گفتگوی اختصاصی با دکتر یاسر میردامادی
یادداشت اداره: این مصاحبهً کتبی، در ماه سپتامبر سال جاری میلادی با دکتر یاسرمیردامادی انجام شده است. یاسر میردامادی نویسنده، مترجم و پژوهشگر دین و فلسفه است. علاوه بر تحصیلات حوزوی (عمدتا از حوزه علمیه مشهد) کارشناسی و نیز کارشناسی ارشدِ نخست خود را در رشته «الهیات اسلامی» از دانشگاه فردوسی مشهد گرفته است، همچنین کارشناسی ارشدِ دوم خود را در رشته «فرهنگهای مسلمان» از «مؤسسه مطالعه تمدنهای مسلمان» در لندن دریافت کرده است، دکترای «مطالعات اسلامی» از دانشگاه ادینبرای اسکاتلند دارد. موضوع پایاننامه دکترای وی «مسأله فلسفی وحی در الهیات اسلامی معاصر» بود. وی پژوهشگر پروژه «اخلاق زیستی-پزشکی اسلامی» در مؤسسه «مطالعات اسماعیلی» در لندن است. او پیشتر مدرّس مدعوّ مطالعات اسلامی در «کالج مکتوم» در شهر داندی اسکاتلند بود. از میان آثار منتشر شده او به فارسی میتوان به ترجمه کتاب «درآمدی به فقه اسلامی» اثر یوزف شاخت اشاره کرد. این کتاب همراه با مؤخرهای انتقادی از سوی مترجم به چاپ رسیده است (تهران: گام نو، ۱۳۸۷).
از دیگر آثار او در حوزه ترجمه میتوان این موارد را برشمرد: «هراس از معرفت: در نقد نسبیانگاری» نوشته پل بوغوسیان، به همراه مؤخرهای از مترجم (تهران: کرگدن، ۱۳۹۵)، «سنجش فلسفی اسلامگرایی»، نوشته عادل ضاهر، همراه با مقدمهای تحلیلی از مترجم (۱۳۹۴)، «اصلاح اندیشه اسلامی»، نوشته نصر حامد ابوزید (۱۳۹۴)، «فلسفه دین» (از مجموعه دانشنامه فلسفی استنفورد)، چارلز تالیافرو (تهران: ققنوس، ۱۳۹۵) و «در ستایش عقل: چرا دموکراسی وامدارعقلانیّت است»، نوشته مایکل پاتریک لینچ (در دست انتشار). از میان مقالات تألیفی او به زبان انگلیسی میتوان به «انحای امر قدسی: نکاتی انتقادی در تلقی میرچا الیاده از امر قدسی» اشاره کرد که در مجله «اُپن جورنال آو فیلاسوفی» به سال ۲۰۱۵ میلادی منتشر شد.
او همچنین فصلی با عنوان «ارزیابی تاریخی-فلسفی نظریه وحی عبدالکریم سروش» در کتابی با عنوان «رویکردها به قرآن در ایران معاصر» نشر دانشگاه آکسفورد، ۲۰۱۹ منتشر کرده است. از وی همچنین مقالاتی به فارسی در حوزه فلسفه دین، الهیات سیاسی، اسلام و تجدد، روشنفکری دینی و نقد فرهنگ سیاسی منتشر شده است.
در این مصاحبهی کوتاه، دکتر میردامادی به سوالات رادیو نوروز، در باب مقولات عرفانی پاسخ دادهاند. این مصاحبه توسط محمد هادی ابراهیمی گردانندۀ رادیو نوروز انجام شده است.
رادیونوروز: عرض سلام و درود خدمت آقای دکتر میردامادی. خیلی ممنون که وقت گرانمایه خود را در اختیار برنامۀ ما گذاشتید. حقا که سخنان حضرت عالی و دیگر نواندیشان دینی، برای جغرافیایی چون افغانستان که با مشکل بنیادگرایی دینی و تروریسم دست و پنجه نرم میکند، گوارا و صد البته مفید است.
میردامادی: من هم سلام عرض میکنم خدمت شما و دستاندرکاران رادیو نوروز و همین طور تمام مردم افغانستان. من اهل خراسان هستم و خراسان سرزمین مشترک ایران و افغانستان است. چه خوب است که میتوانم با دوستان افغانستانیام، از این دریچه صحبتی داشته باشم.
رادیونوروز: ممنون از شما جناب آقای دکتر. به عنوان اولین سوال، به نظر شما نیاز انسان مدرن به عرفان چیست؟ ما چه نیازی داریم تا به عرفان و امور معنوی بپردازیم؟
میردامادی: اگر منظور از انسان مدرن انسانی باشد که در عصر جدید زندگی میکند، یعنی انسانی که مثلا از قرن هجدهم بدین سو زیسته است، آنگاه کم نیستند انسانهای مدرنی که نیازی به عرفان احساس نمیکنند. پرسش اکنون این است که آیا باید به عرفان بپردازیم و اگر بله چرا؟ منظور از «باید» در اینجا باید قانونی نیست. منظور حتا «باید» اخلاقی هم نیست. میشود تصور کرد که کسی در تمام عمر خود علائق عرفانی نداشته باشد اما فرد شریفی باشد. نه تنها تصور چنین چیزی مشکل نیست که یافتن چنین کسانی هم دشوار نیست.
