قتل فجیع داکترنجیبالله رییسجمهور پیشین کشور در ۵ میزان سال ۱۳۷۵ از سوی طالبان، مصداق یک اعدام بدون محاکمه بود. تمام اسناد حقوقی دنیا، اعدام بدون محاکمه را رد میکنند. حتا اسناد قانونی بسیار بدوی هم حکومتها و پادشاهان را از اعدامهای بدون محاکمه برحذر داشته اند. جلوگیری از گرامیداشت یاد داکترنجیبالله همسویی با قتل بدون محاکمهی او تفسیر شده میتواند. گرامیداشت از داکترنجیبالله و یادآوری از میراث او در شب و روزهای که امریکا رفتنی است و طالبان قصد ندارند صلح کنند، برای افغانستان اهمیت نمادین دارد. نجیب سمبول ایستادهگی در برابر شورشگری جهادیستی بود. حکومت او توانست که سه سال تمام در برابر شورشگری جهادیستی مورد حمایت پاکستان به تنهایی مقاومت کند. در روزهای که نیروهای شوروی در آستانهی ترک افغانستان بودند، بسیاری از دولتهای همسایه و رهبران تنظیمهای ضد دولتی به این باور بودند که حکومت داکترنجیبالله چند هفته یا در نهایت چند ماه پس از تکمیل خروج ارتش سرخ از هم میپاشد و چریکهای ضد دولتی شهرها را تسخیر میکنند.
در آن زمان سران تنظیمهای جهادی ضد نجیب در راولپندی پاکستان حکومت موقت ایجاد کردند که با سقوط حکومت حزب وطن بلافاصله قدرت را به دست گیرد. آیاسآی هم به کمک رهبران و فرماندهان تنظیمها عملیاتهای بزرگ را برای براندازی حکومت داکترنجیب و اشغال کلانشهرها روی دست گرفته بود. بر اساس استراتژی قتل با هزار زخم آیاسآی باید حلقهی محاصرهی کابل تنگتر میشد، فرودگاه خواجهرواش کابل ( اسم کنونی این فرودگاه، میدان طیارهی بینالمللی حامد کرزی است.) مورد حملههای مداوم موشکی قرار میگرفت و شاهراه کابل- حیرتان چنان نا امن میشد که دیگر شوروی نتواند مواد لجستیکی مورد نیاز، سوخت و غذا به نیروهای مسلح وقت بفرستد. هدف این بود که کابل از بیرون محاصره شود و حملههای موشکی روحیهی سربازان و نیروهای مسلح وقت را که از پایتخت نگهبانی میکردند، درهم بشکند تا زمینه برای شورش ارتش در برابر نجیب و سقوط کابل فراهم شود.
علاوه براین آیاسآی، سران تنظیمها، جهادیستهای جهانی و برخی از فرماندهان پرنفوذ برای تسخیر شهرهای مثل جلالآباد هم برنامهریزی میکردند. چند هفته از خروج کامل شورویها نگذشته بود که یک عملیات بسیار گسترده و استراتژیک برای تسخیر جلالآباد به راه افتاد. اما نیروهای مسلح وقت که داکتر نجیب آنان را مسیر و هدایت میداد توانستد که از سقوط جلالآباد، کابل و دیگر کلانشهرها جلوگیری کنند. نیروهای مسلح وقت نشان دادند که در نبود نیروهای شوروی هم میتوانند بنبست نظامی را به سود حکومت وقت تحکیم کنند. این امر سبب شد که بسیاری از دولتها و سازمان ملل متحد به فکر راه حل سیاسی جنگ افغانستان شوند. سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۱ با صدور یک اعلامیهی پنج مادهای خواستار حل سیاسی جنگ افغانستان شد که حکومت نجیب هم از آن پشتیبانی کرد. ایستادهگی نیروهای نظامی حکومت داکترنجیبالله وضعیت را متحول کرد. دولتها و نیروهای که برای سقوط نجیب لحظهشماری میکردند، به فکر راهحل سیاسی برای جنگ افغانستان افتادند. تغییر گفتمان از سقوط قهری نجیب به یافتن راهحل سیاسی دستاورد بزرگ سیاسی و نظامی برای کابل در آن زمان بود. روشن بود که یکی از عوامل مهم این دستاورد سیاسی و نظامی توانایی نجیب در رهبری سیاسی و نظامی نیروهای مسلح وقت بود.
