در اوضاع کنونی بسیاریها فکر میکنند که شباهتهای زیادی بین آخرین دوران زمامداری داکتر نجیب الله و اوضاع کنونی کشور وجود دارد. این نوشتار کاوشی کوتاه برای یافتن پاسخ مناسب و واقعبینانه به این پرسش میباشد که آیا شباهت وجود دارد یا خیر. هرچند در نگاه ابتدایی و تصویر قبل از کنکاش و تحقیق چنین مشابهتها توجهها را به همگونی این دو حالت جلب میکند، اما از نظر من تفاوتهای زیاد و بسيار زيادی بین این دو برهۀ زمانی میباشد.
از نگاه رویدادهای تاریخی: بعد از تحولات و رویدادها در اتحاد شوری سابق، مرگ برژنف، آمدن میخاییل گرباچف و سپس کودتای مخالفان او و پیآمدهای سریع و غیر قابل پیشبینی در آن کشور، کمکهای روسها به طور کامل به افغانستان قطع گردید، نه تنها کمکها و حمایت، بل روابط سیاسی و دیپلوماتیک نیز دچار چالش گردید، هرچند مقدار کافی تجهیزات از قبل به اختیار رژیم کابل قرار داده شده بود. این قطع ناگهانی کمکها تاثیر منفی و نهایت ژرفی در ابعاد سیاسی اقتصادی و عملی به دولت وقت گذاشت، به ویژه از بعد روانی غیر قابل پیشبینی بود. ولی در حال حاضر چنین چشمانداز وجود ندارد، نه در صف حمایت کنندهگان فرو پاشی در کار است، نه قطع روابط، و از لحاظ منابع مالی و لجستیکی حد اقل تا 2024 تعهد میباشد، و بعد از آن نیز امیدواریهای زیادی وجود دارد.
در بعد سیاسی: در آن موقع تمام کشورهای قدرتمند جهان در راس ایالات متحدۀ امریکا، جامعۀ اروپا، کشورهای اسلامی، ملل متحد و کنفرانس اسلامی، از مجاهدین حمایت میکردند، صرف دو یا سه کشور محدود در حمایت از کابل باقی مانده بود و بس، بدیهی است که اوضاع سیاسی و حمایت بین المللی کاملا به نفع مجاهدین قرار داشته و ارادۀ واضح و قاطع جهانی برای فروپاشی رژیم کابل وجود داشت، و از طرف دیگر دولت وقت در انزوای کامل سیاسی بود. کشورهای محدود حمایت کنندۀ کابل نیز در موقعیتی نبودند که دولت وقت را حمایت مالی و پشتیبانی عملی کنند. ولی در شرایط کنونی بر عکس بیشتر کشور های تاثیرگذار به نوعی از نظام فعلی حمایت میکنند، منابع مالی تامین میکنند، روابط دیپلوماتیک با همه کشورهای جهان برقرار است، ملل متحد، کنفرانس اسلامی، شخصیتهای علمی و مهم جهان اسلام بر قطع جنگ و پشتیبانی از صلح تاکید و توافق دارند و بديهی است كه توافق سیاسی جهانی برای حفظ نظام موجود وجود دارد.
جهت نظامی: باید با قاطعیت پذیرفت که قوای مسلح کشور به رهبری حزب وطن از نظر سلاح و تجهیزات و افسران مسلکی و متعهد به حزب بسیار توانمند بود. به خصوص قوای هوایی با تجهیزات کامل هوایی و پرسنل مسلکی با سلاح سنگین مثل اسکاد و لونا. اما از نظر کمیت نفرات ( سرباز ) با توجه به اجباری بودن دورۀ سربازی و با قهر، اجبار و زور اعزام مردم به عسکری به چالش مواجه بوده و ارتش افغانستان سخت در موقعیت دشوار بحرانی و کمبود پرسنل قرار داشت، افراد اجباری نه این که متعهد نبودند بلکه نگهداری آنان نیز کار آسانی نبود، علاوه بر آن هر روز با رخدادهای تازه مثل کودتا، اختلافهای درونگروهی و دستگیریها در صفوف قوای مسلح، بر نارساییها افزوده میشد.
به ویژه موجودیت ملیشههای قدرتمند و غیر قابل کنترل تهدید جدی علیه دولت وقت محسوب میگردید و آهسته آهسته، پایههای نظام را سست و لرزان میکرد که در نهایت از همین طریق فروپاشید. به طور مثال وقتی مجاهدین وارد هرات شدند، در قول اردوی نمبر 4 ، فرقۀ 17، قوای 4 زرهدار ، فرقۀ 21 شیندند، گارنزیون هوایی شیندند و لوای سرحدی پوليس، تعداد سربازان شان به بیست هزار تن نمیرسید، در حالی که طبق اسناد موجود، 73 هزار ملیشه در ولایت هرات با سلاح و تجهیزات سنگین مثل توپ و تانک موجود بود و معاش اخذ میکردند.
نباید فراموش کنیم که تبار گرایی افراطی به خصوص در شمال کشور، روند فروپاشی را کامل ساخت. بر عکس در حال حاضر افغانستان یک اردوی تعلیم یافته دارد که با پیشرفتهترین میتودهای آموزشی جهان مدرن تربیه شده، مجهز به سلاحهای پیشرفته – پاسخگوی شرایط داخلی – است و عسکری آن داوطلبانه میباشد. اردوی ما در حال توسعه است و نیروی مسلکی حرفهیی کوماندو و ویژه، بدون اختلاف درونی دارد. این تفاوتها چشمگیر و غیر قابل انکار میباشد.
