سیاست گذاری هنجارمند ولادمیرپوتین

روسیه برای این که گذشتۀ نا میمونی را در دهه 1990 سپری کرده است سعی بر آن داشته است تا دوباره خود را به عنوان جانشین امپراتوری شوروی این ابر قدرت اسبق روسی معرفی نماید.  تلاش مسکو بدون شک در  تمامی جنبه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، نظامی، فن آوری و ایدولوژیکی  رقابت ‌با امریکا بود و حالا نیز بر آن توجه دارد و این یک امر طبیعی به نظر می‌رسد.

ولی واقعیت‌های تلخ اقتصادی و سیاسی پس از شوروی این خواستۀ مسکو را به چالش می‌کشید، حتا این که رقبای روسیه نه تنها در مناطق ژئوپولیتیکی قاره آسیا نفوذ کردند بلکه تا خاور نزدیک نیز به طور موثری جایگزین نفوذ روسیه شد، ولی پاک شدن اندیشه ابر قدرتی از ذهن عامه مردم روسیه باور نکردنی بود و در عین زمان دردناک تلقی می‌شد. همین بود که پریماکوف نیز با اسرار بر ایده نظام چند قطبی بر این اعتقاد بود که مسکو با تثبیت موقعیت سیاسی‌اش به عنوان یکی از قطب‌های نظام بین المللی می‌تواند نسبت به احیای مجدد موقف روسیه در عرصه بین المللی با تمام قوت اقدام نماید.

بنابرین با مرور تحولات دوره ریاست جمهوری ولادیمیر پوتین نشان دهنده تعهد او در رابطه به قدرت بزرگ مدرن هنجارمند حاکی از این امر است. پوتین برای انجام این هدف مهم، سیاست خارجی روسیه را با یک دیدگاه واضح و در تعامل با غرب سرعت بخشید و سعی کرد برای این که بتواند مسایل جهانی را خوبتر درک نماید و یافتن راه مناسب برای حل مسایل بطور مشترک با غرب را تدارک نماید. با تحلیل این وضعیت، پوتین در عین حال خود را مسوول بر حفظ منافع روسیه و پرستیژ آن همچنان متعهد می‌دانست. پوتین همراه با طرف‌داران طرح سیاست خارجی‌اش تحت عنوان هنجارمند سازی قدرت بزرگ یکی از منتقدان سیاست خارجی موازنه‌طلب پریماکوف معرفی شدند، این که این طرح نظریه میهن دوستی روشن‌بینانه را با خود داشت برای حمایت آن نقش محوری را بازی می‌کرد و همچنان این خصیصه در اصل راهنمایی دانسته می‌شد که بر اولویت‌های ژئوپولیتیکی و سمت‌گیری‌های اصولی سیاست خارجی روسیه قدرت و رسمیت می‌بخشید.

پوتین هم اعتقادش برین بود که هویت روسیه در نظام بین المللی باید مبتنی بر همان سنت تاریخی یعنی قدرت بزرگ مجسم شود. در طرح (قدرت بزرگ مدرن هنجارمند) پوتین قید وصفی (مدرن) اشاره‌اش برین است که قدرت واقعی در فضای جدید جهانی ملاحظه می‌شود که چند بعدی است و روی این دلیل روسیه نه تنها این که باید در جنبه سنتی نظامی- سیاسی، بلکه باید در عرصه‌های مثل اقتصادی، فن آوری‌های پیشرفته و فرهنگی نیز به یک قدرت مبدل شود. بر اين اساس، پوتين از همان ابتدای کار و به دست گرفتن قدرت با معرفي خود به عنوان يك اصلاح طلب ملی گرا تصمیم خود را در قبال روسیه بیان داشت که باید روسیه به یک قدرت بزرگی که از منظر او کشوری باشد با یک اقتصاد قدرت‌مند، صاحب تکنالوژی‌های مدرن، جامعه‌ای داشته باشد پویا، مستقل و همچنان متنفذ در عرصه بین المللی و همچنان باید مبدل شود به یک بازیگر جهانی که در شکل‌دهی مسایل جهانی نقش موثری را بتواند به عهده بگیرد.

