تعیین تاریخ خروج بیقید و شرط ناتو و ایالات متحده از میدان نبرد افغانستان که از سوی رییسجمهور ایالات متحده اعلام شد، معنایی غیر از این نداشت که ماموریت ایالات متحده در افغانستان ناکام شده است. استیوکول روزنامهنویس مشهور امریکایی و روزنامههای معتبر نیویارکتایمز و واشنگتنپست در واکنش به دستور خروج بیقید و شرط رییسجمهور ایالات متحده، نوشتند که ماموریت نظامی کشور شان در افغانستان ناکام شد. برخی از دیپلوماتها و نظامیان امریکایی هم به این امر معترف اند.
امریکاییها همان طوری از افغانستان خارج میشوند که روسها بیرون شدند. با بیرون شدن روسها هم جنگ ادامه یافت. حالا هم طالبان انگیزهیی برای حل سیاسی و مذاکره ندارند و افغانستان پس از ۱۱ سپتامبر سال جاری به سال ۱۹۸۹ بر میگردد. در فبروری آن سال ارتش سرخ از افغانستان خارج شد و جنگ میان حکومت وقت و نیروهای مخالف مسلح جهادیست آن ادامه یافت. به احتمال زیاد با خروج نیروهای امریکایی هم جنگ نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان با گروه طالبان ادامه مییابد. این گروه خود را نیرویی میبیند که ناتو را در هم شکسته است، بنابراین بسیار بعید است که به حل سیاسی تن دهد.
ولی سوال اصلی این است که چرا ماموریت نظامی ایالات متحده در افغانستان ناکام بود؟ برخی به این باور اند که فساد مالی، قضایی و اداری دولت افغانستان عامل اصلی بود. عدهیی دیگر فکر میکنند که ایالات متحده باید به جای تقویت نهادهای دولتی مثل اردو و پولیس، به تقویتبخشی قدرتمندان محلی میپرداخت تا در روستاها با طالبان میجنگیدند، تعدادی دیگر نبود یک ادارۀ نامتمرکز را عامل عمده میدانند. این عوامل شاید در تقویتبخشی شورش طالبان نقش داشته باشد، ولی علت اصلی ناکامی ایالات متحده نیست. فساد مالی و اداری به یک نحوی همیشه در افغانستان وجود داشته است. تمام همسایههای افغانستان کشورهای شفاف نیستند، خبرهای فساد مالی در ایران مو به اندام آدم راست میکند و فسادهای میلیونی سیاستمداران و حتا نظامیان پاکستانی هم آنقدر روشن است که نیاز به توضیح ندارد.
کشورهای آسیای میانه نیز با همین مشکل روبرو هستند. ولی در هیچ کدام این کشورها، شورشگری موفق نشده است. این طور نیست که در این کشورها شورشگری وجود نداشته باشد، تمام کشورهای همسایۀ افغانستان نیروهای جهادیست مخالف نظم دولتی دارند، اما این نیروها قادر نیستند اقتدار نهادهای امنیتی آن کشورها را به چالش بکشند. در برخی از مناطق هم نیروهای امریکایی از قدرتمندان محلی حمایت کردند، مثلا در قندهار و خوست نیروهای ایتلاف جهانی به رهبری امریکا، قدرتهای محلی را تقویت کردند تا با طالبان بجنگند و این طور نبود که صرف به تقویتبخشی پولیس و اردو بسنده کرده باشند.
از دید نگارنده ناکامی ماموریت نظامی ناتو یک علت داخلی و یک علت خارجی داشت . علت داخلی ناکامی این ماموریت این بود که ایالات متحده و ناتو نتوانستند یک روایت قابل فهم، یکدست، جذاب و قابل باور از ماموریت شان برای اهالی دهکدههای دور دست ولایتهای جنوبی افغانستان عرضه کنند. شورش مجدد طالبان در دهکدههای دور دست قندهار و هلمند در سال ۲۰۰۳ کلید خورد. ایالات متحده و ناتو نتوانستند با برساختن یک روایت قابل فهم، یک دست و ساده ماموریت خود را در افغانستان به این روستاییها توضیح دهند و جهان ذهنی آنان را تسخیر کنند. برعکس طالبان موفق شدند روایت جنگ صلیبی و جهاد را به این روستاییها بفروشند و آنان را علیه ناتو استفاده کنند. توماس جانسون نظامی پیشین امریکایی و متخصص مبارزه با شورشگری در دانشگاه نیروهای دریایی ایالات متحده در کلیفورنیا، در این مورد کتابی نوشته و به تفصیل توضیح داده است که چگونه طالبان جنگ روایتها را در روستاهای دهکدههای جنوبی افغانستان، بردند.
وقتی شورشگری صاحب مشروعیت محلی شود، شکست دادن آن مشکل و آهسته آهسته ناممکن میشود.