بر این اساس، «باید» در اینجا باید هدف-وسیله است، یعنی باید مشروط به این معنا که اگر، و تنها اگر، کسی بخواهد از زندگی ظاهری، حتا زندگی شریف ظاهری، قدمی فراتر گذارد و به عالم باطن پا گذارد، احتمالا سر و کار او به عرفان خواهد افتاد. منظورم از عالم باطن این است که کسی باور داشته باشد زندگی علاوه بر جنبههای ظاهری (خوردن، خوابیدن، کار کردن، معاشرت) حتا علاوه بر جنبههای شریف زندگی ظاهری (مثل نیکی کردن به دیگران) جنبهای ژرفتر دارد که میشود آن را باطن عالم نامید و توجه به آنرا عرفان یا معنویت نام نهاد. عرفان تلاشی است برای یافتن و برقراری ارتباط با حقیقت غایی، حقیقتی که ورای ظاهر زندگی است. البته از دیدگاه طبیعیباورانه (naturalistic) چنین حقیقت غاییای وجود ندارد و طبیعت و قوانین طبیعی، نهایت حقیقتی است که وجود دارد و علوم طبیعی-تجربی علی الاصول قادر به کشف آن اند. اما اهل باطن در عوامل طبیعی نمیایستد و معتقد است «صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی»، باور دارد که جهان باطنی دارد که از بُعد طبیعی فرا میرود و اهل راز به آن نزدیک میشوند.
رادیونوروز: سوال بعدیام را با توجه به شرایطی که در جامعۀ افغانستان و دیگر جوامع جهان سومی وجود دارد، مطرح میکنم. شما به خوبی میدانید که افغانستان، سالها است که با بنیادگرایی دینی دست و پنجه نرم میکند، و مهمترین مشخصۀ بنیادگرایی، دگماندیشی، تعصب و برنتافتن تساهل و مدارا است. این بنیادگرایی دینی به گونهیی که تمام مخالفان فکری خود را کافر و مهدورالدم میانگارد، لذا اندیشه تساهل و همدگرپذیری، بیشتر از هر چیز دیگری، در جغرافیای افغانستان مورد نیاز است. با توجه به این که عرفا، همواره از تساهل و رواداری سخن راندهاند، به نظر شما تساهل در عرفان چه جایگاهی دارد؟ و بر چه مبانییی استوار است؟ مراد عارفان از تساهل چیست؟
میردامادی: عارفان راستین اهل تحمیل نیستند، زیرا از دیدگاه عارفان، عموم آدمیان یا توجهی به حقایق باطنی ندارند (و در این باب معذور اند) و یا اگر توجهی داشته باشند اراده لازم برای قدم گذاشتن در مسیر اهل باطن را ندارند (و این عده نیز احتمالا معذور اند). آنان به این نکته توجه دارند که نارواداری یعنی تحمیل و سخت گرفتن بر خلق و چنین کاری خدمتی به حقیقت باطنی نمیکند. عارفان راستین، در عین پایبندی به حقیقتی که بدان رسیدهاند، خود را برتر از دیگران نمیدانند. عارفان راستین رنج خلق را به دوش میکشند و رنجی به خلق وارد نمیکنند.
اصول دین عارفان دو چیزی بیش نیست: «مرنج و مرنجان». به تعبیر وحدت کرمانشاهی: ز کس مرنج و مرنجان کسی ز خود وحدت / که این حقیقتِ آیین و مذهب و کیش است. آنها کسی را به ناحق نمیرنجانند زیرا معتقدند «الخلق عیال الله» آدمیان بر سر سفرهی رزق خداوند اند.
به تعبیر منسوب به ابوالحسن خرقانی عارف شهیر ایرانی «هرآنکه در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید، چه آنکس که نزد باری تعالی به جان ارزد البته بر خوان بوالحسن به نان ارزد.» عطار در «تذکره اولیاء» از بایزید بسطامی نقل میکند که: «مرید من آن است که بر کناره دوزخ بایستد و هرکه را به دوزخ برند دست او بگیرد و به بهشت فرستد و به جای او خود به دوزخ رود.» منظور بایزید این است که عارف رنج بشر را به دوش میکشد نه اینکه بر خلق رنجی وارد کند. عارفان راستین همچنین نمیرنجند زیرا خود را کسی نمیدانند، مقامی که البته از رنجاندن هم دشوارتر است و در حالتهایی میتواند به دست کشیدن فرد از احقاق حق پایمال شدهی خود بی انجامد که مطلوب نیست. اما مادامی که نرنجیدن فرد به دست کشیدن از احقاق حق پایمال شده او نمیانجامد، امری مطلوب است، گرچه بسیار دشوار است و تربیت نفس میطلبد.
