در تاریخ 15 تا 17 اکتبر سال 2020، شهر باستانی خجند میزبان استادان، شاعران و مقام های بلند پایۀ تاجیک و خارجی بود. شهری که در تذکره ها از آن «عروس دنیا»، « تراز جهان» یاد شده و دل هزاران جهانگرد را در طول تاریخ تسخیر کرده است. در این چند روز خیابانهای این شهر با پوستر های فرزند حکیم بی نظیر خود آراسته شده بودند. و در سراسر رسانههای تاجیک حرف و سخن از این عارف بزرگ همعصر حافظ شیرازی بود. انگار خاک پاک تاجیکان، و دل مردم این سرزمین کهنبنیاد از زادروز فرزند خویش شادمان بودند. فرزندی که مدتها دور از دیار خود بود، ولی هموراه به یاد یار و دیار قلبش میتپید. به گفته خود شاعر:
آرزومند دیار خویشم و یاران خویش / در جهان تا چند گردم بیسر و بیپا غریب
بعد از 700 سال، یار و دوستداران سخنش و جویهای با صفای زادگاهش، غبار غربت را از چهرۀ این عاشق عارف، با چنین بزرگداشت با شکوه پاک نمودند. اکنون او دیگر شاعر غریب نیست. چرا که وجود او را با اشعار نغزش در هر جای از این سرزمین تاجیکان میتوان احساس کرد.
شهر خجند در زمان شوروی به « نام لنین آباد» معروف بود. این شهر دومین شهر بزرگ تاجیکستان است که ۲۵۰۰ سال قدمت دارد. این شهر تاریخی در دل خود یادگاریهای بسیار کهن و باارزشی را گنجانیده است. و در طول تاریخ در دامن خود دانشمندان و شاعران بزرگی را نیز پرورانیده است. سیردریا، مسجد جامع شهر، کوه مغول، موزۀ مردم شناسی، کتاب خانۀ تاش خواجه اسیری، قصر ارباب، پنج شبه بازار، بقای شهر قدیم و کوههای سر به فلک کشیده با طبیعت بکرش این شهر را چندین برابر جذاب و زیبا کردهاست.
شهر خجند با کاخها و ارگها و پیکرهها و مجسمههای فرزندان بزرگ این سرزمین، نگین زیبای تاریخ تاجیکان به حساب میآید. باغ کمال خجندی که در این باغ، آرامگاه نمادین این شاعر عارف و تندیس برنزی و هفت متری وی جایگیر شده، به دست مجسمه ساز معروف تاجیکان؛ دوران رحمتف، ساخته شده است. و نیز زیباترین تئاتر شهر به نام کمال خجندی به زیبایی شهر چندین برابر افزوده است.
در سال 2014 بود که به فرمان پریزدنت تاجیکستان، محترم امام علی رحمان یک گروه از ادیبان و فرهیختگان تاجیک، یک کف خاک از تربت این فرزند فرزانۀ تاجیک را از تبریز به آرامگاه نماندین این شاعر آورده و در باغ کمال خجندی گذاشته بودند. به تازگی به مناسبت 700 سالگی این شاعر بزرگ پارسیگو همایش بین المللی و بزرگی در این شهر باستانی بر پا شد.
پژوهشگران و ادیبان از کشور تاجیکستان و در کنار آنها محققان برجسته از سراسر جهان از جمله از کشورهای اوزبیکستان، افغانستان، آلمان، هند، فرانسه، پاکستان، ترکیه، و… به صورت ویدویی و حضوری در بارۀ آثار کمال خجندی سخنرانی کردند. محور و موضوع اصلی سخنرانیهای این پژوهشگران را موضوعات همچون «جایگاه کمال خجندی در برنامه و کتابهای درسی»،«ملاحظههای استاد عینی در باره کمال خجندی»،«کمال خجندی و ادبیات اوزبیک»،«مهارت کمال خجندی در بیان مطلب»،«نفوذ شعر کمال خجندی در ادبیات تاتار»«مکتب ادبی کمال خجندی»، «مقام شاعری کمال خجندی در پژوهش اعلیخوان افصحزاد»،«استقلال و زمینههای تصحیح بنیادی اشعار کمال خجندی»، و «اندیشه ملی و افکار وطندوستی در اشعار کمال خجندی» تشکیل میداد.
در این همایش نیز حضور رییس جمهور تاجیکستان، محترم امام علی رحمان و سخنرانی ایشان در این کنفرانس شکوه و زیبایی خاصی به این بزرگداشت بخشیده بود. محترم پریزدنت اماعلی رحمان، از کمال خجندی به عنوان «چهره تابناک شرق، شاعر آزاداندیش و متفکر برجسته تاجیک» نام برده و تحقیق آثار و جایگاه وی را درادبیات تاجیک، با نگاه تازه و نو و از پهلوهای گوناگون از سوی محققان لازم شمردند.
