هشتم ثور، جنگ برسر توزیع قومی قدرت

هشتم ثور به عنوان روز پیروزی مجاهدین در سال‌نامه‌های افغانستان جا گرفته است، در میان مردم عام اما این روز یادآور دورۀ تلخ دیگری از جنگ است، وجه سوم این روز اما نقطۀ عطفی در تاریخ افغانستان است که کمتر به روشنی بدان پرداخته شده و آن سویۀ این روز، بروز تضاد های قومی به صورت جنگ گرم در این کشور است.

جنگ‌های پس از هشت ثور در افغانستان عناوین مختلفی یافت که شاید بارزترین و در عین حال سرپوش گذارترین آن جنگ‌های تنظیمی بود. عامل این جنگ‌ها چند رهبر و فرمانده قلم‌داد شده اند که برای رسیدن به قدرت با هم در جاده‌های کابل جنگیده اند، این شاید یک وجه ماجرا باشد اما کل قضیه و اصل ماجرانیست. تقسیم و توزیع قدرت در افغانستان پیش از جنگ هم یکی از معضلات سرپوش گذاشته شده، اما عینی جامعه بود. ریشۀ تاریخی توزیع قدرت در افغانستان البته بیشتر و ریشه‌دار تر از بحث‌های دیگر است اما اقتدار قوم‌محور یکی از اصول پیدا و پنهان تاریخ معاصر افغانستان بوده است و رد پای این نگرش را در بارز ترین شخصیت‌های تاریخ افغانستان از جمله شاه امان الله خان غازی می‌توان یافت، آن‌جا که به سران قبایل در مورد قدرت گرفتن حبیب الله کلکانی درنامه‌یی دست به تهیج قبایل می‌زند، نقطه ضعف امیر تازه به دوران رسیده، قومیت اوست.

ناراضیان از روند توزیع قدرت در افغانستان پیش از جنگ راه‌ها و روش‌های ممکن را برای بروز خواست‌های خود طی کردند اما جنگ، تجاوز شوروی و پشتیبانی نیمی از جهان از این جنگ، فرصتی فراهم آورد تا گروه‌های تازه‌یی به ثروت، قدرت و سیاست افغانستان وارد شوند. اما در سال‌های جنگ با شوروی در خاک‌باد جنگ چیزی به روشنی مشخص نبود. روز هشتم ثور اما وضعیت تغییر کرد. گروه های تازه‌یی از مجاهدین در کابل، ولایات و ولسوالی‌ها قدرت را به دست گرفتند که بنا بر هنجار سیاسی سنتی افغانستان، انتقال قدرت به آن‌ها امری ناممکن  می‌نمود و این آغاز تنش، رویاروی و جنگی شد که دوام یافت.

جنگی که از قبل هم در برهه‌های مختلف تاریخ از جمله در آستانۀ سقوط حکومت مجاهدین وجود داشت و تا حال هم وجود دارد. سقوط حکومت داکتر نجیب الله را نه تنها موضوع جنرال جمعه اسک در شمال که شماری از جنرالان با گرایش قومی فراهم ساختند. این صف‌بندی از ایدیولوژی چپ و اسلامی به صف‌بندی راست و مستقیم قومی جا دگر کرد. آنانی که در کوچه‌های کابل دهۀ هفتاد خورشیدی مقابل هم ایستادند، هیچ گرایش سیاسی نداشتند. این قومیت آن‌ها بود که صف جنگ شان را مشخص می‌کرد، امری که هرگز جدی نگرفته شد. در تعریف این جنگ‌ها استفاده از عباراتی مانند جنگ‌های تنظیمی، رهبران بد کردار، جنگ‌های مجاهدین ویا هرچه از این قبیل سرپوش گذاشتن بر یک ماجرای مهم تاریخی دراین کشور است که شروع و بروز واضح آن هشتم ثور بود.

جدال و منازعۀ تقسیم قدرت در افغانستان از همین تاریخ به صورت علنی و با جنگ خود را علنی کرد و این موضوع با ظهور تحریک طالبان ادامه یافت و در نشست بن با چینش و آرایش تازۀ قدرت دوباره نمود یافت. اگر به این مثال ساده توجه کنیم که احزابی مانند جمعیت اسلامی ، جنبش ملی اسلامی، حزب وحدت اسلامی و حزب اسلامی، در کوچه‌های کابل در سال‌های جنگ داخلی دقیقا با نام‌های قومی یاده می شده اند. هزاره‌ها، اوزبیک‌ها، پنجشیری ها ( تاجیک ها) و پشتون ها. این موضوع را اگر دولت‌های افغانستان، سیاست‌گذاران و یا نخگبان کشور در هر زمینه‌یی جدی نگرفته اند و از این منظر به جدال بر سر توزیع قدرت نپرداخته اند، موضوع عوض نشده است.

اصل قضیه برقرار است و امروز در شبکه‌های مجازی به عنوان مثال شهروندان افغانستان به نوعی دیگری درگیر این قضیه اند. دست کم در جریان نیم قرن اخیر چند نسل مختلف مهم‌ترین دغدغۀ سیاسی شان، بروز احساسات قومی و درگیر شدن با طرف مقابل بوده است. مدل‌های  البته در جهان بسیار اند چه در کشورهای توسعه یافته و چه در کشورهایی که مشابه احوال ما را دارند. خلایی که در اینجا وجود دارد، چشم بستن روی زخم و ندیده گرفتن و طبیعی است در نتیجه نبودن به دنبال التیام است.