با این حساب، عارفان راستین در بن دندان اهل مدارا اند، مدارا با کسانی که با طرز فکر و سبک زیستشان موافق نیستند و بلکه دشمن اند. عارف البته دغدغهی رساندن حقیقت باطنی به خلق را دارد و بی اعتنا به خلق نیست اما خود را پدر خلق، سرپرست ملت، ناظم خلق یا سوزنبان حقیقت نمیداند. عارف لزوما محافظهکار یا گوشهنشین هم نیست اما اگر اهل کنش اجتماعی باشد، جانب مدارا را فرو نمینهد.
ذکر این نکته ضروری است که من در پاسخ به پرسش از نسبت عرفان و مدارا از تصوف تاریخی سخن نگفتم. چه بسا بتوان اهل تصوفی در طول تاریخ یافت که از مداراجویی به دور است. من از عرفان آنچنان که باید باشد سخن گفتم نه آنچنان که در تاریخ تحقق یافته است. با این حال کم نیستند عارفانی در طول تاریخ که به چنین نگاه مدارا جویی نزدیک اند.
رادیونوروز: با توجه به آنچه در باب نیاز انسان به عرفان اشاره شد، میتوان دریافت که معنویتگرایی و توجه به عالم باطن، باعث آن میشود که آدمی به عالمی ژرفتر و فراتر از عالم طبیعت دست پیدا کند. اما موارد بسیاری دیده میشود که معنویتگرایی، با خرافات خلط میشود. به نظر شما، مرز میان معنویتگرایی و خرافات چیست؟ چگونه میتوان این دو را تفکیک کرد؟
میردامادی: این از آن پرسشهای استخوانسوز و بشرافکنیست که پاسخ قاطع، نهایی و قابل اطلاق به همه موارد برای آن وجود ندارد و یا دستکم من سراغ ندارم. با این حال، مایلم بگویم که معیارعام تمایز میان معنویتگرایی و خرافاتپروری این است که از خود بپرسیم: آیا فرد مدعی عرفان، افراد را به خویش دعوت میکند یا به حقیقت؛ مریدپرور است یا گشوده ذهنپرور؛ فروتن است یا خود را به انواع حیل مرکز عالم میپندارد و به تعبیر مولوی «هر مناش هفتاد من» است؛ خود را واصل میداند یا دست از طلب برنمیدارد؛ اهل مدارا با خلق است یا دنبال بهانه میگردد که به رنج خلق بیافزاید؛ اهل فداکاری است یا خلق را فدای خوشداشت (هوی) خود میکند. در یک کلام، عارف و اهل معنا کسی است که حقیقتگرا، ناقدپرور، فروتن، اهل طلب، مداراجو و فداکار باشد و در مقابل، از دکان کسی که خودگرا، مریدپرور، متکبر، خود اصلپندار، خردستیز و خالی از مدارا باشد، کالایی جز جهل و خرافه بیرون نمیآید.
رادیونوروز: به عنوان آخرین سوال، با توجه به این که در ایام محنت و رنج کرونا قرار داریم و اخبار بد کرونایی، از هر طرف، روح و روان ما را هدف قرار گرفتهاند، مایلم از شما بپرسم که در میان آموزههای عرفا، چه دستورالعمل و توصیهیی میتوان یافت، تا در این ایام از رنج بشری که با کرونا در گیر شده است، بکاهد؟
میردامادی:در روزگار محنت کرونا آموزهای عارفانه به کار میآید و نیز ادبی صوفیانه: آموزه به تعبیر سهراب سپهری «مرگ پایان کبوتر نیست» و نیز ادب خلوت. کسانی که با بیماری منجر به مرگ خودشان یا عزیزانشان درگیراند لاجرم با هراس از مرگ درگیر اند. در چنین موقعیتی، باور به مرگی که پایان نیست بلکه حضور در مقابل خدایی بخشنده و مهربان و آغازی دوباره است، نه فقط به زندگی که به مرگ هم معنا میبخشد. از این گذشته، در قرنطینهی کرونا، ادب صوفیانهی خلوت به کار میآید. خلوتی که در آن میتوان با راز و نیاز و خواندن کتابهای مقدس به همسخنی با حضرت حق نشست و این را مزمزه کرد که به قول شریعتی «اگر تنهاترین تنها شوم باز هم خدا هست».
رادیونوروز: ممنون از شما جناب دکتر که وقت تان را در اختیار ما گذاشتید و بر ما منت نهادید. به امید بهروزی و بهکامی بیشتربدرود.