به مناسبت بزرگداشت این شاعر فقید نیز در سراسر تاجیکستان برنامههای ویژه فرهنگی در رسانهها، تالارهای فرهنگی و دانشگاه ها برگزار شد. حتی برخی از صفحات یا تمام صفحات روزنامهها، هفته نامهها و مجلهها به این شاعر عارف اختصاص یافت. از جمله یکی از شمارههای مجلۀ پژوهشی و علمی « سخنشناسی» انستیتوت زبان و ادبیات آکادمی علوم تاجیکستان به شکال کامل به پژوهشها و مقالهها در بارۀ این شاعر بزرگ تاجیک اختصاص داده شد. همچنین از طرف دانشگاه دولتی خجند سه کتاب تازه به مناسب 700 سالگی این شاعر حکیم به نشر رسید. « یادکرد کمال خجندی» که پژوهشی از سوی پژوهشگران و محققان تاجیک و خارجی در باره روزگار و آثار کمال خجندی است.
« تحفۀ جان» کتاب دیگری که زیر نظر خانم فرزانۀ خجندی شاعر خلقی و مردمی تاجیکستان به چاپ رسیدهاست. در این کتاب 40 غزل از کمال خجندی از طرف محققان بررسی و تحقیق و تفسیر یافته است. سومین کتاب به زبان روسی است که در بارۀ کمال خجندی و آثار وی میباشد. مولفان این کتاب مطلوبه میرزایونس و سبحان اعظم زاد است.
گل گذاری بر پایۀ پیکرۀ کمال خجندی، بازدید از موزۀ شهر، و نیز اجرای برنامههای فرهنگی و خوانش اشعار کمال خجندی بخش دیگری از این همایش بین المللی بود.
برگزاری چنین همایش در سطح جهانی ، بیانگر توجه و اهمیت ارج گذاشتن حکومت تاجیکستان و جامعه ادبی تاجیکان و این سرزمین را به شاعران، هنرمندان و فرزندان خویش نشان میدهد که در طول تاریخ این فرزانگان فرهنگ، هنر، ادب و تاریخ والای تاجیک را در عرصۀ جهان معرفی کرده اند. کمال خجندی نیز از جمله یکی از این فرزانگان میباشد.
کمال خجندی در اوایل قرن هشتم هجری قمری در شهر خجند چشم به عالم هستی گشود. علوم رایج زمان خود را در نزد پدرش فراگرفت. سپس به سمرقند و چاچ و خوارزم رفت. و سپس عازم حج شد. کمال در هنگام برگشن از حج در شهر تبریز که در آن زمان یکی از مراکز مهم فرهنگی بود تا آخر عمر اقامت گزید. در این شهر از سوی سلطان حسین جلایر، باغی برای وی فراهم کردند که در آن تا واپسین دم حیات زیست و آرامگاه وی نیز در همین باغ ساخته شد.
شعر کمال در غربت به اوج کمال می رسد و پیروان و مریدان بسیاری را گرد وی جمع می آورد. دیوان وی مشتمل بر هشت هزار بیت است که بیشتر آن غزل است. بین مایه های اصلی شعر این شاعر بزرگ را مضامین عاشقانه و عارفانه تشکیل داده است.
مهمان چند شعر از وی باشید:
بعد از امروز آشکارا دوست می دارم ترا
از تو چون پوشم نگارا دوست می دارم ترا
در وجود من ز هستی هر سر مویی که هست
دوست می دارد مرا تا دوست می دارم ترا
خواه در دل باش ساکن، خواه در جان شو مقیم
گر در اینجایی ور آنجا دوست می دارم ترا
گر نباشی دوست دارم دوست دارم همچنان
زآنکه من بی این تمنا دوست می دارم ترا
عارم آید پیش سرو و لاله رفتن در چمن
تا بدان رخسار و بالا دوست می دارم ترا
دیده و دل هر یکی تنها ترا دارند دوست
خود من بی دل نه تنها دوست می دارم ترا
گفته ای خون ریزمت تا دشمنم داری کمال
من خود از بهر چنین ها دوست می دارم ترا
***
گفتم ملکی یا بشری؟ گفت که هر دو
کان نمکی با شکری؟ گفت که هر دو
گفتم به لطافت گلی ای سرو قباپوش
یا نیشکری در کمری؟ گفت که هر دو
گفتم به خط سبز و لب لعل روانبخش
آب خضری یا خضری؟ گفت که هر دو
گفتم به جبینی که به آن روی توان دید
یا آیینه ای یا قمری؟ گفت که هر دو
گفتم که به یک عشوه ربایی ز سرم عقل
یا هوش من از تن ببری؟ گفت که هر دو
گفتم دل مایی که ندانم کجایی
با دیدۀ اهل نطری؟ گفت که هر دو
گفتم ز کمالی تو چنین بی خبر و بس
یا خود ز جهان بی خبری؟ گفت هر دو
***
دل مقیم کوی جانانست و من اینجا غریب
چون کند بیچاره مسکین تن تنها غریب
آرزومند دیار خویشم و یاران خویش
در جهان تا چند گردم بی سر وبی پا غریب
چون تو در غربت نیفتادی چه دانی حال من
محنت غربت نداند هیچ کس الا غریب
هرگز از روی کرم روزی نپرسیدی که چیست
حال زار مستمند مانده دور از ما غریب
چون دراین دوران نمی افتد کسی بر حال خود
در چنین شهری که میبینی که افتد با غریب
در غریبی جان به سختی می دهد مسکین کمال
وا غریبی واغریبی واغریبی واغریب