با این وصف پوتین در یک چارچوب این نظریه‌اش بیشتر روی سه اصل اساسی تمرکز کرده است: 1. نوسازی اقتصادی؛ 2. دستیابی به جایگاهی که شایسته روسیه در فرایند رقابت‌های جهانی باشد؛ 3. مصمم بودن بر اعاده جایگاه روسیه در عرصه بین المللی آن‌هم به عنوان یک قدرت بزرگ جدید که این اصول را مبنای سیاست خارجی خود تعیین کرد و اکنون نیز ملاحظه می‌شود که بر این اصل متعهد باقی مانده است، چون پوتین در سخنرانی‌های کمپین انتخاباتی‌اش وعده داده بود که در دوره بعدی ریاست جمهوری خود، در مسیر افزایش رونق اقتصادی، کاهش فقر، بالا بردن استاندارد زندگی مردم، توسعه زیرساخت‌‌ها و جذب میزان بالاتر سرمایه‌گذاری خارجی و گسترش خدمات بهداشتی و درمانی حرکت کند.

مردم روسیه در سال‌‌های اخیر به روشنی مشاهده کرده‌اند که شرایط زندگی‌شان بهتر شده است. اگرچه آنچه تحقق ‌یافته کافی نیست اما حامیان وی معتقدند مسیر حرکت به درستی انتخاب شده است و برای چهار سال آینده نیز انتظار بهتر شدن را در سر دارند و انتظار آن را دارند که روسیه باید آن جایگاه مطرح را که در نظام بین الملل توقع دارند دست یابد. ولی به نظر می‌رسد که این پیشبینی‌ها نظر به سیاست خارجی روسیه آن قدر هم محتمل نیست و واقعیت این است که در پایان سال 2024 پوتین ممکن زمینه را برای چرخش نخبگان حاکم فراهم خواهد کرد. همان طور که یلتسین بعد از 10 سال زمام‌داری زمینه را برای ریاست جمهوری شخص پوتین فراهم کرد و همچنان وقفه‌ای  که در دوران مدودیف ایجاد شد نشان دهنده این موارد است که به احتمال زیاد پوتین در اواخر دوره ریاست جمهوری خود این کار را خواهد کرد.

اما در مقابل سیاست‌های خارجی پوتین بر علاوه قدرت‌های منطقه آمریکا که یک چالش کلان پنداشته می‌شود وجود دارد، که به نحوی می‌تواند با قدرت‌های منطقه در تعامل قرار بگیرد و به لحاظ منافع منطقه‌ای ولی در بسیاری موارد با آمریکا در تقابل قرار خواهد داشت. درین اواخر ملاحظه می‌شود که یکی از مهم‌ترین خواسته‌‌های پوتین این است که آمریکا بپذیرد که روسیه هم در قرن بیست و یکم در عرصه‌‌هایی که پای منافع حیاتی‌اش در میان باشد، به ‌اندازه آمریکا قدرتمند است. روسیه می‌خواهد مانند آمریکا  بدون ترس از عواقب گاهی بتواند فراتر از قوانین بین‌المللی دست به اقدامات و ابتکاراتی در عرصه جهانی بزند.

از جانب دیگر نیز پوتین به دنبال این است تا نفوذ متحدین آمریکا را از منطقه دور سازد بخصوص حضور ناتو را برای این امر جدی تر در نظر دارد نه به ‌این‌ علت که معتقد است نزدیک شدن ناتو به روسیه یک تهدید است برای این کشور، بلکه به این دلیل که تلاش ناتو برای نزدیک شدن به حوزه نفوذ روسیه بخصوص آسیای مرکزی را نوعی تلاش غرب برای تحقیر کردن این کشور و جسارت دخالت غرب در حوزه نفوذ خود به عنوان قدرتی جهانی می‌داند.