چرا تحول هشت ثور ناکام شد؟

هشتم ثور از منظرهای گوناگون مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. دکترانوارالحق احدی وزیر زراعت کنونی و رییس پیشین حزب افغان ملت در دهۀ ۹۰ میلادی مقاله‌یی نوشت و در آن تغییر روابط تباری در مناسبات قدرت افغانستان را پیامد بسیار مهم تحول هشت ثور خواند. بسیاری‌ها همین موضوع را در مباحث مرتبط به هشت ثور برجسته می‌کنند، ولی نکتۀ بسیار مهم این است که تحول هشت ثور بیشتر مناطق افغانستان از جمله کابل را به جغرافیای بدون دولت بدل کرد.

پس از تحول هشت ثور کابل بدل به میدان جنگ میان تنظیم‌های مختلف شد. هر چند در آن زمان در مزار، جلال‌آباد و هرات آرامش و امنیت نسبی برقرار بود ولی کابل در آتش‌ جنگ‌های تنظیمی سوخت. از آ‌ن‌جایی که در کابل قدرت دولتی از هم پاشیده بود، جزایر قدرت در جلال‌آباد، مزار، هرات و قندهار هم آهسته آهسته بدل به اقمار کشورهای همسایه شدند. پیش از فروپاشی حکومت حزب وطن تلاش‌هایی برای حل سیاسی جنگ صورت گرفت، اما آن تلاش‌ها آن طوری که باید از حمایت قدرت‌های بزرگ برخوردار نبود. روسیه به دلیل فروپاشی شوروی و جنجال‌های داخلی‌اش نفوذ و توان تاثیرگذاری خود بر اوضاع افغانستان را از دست داده بود، در ایالات متحده هم وحدت نظر در مورد افغانستان وجود نداشت.

پیتر تامسن دیپلومات امریکایی بسیار مشهور که در سال ۱۹۸۹ نمایندۀ سیاسی کشورش برای تنظیم‌های جهادی افغانستان بود، در کتاب خاطراتش نوشته است که در آن زمان وزارت خارجه و سی‌آی‌ای دو سیاست متضاد در مورد افغانستان اختیار کرده بودند. به نوشتۀ او وزارت خارجه از حل سیاسی جنگ به وساطت سازمان ملل متحد حمایت می‌کرد ولی سی‌آی‌ای با سازمان استخبارات مرکزی نیروهای مسلح پاکستان/آی‌اس‌آی کار می‌کرد تا زمینۀ فروپاشی قهری حکومت حزب وطن را فراهم سازد. در ۤآن زمان سکان ادارۀ سی‌آی‌ای را امریکایی‌های به دست داشتند که در ویتنام وظیفه اجرا کرده بودند و از بابت سقوط سایگون پایتخت ویتنام جنوبی در سال ۱۹۷۵ احساس حقارت می‌کردند. پایتخت ویتنام جنوبی در سال ۱۹۷۵ توسط پارتیزان‌های مورد حمایت اتحاد شوروی تسخیر شد و عمر حکومت طرف‌دار امریکا در آن کشور پایان یافت. به نظر می‌رسید که سی‌آی‌ای در سال ۱۹۹۲ می‌خواست که پارتیزان‌های مورد حمایت امریکا حکومت طرف‌دار شوروی را در کابل سقوط دهند تا انتقام سقوط سایگون از روس‌ها گرفته شود.

پیتر تامسن مدعی است که سی‌آی‌ای در سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲ هیچ‌گاه با وزارت خارجۀ امریکا هماهنگ نشد و کاخ سفید که در آن زمان سکان‌دارش بوش پدر بود، هیچ علاقه‌یی به افغانستان نداشت و نهادهای امریکایی را به حال خودش گذاشته بود که هر کاری می‌کنند در مورد افغانستان بکنند. از آن‌جایی که قدرت‌های بزرگ با جدیت تمام از حل سیاسی جنگ در سال ۱۹۹۲ حمایت نکردند، فروپاشی حکومت حزب وطن سبب دوام جنگ شد.

در آغاز بینین سیوان نمایندۀ ویژۀ وقت سازمان ملل متحد قرار بود هیاتی از تکنوکرات‌های بی‌طرف را به کابل بیاورد تا دکتر نجیب‌الله قدرت اجرایی را به آنان بسپارد، اما رهبران جهادی در آخرین ساعات روز ۱۷ اپریل سال ۱۹۹۲ از قبول انتقال قدرت به یک ادارۀ غیرجانب‌دار سرباز زدند و خواستار انتقال قدرت به یک حکومت انتقالی متشکل از کدرهای تنظیم‌های جهادی شدند. از آن‌جایی که دکتر نجیب‌الله به سازمان ملل متحد پناه برده و استعفا کرده بود، نمایندۀ ویژۀ سازمان ملل پذیرفت که قدرت به یک ادارۀ موقت متشکل از رهبران تنظیم‌ها انتقال کند. در پشاور سران تنظیم‌ها روی یک نقشۀ راه توافق کردند که به اساس آن صبغت‌الله مجددی باید قدرت را برای دوماه تحویل بگیرد و پس از آن پروفیسور برهان‌الدین ربانی برای چهار ماه عهده‌دار ادارۀ انتقالی شود تا بعد زمینه برای انتخابات و ایجاد یک دورۀ طولانی‌تر انتقالی فراهم گردد.

در اعلامیۀ مشترک سران برخی از تنظیم‌ها و دولت روسیه که در نوامبر سال ۱۹۹۱ صادر شد نیز آمده بود که یک حکومت انتقالی باید قدرت را به دست بگیرد و بعد زمینۀ انتخابات را برای گذار به وضعیت مسالمت‌آمیز فراهم سازد. ولی پس از پایان دورۀ دوماهۀ صبغت‌الله مجددی روشن شد که سران تنظیم‌ها روی معیارهای مشروعیت سیاسی توافق ندارند. برخی از آنان به انتخابات سراسری تاکید می‌کردند و شماری دیگر شورای حل و عقد را برای تعیین زعیم کشور بسنده می‌دانستند. نبود توافق روی معیارهای مشروعیت سیاسی سبب تشدید جنگ در کابل شد و این بار طرف‌های جنگ دست به بسیج قومی نیز زدند و درگیری را بیان هویتی دادند. این درگیری‌ها و هرج و مرج ناشی از آن زمینه‌ساز ظهور گروه طالبان شد.

نزاع خونین کنونی افغانستان هم به نحوی با موضوع معیارهای مشروعیت سیاسی ربط دارد. در حال حاضر طالبان به انتخابات عمومی و رقابتی برای گزینش رییس دولت باور ندارند ولی برعکس حوزۀ جمهوری انتخابات را تنها معیار مشروعیت سیاسی می‌‌داند. طالبان از آن‌جایی که افکار سنتی دارند، فکر می‌کنند که تغلب نظامی به صورت خودکار مشروعیت سیاسی به باور می‌آورد. چنین می‌نماید که طالبان برمبنای همین باورها بیشتر برنامۀ نظامی دارند تا سیاسی. آنان در انتظار فروپاشی ارتش ملی افغانستان در میدان جنگ هستند. تجربۀ تلخ و خونین دهۀ ۹۰ میلادی و پیامد‌های تحول هشت ثور نشان داد که تا زمانی که روی معیارهای مشروعیت سیاسی توافق نشود، جنگ افغانستان ادامه می‌یابد.