و منابع کم در اختیار دارد. آنچه که حافظان صلح را از مأموریتهای غیر نظامی دیگر سازمان ملل متمایز میکند، استفاده از اسلحه اما تنها در صورت تهدیدات امنیتی است. دفتری مانند یوناما اگر مأموریت ایجاد یا تحمیل صلح از آن حمایت کند، میتواند به بهترین شکل کار خود را انجام دهد.
چنین مأموریتی برای اینکه تأثیرگذار باشد، به نیروی نظامی کافی نیاز دارد. وَن وای پیشنهاد میکند که وجود حداقل 5000 نیروی نظامی همراه گردان جنگی مستقر در کابل و چند هَنگ در سه شهر مهم ضروری است. او میافزاید 25000 نیروی در سراسر افغانستان میتواند بیشترین میزان موفقیت منجر شود. همچنین به مأموریتی با هدفی ستبر – مأموریتی که نویددهندۀ موفقیت پیشگوییهای دانشمندان علوم سیاسی دانشگاه اوهایو و حافظ صلح سابق، ناسیا پپرا باشد نیاز داریم. پول نیز یکی دیگر از نیازهای این مأموریت است. طرحهای مختلف وَن وای سالانه 500 ملیون تا 2 بیلیون دلار هزینه دارد، اما آن را با هزینۀ سالانۀ ارتش ایالات متحده مقایسه کرده است.
به این دلیل که ایجاد و حفظ صلح به رضایت ذینفعان آن بستگی دارد، هم دولت افغانستان و هم طالبان باید به دعوت سازمان ملل در همکاری با این مأموریت پاسخ مثبت دهند. در حالیکه به نظر میرسد این مأموریت غیر معقول باشد، یادآوری این نکته که طالبان برای مقابلۀ خود با نیروهای اینگونه توجیه میکنند که با “متجاوزان غربی” میجنگیم. قرائنی وجود دارند مبنی بر اینکه گروه طالبان بر اساس توافق صلح، احساس متفاوتی در مورد حضور نیروی بینالمللی دارند که اکثریت آن مسلمان باشد.
به هر صورت، برای آنکه به این ایده جامۀ عمل بپوشانیم، شورای امنیت حتی قبل از به دست آوردن رضایت طرفین جنگ باید ابتدا با تشکیل چنین مأموریتی موافقت کند. ایالات متحده به عنوان عضو دائمی این شورا میتواند اقدام به ایجاد این مأموریت کند. همچنین این فرصتی برای دولت بایدن است تا تصمیم ترامپ مبنی بر خروج از صندوق مالی حفاظت از صلح را به وسیلۀ تزریق بودجهای جبران کند که به افغانستان اختصاص دارد.
چنین تلاشهایی نه تنها میتوانند بر ارزش ایجاد صلح بیفزایند، بلکه حفظ و دوام آن را نیز امکانپذیر میکنند و عقبنشینی نظامی ایالات متحده از افغانستان چنین فرصتی را فراهم میکند.