توانگری که دم از فقر میزند غلط است
به موی کاسۀ چینی نمد نمیبافند
میرزا عبدالقادر بیدل در قلمرو ادبیات عصر میانگی فارسی و تاجیک، شاعری است که در جادۀ زبان و بیان، نوآوریهای زیادی وارد کرده است. این فضیلت سخنوری او را همعصرانش اعتراف کرده بودند.
در تذکرۀ «سفینۀ خوشگو» بندرابنداس خوشگو که شاگرد بیدل است، نقل جالبی آمده است.
«مشهور نقل است که روزی ناظم خان فارغ – مصنّف تاریخ فرّخشاهی آن حضرت را (یعنی بیدل را) به دعوت طلبید. بعد فراغ طعام ناظم خان به طریق الزام پیش آمد و گفت، میرزا صاحب، در این شعر سرکار (شعر بیدل) روزمرّه (یعنی تعبیر، عبارت) بسیار تازه است:
توانگری که دم از فقر میزند، غلط است
به موی کاسۀ چینی نمد نمیبافند
میرزا در جواب فرمود، خان صاحب! من احمق نیستم که طعن صاحب را دریافت نکنم. خان مکرّر گفت، بالله، بالله، این روزمرّه اختراع صاحب است. بیدل فرمود که شما در شعرای قدیم کدام کس را مسلّم میدارید؟ ناظم خان گفت، از قدما هرکه باشد. پس آن حضرت هفده سند معتبر از عسجدی و فرّخی و معزی و مسعود سعد سلمان و خواجه سلمان و دیگر استادان در صحّت روزمرۀ «نمدبافی» گذرانید. ناظم خان حیران ماند و به بانگ بلند گفت، والله هر که در استادی این عزیز شک آرد، بیشک، کافر باشد. تا زیست، معتقد او بود». (این تذکره را در خجند به خطّ سریلیک برگردان کردهاند و دو عدد در کتابخانۀ دانشگاه آن جا محفوظ است)
از روی اقتباس مذکور میتوان یک فضیلت نادر بیدل را به مشاهده گرفت. مطلب این است که میرزا بیدل از شعر پیشین آگاهی کامل دارد. تمام اشعار شاعران پیشین را در خود حل کرده است، تا سخن تازه بگوید. در واقع، «نمد بافتن» تعبیر غریب مینماید، زیرا نمد را نمیبافند، بلکه میمالند. امّا معمول بودن این افاده را شاعر با آوردن مثالهای زیادی اثبات کرده است.
در این بیت میرزا بیدل استفادۀ تعبیر «موی کاسۀ چینی» شاید برای همگان مفهوم نباشد. این تعبیر را بیدل از زبان مردم گرفته است و امروز هم در بین مردم ما وقتی ظرف چینی آسیب دیده، میجَغَد، ( ترک خوردن) میگویند که کاسه یا پیاله مو برآورد که بیسبب نیست. زیرا خط جغیدهای که در داخل ظرف پیدا میشود به موی مانند است، خاصه وقتی در این گونه ظرف آب میگیریم، چنین مینماید که درون آن موی شنا کرده ایستاده است.
در مصرع اوّل شاعر میگوید که درست نیست وقتی که یک نفر توانگر، یا شخص غنی و با دولت از فقر سخن به میان میآرد و خود را فقیر میگوید.
فقر چیست؟ در لغت به معنی «ناداری، کمبغلی، قشّاقی» آمده است در مقابل توانگری و غناوتمندی. همچنین، در «فرهنگ زبان تاجیکی»، جلد 2، ص. 429 آمده است که «فقر و فنا-کنایه از وادی فقر و فنا که درجۀ هفتم و آخرین در تصوّف است و فقر فدایی و اختیاری در آن شرط میباشد.»
این جا ما لازم میدانیم که مفهوم فقر را در اصطلاح اهل عرفان به طور مختصر شرح بدهیم.
در بارۀ عرفان و تصوّف کتاب و تحقیقات زیادی صورت گرفته است و ما نمیتوانیم در یک مختصر همۀ بحثها را فرا بگیریم.
اکثریت تدوین کنندگان بحثهای عرفانی هفت مقام و ده حال را در عرفان و تصوّف ذکر کردهاند.
مقامات هفتگانه عبارتند: از توبه، ورع، زهد، فقر، صبر، توکل، رضا.
احوال دهگانه چنین برشمرده شده است: مراقبه، قرب، محبّت، خوف، رجا، شوق، انس، اطمینان، مشاهده، یقین.
