ساختار رمزی مصراع اول
از آنجا که دوبیتیهای عامیانه در حوزه و ساحت بیرون از منظومۀ ادبیات رسمی و مکتوب خلق شدهاند طبعاً اصول ساختاری و قواعد زیباشناسی مخصوص به خود را دارند. سنجش شعر عامیانه با قوانین شعر رسمی، راه به جایی نمیبرد. حتی طبقهبندیها و صنایع بلاغی شعر رسمی را نمیتوان تمام و کمال در تحلیل و بررسی شعر عامیانه به کار بست. اما کشف برخی خصوصیات بلاغی و ویژگی¬هایی که منحصر به آثار فولکلوری است می تواند در شناخت معنی و مفهوم این آثار به ما کمک کند. به عنوان مثال از برجستهترین ویژگیهای بلاغی این اشعار حضور رمزها و نمادهای است که در رباعیات شبکهای درهم تنیده از تداعی را میسازند. رمزهای که نه سنبل است و نه استعاره بلکه ترکیبی است از این هر دو در ساختار تشبیه تمثیلی. برای روشن شدن این مطلب نمونهای را ذکر میکنیم.
در بسیاری از دوبیتیها مصرع اول در نگاه نخست ارتباطی با ابیات دیگر ندارند. به عنوان مثال:
این بید بلند سایه نداره شینیم
این اکۀ خودم بچه نداره گیریم
ای پادشاه کریم اِ اکمه تی بچه
سر دست کنم برم سر کوچه
بید عموماً تکیهگاه و استراحتگاه مردم بوده است و بید اگر پر برگ و شاخسار نباشد، سودی ندارد. چراکه سایهاش کوتاه و تَنَک است؛ یعنی حاصل حیات بید سایه و عافیت و آرامشی است که میتواند فراهم آورد همچون فرزندی که میتواند مایۀ دلخوشی و تکیهگاه زندگی شود. در این نمونه بید و سایه استعارهای است از انسان و فرزند او و همرمز عمر سالیان است و تصویر «در سایه گه بید نشستن» تمثیلی است از بهرهمندی فرزند. حالا ارتباط به ظاهر گسستۀ مصراع با دیگر مصاریع روشن میشود. بید و سایه تداعیگر اکه و فرزندی است که باید داشته باشد. مثال دیگر:
سیب در کمرَهی ریشۀ سیب در کمرَهی ما
میسوزیم جورۀ ما بیخبرَهی
جوره همان یار و معشوق و دوست است و کمر، کوه است، که رمزی است، از سفر و دوری. رباعی در باب دور افتادن دو یار است. اما مصراع اول چه ارتباطی با این معنا دارد؟ این ارتباط را از دو جهت میتوان شرح کرد. یکی اینکه سیب بر شاخه از ریشه جدا افتاده است؛ هرچند حیات و زندگیاش وابسته و مدیون ریشه است، همچون یار، که با عشق یار حیات مییابد. دوم اینکه بر اساس رسم و آیین که یار به یار سیب میفرستاد. گاه نیز آن را با نقش و نگار میآراید و این تذکاری است به پایداری و تعهد و وفاداری و از همین جا سیب رمز پیوند و عهد و پیمان شده است. شبکۀ ریشه، سیب، کمر (کوه) و رسم سیب آوردن، منجر به تداعی معنای اصلی شعر خواهد شد. اگر بخواهیم ساختار کلی و تکرارشوندهای برای این دوبیتیها نشان بدهیم، همین ویژگیست یعنی بیارتباطی ظاهری مصراع نخست با دیگر مصراعها که البته یافتن ارتباط و پیوند میان آنها، موکول به شناخت رمزها و بیان تمثیلی آن است. در حقیقت مصرع نخست دوبیتی همواره دریچهای است، به معنای کلی آن که علاوه بر فضاسازی و خلق تصویر به شکل موجز، عصارۀ معنای دوبیتی را بیان میکند. .