داکترنجیبالله در آن زمان یک روایت ناسیونالیستی برساخت که برمبنای آن دشمنان ایدیولوژیک حکومتش را جنگطلب، عامل کشورهای همسایه و بازندهی میدان سیاست میخواند. براساس همین روایت حکومت داکترنجیبالله طرفدار حل سیاسی جنگ افغانستان زیر نظر سازمان ملل متحد بود. طرح حکومت نجیبالله در آن زمان این بود که در قدم اول یک آتشبس سرتاسری در کشور برقرار شود و پس از آن کمیتهای برای تسوید یک قانون اساسی جدید و قانون انتخابات تشکیل شود که اعضای آن متشکل از تمام نیروها باشد. برمبنای این طرح، دولت و تنظیمهای جهادی در مناطق زیر کنترول شان امنیت را تامین کنند و نیروهای مسلح از ساحهی تنظیمها به ساحهی دولت و برعکس رفت و آمد نکنند. برمبنای طرح نجیب باید یک لویهجرگه در نهایت قانون اساسی و قانون انتخابات جدید را تصویب میکرد و پس از آن انتخابات میشد و قدرت به یک حکومت جدید دارای مشروعیت انتخاباتی مورد قبول همه نیروها انتقال مییافت و بعدی سازمان ملل متحد و دیگر جهتها برنامههایی برای توسعه و ادغام جنگجویان دو طرف در نیروهای مسلح ملی و زندهگی عادی روی دست میگرفتند، طرح داکترنجیب برای صلح شباهت زیادی به طرح رییسجمهور غنی برای صلح دارد که در شروع سال ۲۰۱۹ در یک نشست جهانی در ژنیو همهگانی شد.
نجیب در آغاز در برابر طرح انتقال قدرت به یک ادارهی موقت غیر جانبدار قبل از تصویب قانون اساسی جدید و قانون انتخابات نو ایستادهگی کرد ولی روزهای آخر حکومتش به آن تن داد، اما به رغم انعطاف نجیب قدرتهای بزرگ در آن زمان به صورت منسجم و هماهنگ از راه حل سیاسی حمایت نکردند. نا گفته نماند که نهادهای استخباراتی و نظامی ایالات متحده هم در آن زمان طرفدار سقوط قهری حکومت داکتر نجیبالله بودند.
از نظر سیآیای انتقام شکست ویتنام وقتی به صورت کامل گرفته میشد که چریکهای اسلامگرای مورد حمایت امریکا کابل را تسخیر کنند و حکومت نجیبالله به تاریخ بپیوندد. سیآیای و در مجموع هستهی اصلی قدرت در ایالات متحده از سقوط سایگون پایتخت ویتنام جنوبی در سال ۱۹۷۵ به دست چریکهای مورد حمایت شوروی، سخت احساس حقارت میکردند. سیآیای میخواست با سقوط حکومت طرفدار شوروی در کابل، این احساس حقارت را به مسکو برگرداند. داستان حمایت سیآیای از سقوط قهری حکومت داکترنجیبالله و همکاری این سازمان با آیاسآی را پیترتامسن دیپلومات معروف امریکایی در کتاب خاطراتش نقل کرده است. او آورده است که موضع رسمی وزارت خارجهی امریکا حل سیاسی جنگ افغانستان بود اما سیآیای با پروژهی براندازی قهری نجیب که ارتش پاکستان آن را طراحی کرده بود، همکاری میکرد.
ایستادهگی داکتر نجیب در میدان جنگ ( به تعبیر خودش دفاع مستقلانه) و سیاست و توانایی او در روایتسازی برای برخی از نیروهای سیاسی از جمله حکومت کنونی افغانستان یک الگو است. بسیاری از محافل در درون دولت افغانستان از جمله رهبران این دولت به این باور اند که طالبان به صلح تن نمیدهند. گروه طالبان هم تا حال نشان نداده اند که هدف آنان از ورود به مذاکرات دوحه رسیدن به صلح، حکومت مشارکتی و دمکراسی انتخاباتی است. امرالله صالح معاون اول ریاست جمهوری چند هفته قبل گفته بود که او و رییسجمهور غنی برای بدترین سناریو آمادهگی میگیرند ولی امیدوار به تحقق بهترین سناریو هستند. به تمام آنانی که برای برنامهریزی به بدترین سناریو باور دارند، حکومت داکترنجیب الله و عملکرد او یک الگو است. رییسجمهور امریکا بارها گفته است که نیروهایش را بر میگرداند، جوبایدن نامزد انتخابات ریاست جمهوری امریکا از حزب مخالف هم اعتقاد به خروج نظامی از میدان نبرد افغانستان دارد، اجماع امریکاییها در مورد خروج انگیزهیی به طالبان نمانده است تا در مذاکرات دوحه امتیاز بدهند، به همین دلیل است که برگشت افغانستان به سال ۱۹۸۹ دور از امکان نیست و به همین خاطر است که نجیبالله اهمیت دارد.