روشن است که وقتی شورشگری صاحب مشروعیت محلی شود، شکست دادن آن مشکل و آهسته آهسته ناممکن میشود. روایت دولتسازی، دمکراسیسازی و توانمند سازی زنان در شهرهای بزرگ افغانستان، مورد مخالفت جمعی قرار نگرفت. افکار عمومی در شهرها با این روایت مخالفت فعال نکردند و ماموریت بینالمللی در شهرهای افغانستان موفقیت نسبی داشت. روایت دمکراسیسازی، توانمند سازی زنان و دولتسازی برای اهالی دهکدههای دور دست جنوب افغانستان قابل فهم نبود، اما روایت جنگ صلیبی و جهاد طالبان، برای آنان جذاب واقع شد. ناکامی در جنگ روایتها رفته رفته به روستاهای شمال هم گسترش یافت. شورشگری طالبان در سطح کل افغانستان صاحب مشروعیت نشد، اما در سطح محلی توانست طرفدار پیدا کند. اشتباههای نظامی نیروهای ناتو، بیعرضهگی نهادهای دولتی و نبود روایت بدیل، سبب تقویت مشروعیت محلی طالبان در برخی از مناطق شد. ولی روشن است که یک نیروی شورشی چریکی به رغم مشروعیت محلی نمیتواند بدون داشتن عقبۀ استراتژیک در خارج از مرزها دوام بیاورد.
پاکستان عقبۀ استراتژیک طالبان در جنگ افغانستان است. ناتو نتواست در جریان ۲۰ سال ماموریت نظامی در افغانستان این مشکل را حل کند. واقعیت این است که از خاک پاکستان در جنگ افغانستان هم ناتو استفاده میکرد و هم طالبان. ناتو از فضا و خاک پاکستان استفادۀ ترانزیتی میکرد و لجستیک نیروهایش را فراهم میساخت. طالبان هم قلمرو، منابع و شهرهای پاکستان را برای سوق و ادارۀ جنگ، برپایی اردوگاههای آموزشی، ایجاد پایگاههای نظامی، سربازگیری و جمعآوری اعانه استفاده میکنند. به بیان دیگر کل پاکستان بدل به عقبۀ استراتژیک طالبان در جنگ افغانستان شد ولی سازمان ناتو نتوانست نظامیان پاکستان را که اختیاردار اصلی این کشور هستند، وادار کند که میان این سازمان و طالبان یکی را در جنگ افغانستان انتخاب کنند. وقتی یک نیروی شورشی ایدیولوژیک هم مشروعیت محلی داشته باشد و هم عقبۀ راهبردی امن در اختیارش باشد، روشن است که در میدان نبرد نمیبازد. اگر ناتو میتوانست پاکستان را وادار کند که خاکش را عقبۀ استراتژیک طالبان نسازد، شورشگری طالبان به رغم مشروعیت محلی در داخل افغانستان مهار میشد.
اگر ناتو میتوانست پاکستان را وادار کند که خاکش را عقبۀ استراتژیک طالبان نسازد، شورشگری طالبان به رغم مشروعیت محلی در داخل افغانستان مهار میشد.
ایالات متحده و ناتو غیر از افشاگری در مورد شورای کویته، شورای پشاور و شوراهای دیگر، هیچ فشار جدی اقتصادی و سیاسی روی پاکستان اعمال نکردند. شاید دست شان زیر سنگ بود و راه بدیل رساندن مواد لجستیکی مورد نیاز نیروهای شان را به قلمرو افغانستان نداشتند. ارتش پاکستان هند را دشمن ازلی و ابدی این کشور تعریف کرده است. هندوهراسی و هندوستیزی در هستۀ تفکر پاکستان جا دارد. پدران بنیانگذار پاکستان، در سالهای آخر عمر هند بریتانیایی میگفتند که مسلمانان و نامسلمانان شبهقاره، ملتهای مختلف هستند و هرکدام باید دولت جداگانه داشته باشند. تجزیۀ شبهقاره هم خونین بود. به همین دلیل دشمنی ریشهدار بین هند و پاکستان شکل گرفت. پاکستان در سال ۲۰۰۱ به این نتیجۀ استراتژیک رسید که موفقیت روند پس از بن و پیروزی روندهای دولتسازی و دمکراسیسازی در افغانستان از لحاظ راهبردی به سود هند است و پاکستان را از شرق و غرب در محاصرۀ هند قرار میدهد.
پاکستان غرق این تصور است که اگر کرکتر میهنی و دمکراتیک دولت در افغانستان تقویت شود، سود استراتژیک آن را هند میبرد. به همین دلیل تلاش پاکستان بر این است که اگر دولتی در افغانستان وجود داشته باشد، باید شمایلش اسلامگرایانه، جهادیستی و ضد هند بماند تا بتواند به درد پاکستان در دشمنی با هند بخورد. برمبنای همین سیاست و تصورات، کل قلمرو پاکستان در اختیار طالبان قرار گرفت. پاکستان به قیمت تقویت طالبان پاکستانی که عارضۀ جانبی سیاست حمایت از طالبان افغان است، سیاست امنیتی هند محور خود را در قبال افغانستان دنبال کرد و ناتو هم نتوانست کاری کند که طالبان صاحب پایگاه امن در پاکستان نباشند.
عقبۀ راهبردی طالبان در پاکستان و ناتوانی ناتو در جنگ روایتها در دهکدههای دوردست افغانستان، کل ماموریت نظامی ناتو و امریکا را در افغانستان ناکام ساخت. اما این ماموریت نظامی توانست واقعیتی به نام دولت افغانستان را که صاحب نیروهای امنیتی، پارلمان، اداره و قضا است، شکل دهد. این واقعیت در صورتی میتواند در برابر فشار نظامی طالبان تاب بیاورد که مورد حمایت بیدریغ مالی و لجستیکی غرب باشد.