ساختار مناظره
در بسیاری از دوبیتیها با ساختار گفتوگو و مناظره مواجهیم حال این گفتوگو میتواند با معشوق باشد، یا با خدا یا با خویشتن. از سوی بر حضور مردم نیز اغلب با عبارت «مردم میگن» تأکید میشود. ارتباط و معاشرت و معیشت با یکدیگر در زندگی سنتی و به خصوص روستایی، از بنیادیترین ویژگیهای این نوع زندگی است برخلاف حیات و حضور منزوی و در خلوت انسان معاصر شهری. در حقیقت حیات مردمان روستایی بر پایهی معاشرت و همزیستی بنا شدهاست و ساختار گفتوگو نیز ناخداگاه و به شکل طبیعی وارد این گونه دوبیتیها شده است. عبارت «مردم میگن» نشانی است، از واکنش و تعامل مردم در جهان این دوبیتیها، یعنی مردمی که منفعل و منزوی نیستند و گفتوگو و حتا نصیحت و اندرز و دخالت در حوادث زندگی خصوصی افراد، آیینهایست تمامنما، از شکل زندگی و زیست سنتی.
نکتهای دیگری که اهمیت دارد، این است که راوی این اشعار یک راوی دانای کل نیست بلکه راوی اول شخص است. اگر دوبیتی از غم و اندوه سخن میگوید یا بیان شادمانی و خوشی است یا شکوه از کسی یا چیزی و غیره. اینها همه از منظر و زبان یک راوی کل بر نخواسته بلکه راوی همان است که آن حادثۀ شاد یا غمگین برای او رخ داده است. این مطلب از جهت دیگر نیز قابل توجه است. چراکه نشان میدهد، این دوبیتیها به راستی از زبان مردم عامی سروده شدهاند و خود دربارۀ حوادث زندگی خود سخن گفتهاند. این آفرینش و خلاقیت را بر عهدۀ راوی سوم شخص و شاعر برجسته نگذاشتهاند. این نکته نیز قابل ذکر است که گفتوگو و تعامل و ارتباط چنان نقشی پرنگ و گستردهای در این شیوه زندگی دارد که حتی راوی با طبیعت نیز گفتوگو میکند و او را مورد خطاب قرار میدهد؛ هرچند این گفتوگوی با طبیعت شکلی است از همان استعارۀ مکنیه در ادبیات رسمی. اما اینجا هدف خلق صنعت نبوده است بلکه بر اساس نیاز روحی و عادات ناخودآگاه طبیعت نیز شکل انسانی به خود میگیرد. چراکه به همان میزان که مردم دیگر، در زندگی و معاش و سرنوشت انسان تأثیر دارند. طبیعت نیز عامل بسیار مهم در گذران زندگی است.
نگاهی که یک انسان روستایی به آسمان و زمین دارد، با نگاه یک انسان شهری تفاوت اساسی دارد. زمین برای انسان روستایی حکم تکیهگاه معیشت است و آسمان نیز برکت زندگی. زمین تنها تودهای از سنگ و خار نیست و آسمان سقف بلند و ساده، بلکه زمین و آسمان همچون دو پشتیبان و یاور انسان روستاییاند و از همین جاست که تمام اجزاء و مظاهر این دو یاور نیز حیات مییابند و مورد خطاب، شکر، یا شکوۀ انسان قرار میگیرند.
زبان بدن یکی از ویژگی این دوبیتیها در بیان، و وصف علیالخصوص معشوق، استفاده از زبان بدن است. یعنی مجموعۀ حرکات و سکنات و رفتارهای که واجد پیام و اشارات است. همچون «شانه بالا انداختن» «روی برگرداندن» «ابرو پراندن» «از گوشۀ چشم نگریستن» و غیره. شاید بتوان اغلب این اشارات رفتاری را در دو دستۀ کلان طبقهبندی کرد. یکی رفتارهایی است که حامل پیام «قبول» و «پذیرش» و «صلح و آشتی» است و دیگری رفتارهایی است که به نوعی به رد و انکار و تغافل و تظاهر به استغنا اشاره دارد. از این جهت و به دلیل این کاربردِ از زبان بدن و اشارههای ضمنی، شعر وجه کنایی به خود میگیرد.