اجتماعی: حمایت و پشتیبانی مردم در حفظ و بقای رژیمها نهایت مهم و ارزشمند است، در جریان زمامداری حزب دموکراتیک خلق، با توجه به اختلافات درونی حزب، روشهای سنجیده نشده مثل جلب و احضار عسکری، باعث شده بود که جوانان فرار کنند، طبعا در بیشتر موارد فامیلها همراه پسران شان فرار میکردند و به اساس برنامۀ حسابشده مرزها نیز باز بود، از سوی دیگر بستر مناسب سربازگیری داوطلب برای مجاهدین در محیط مهاجرین فراهم بود، فضای عمومی با تبلیغات گستردۀ داخلی و خارجی علیه دولت به اصطلاح کمونیست، بیشتر به نفع طرف مجاهدین و علیه داکتر نجیب الله صورت میگرفت، نباید فراموش کنیم که در اولین هفتههای به قدرت رسیدن حزب دموکراتیک، اختلافات درونگروهی آغاز و تبلیغات گسترده علیه یک دیگر، فضای تبلیغات را به نوعی علیه حزب آماده میساخت که اگر بخواهیم نتیجه بگیریم پایگاه مردمی دولت در آن زمان بسیار ضعیف بود. بر عکس در دو دهۀ اخیر یک نسل میلیونی با توجه به فضای دموکراسی، آزادی بیان، حق شهر وندی و حقوق زنان تربیه گردیده و بیشتر شان به ارزشهای مردمسالاری باور دارند و ملیونها دانشآموز و دانشجو پشتیبان نظام است، پس حمایت مردمی فعلی کاملا متفاوت نسبت به آن دوره است.
سیاست منطقهیی: پاکستان و ایران با تاثیرگذاری شان در افغانستان در آن زمان عریان و علنی از مجاهدين پشتیبانی و علیه دولت وقت افغانستان فعالیت میکردند. هر چند هم اکنون نیز حمایت جدی و کامل از طالبان ادامه دارد، اما قطعاً جامعۀ جهانی در راستای حمایت این کشورها از طالبان مثل آن دوران نیست، همچنین موقعیت اقتصادی پاکستان و تاثیر گذاری ملکیها در سیستم آن کشور کاملا متفاوت گردیده است، حتا حامیان بزرگی مثل روسیه، چین و ایران که در رقابتهای کلان جهانی با ایالات متحده و غرب مشغول اند، از طالبان به تناسبهای متفاوت و روشهای گونهگون حمایت میکنند، اما قطعاً در درازمدت، تندروی و افراطگرایی و موجودیت اين گروهها را به نفع کشورهای خویش نمیدانند. هر چند موارد دیگری مثل طرح صلح داکتر نجیب الله و استعفای بیموقع او نیز جای بحث دارد.
با در نظر داشت مطالب ارایه شده اگر جمهوری اسلامی افغانستان با طالبان در دوحه به توافق برسد، نیروهای بین المللی از افغانستان خارج شوند و کمکها تا 2024 و به نوعی بعد از آن ادامه یابد، آرزوی ملت افغانستان و جامعۀ جهانی برآورده میشود. اما سناریوی دوم این است كه مذاکرات به شکست مواجه شود، همزمان با شکست، جنگ شدت و گسترش بیشتری پیدا کند، قوای بیرونی به هر دلیلی بعد از مدتی یا مطابق تعهد یا با کمی تاخیر از کشور خارج شوند، آیا از نظر نظامی دولت فعلی توانایی کنترل اوضاع را دارد یا میتواند وضعیت را کنترل کند؟
بحث شكست و پيروزی نيست چون به مرحلهیی هستيم كه جنگ پيروز ندارد، به نظر من در صورتی که تعهدات منابع تجهیزاتی و مالی پا بر جا باشد در کنار آن به صرفهجوییها توجه شود و دولت توانایی تنظیم پشت جبهه را از لحاظ سیاسی و اجتماعی به ویژه وفاق ملی و استفادۀ نیروی مردمی، بسیج افکار عمومی، استفادۀ معقول از تواناییهای نیروی مقاومت – منظور ملیشهسازی نیست – و همچنین برنامهریزی معقول در راستای تبلیغات و جنگ روانی داشته باشد، در ظرفیت و پتانسیلهای نیروی دفاعی و امنیتی به ویژه اردوی ملی نباید شک کرد. من باور دارم که این قوا، توانایی کنترل اوضاع را دارد، هر چند در جنگهای نامنظم، دست به دست شدن اراضی یک امر معمول است. طبعاً بازنگری در مدیریت قوای مسلح و توجه به خلاها به ویژه نگرش حمایتی، تبلیغاتي و روانی به تلفات ضروری میباشد.
سوال دیگر این است که اکمالات این قوا از نظر سلاح و تجهیزات با توجه به فاصلۀ مکانی ايلات متحده چگونه خواهد بود؟ پاسخ واضح به این سوال دشوار است، شاید بتوان سناریویهایی را پیش بینی کرد به طور مثال چرخش سیاست در پاکستان یا ایران مسیر اوزبیکستان، راه هند از چابهار و یا هوایی، یا منابع الترناتیف، اما پاسخ روشن را فقط زمان خواهد داد که بخش مهم آن مربوط به یک پارچهگی داخلی، وفاق ملی، تواناییهای سیاسی و دیپلوماتیک حرفهیی، تحملپذیری، دوری از تبار گرایی، درک منافع ملی و درک منافع متقابل، در سیاستهای منطقه، توافقهای نسبی در این راستا، تاثیر مهم و راهبردی در این زمینه خواهد داشت.