عاید به هر یک مفهوم نامبرشده میتوان صفحههای زیادی را پُر کرد. امّا به طور مختصر میتوان گفت که سالکان (روندگان راه) برای رسیدن به احوال (حقیقت) ناگزیر هستند تا مقامات (طریقت، راهها) را طی نمایند. طریقت، هدف است و پیش از این چند جمله عاید به شریعت باید گفت. مولانا جلالالدّین بلخی گفته است: «شریعت همچو شمع است، ره مینماید و بی آن که شمع به دست آوری، راه رفته نشود و چون در راه آمدی، آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدی به مقصد، آن حقیقت است. شریعت همچون علم کیمیا آموختنی است از استاد یا از کتاب و طریقت، استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن است و حقیقت زر شدن مس. شریعت همچون علم طب آموختنی است و طریقت پرهیز کردن به موجب طب و داروها خوردن و حقیقت-صحت یافتن ابدی». عارفان، شریعت را گفتار پیامبر (ص)، طریقت را رفتار او و حقیقت را احوال وی دانسته، نخستین را برای پاکیزگی نفس، دوّمین را برای صفای دل و سۀ دیگر را برای خالی شدن روح انگاشته اند. شریعت را علم، طریقت را عمل و حقیقت را وصال به حق گفتهاند. شریعت را برای اصلاح ظاهر، طریقت را برای اصلاح ظمایر (باطن) و حقیقت را برای اصلاح سرایر (اسرار) دانستهاند. راهیان حقیقت طریقت را باطن شریعت گفته، طریقت را به کوشش و حقیقت را به کشش دیده اند. (مقدّمهای بر مبانی عرفان و تصوّف، ص. 18-29)
فقر چارمین مقام عرفانی است و معنی اصطلاحی آن از دست دادن چیزی است که بعد به آن احساس نیاز شود. فقر را از احوال قلب و امر معنوی دانستهاند و آن را به آرامش خاطر در تهیدستی تعبیر کردهاند. برخی از محقّقان صوفیّه بر این باورند که اگر چنین صفتی در دل تجلّی یابد، داشتن مال و دارایی، خللی به سالک وارد نمیکند، زیرا که معیار فقر را دارایی یا ناداری ندانستهاند، بلکه عدم دلبستگی به مال را فقر شناختهاند.
«از ابوبکر مصری پرسیدند از فقیر صادق، گفت: «لا یَملکُ و لا یُملک»، معنی آن بود که وی را ملک نبود و وی ملک کسی نبود. ابوحفص گوید نیکوترین وسیلتی که بنده بر او تقرب کند به خدا، دوام فقر است.»
لازم فقر بینیاز شدن از خلق و نیازمندی به خداست. در آیۀ شریفه، مردم فقیر به خدا، غنی گفته شده است: «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید» (ای مردم، شما به خدا فقیر و به او محتاجید و تنها اوست که بینیاز و ستوده صفات است. آیۀ 16، سورة 35، فاطر) . افتخار پیامبر اسلام (ص) به فقر خود: «الفقر و فخری و به افتخر» (فقیری افتخار من است و با آن من فخر میکنم) -را عارفان کلاسیک ما سرمشق کار خود قرار دادهاند.
ابونصر سرّاج فقر را به سه طبقه تقسیم کرده است:
اوّل: آن گروه که چیزی ندارند و از کسی چیزی نمیطلبند و اگر چیزی هم به آنها داده شود، نمیپذیرند.
دوّم: آنها که چیزی ندارند و از کسی چیزی نمیطلبند و اگر چیزی هم به آنها داده شود، میپذیرند.
سوّم: آنها که مالک چیزی نیستند و هرگاه محتاج شوند به بعضی از برادران طریقت مراجعت میکنند و از ایشان چیزی میستانند.
از پیامبر (ص) نقل است که گفت: «درویشان در بهشت شوند پیش از توانگران به پنجصد سال و آن نیم روز بود از روزهای آن جهانی.»
سنایی غزنوی گفته است:
ای دل! به کوی فقر زمانی قرار گیر
بیکار چند باشی، دنبال کار گیر
گر همچو روح راه نیابی بر آسمان
اصحاب کهفوار برو، کنج غار گیر
تا کی حدیث صومعه و زهد و زاهدی
لختی طریق دیر و شراب و قمار گیر
خواهی که ران گور خوری، راه شیر رو
خواهی که گنج و دُرّ شمری، دنب مار گیر
خواهی که همچو جعفر طیار برپری
رو دلبر قناعت اندر کنار گیر
حافظ شیرازی نیز فقر را سبب تمکینی و شهامت دانسته است:
دولت فقر، خدایا، به من ارزانی دار
کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است
همچنین در زمینۀ اعتبار فقر و استغنا از خلق و نیازمندی به حق چنین سروده است:
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگو که روزی مقدّر است
همین طریق، میرزا بیدل در بیت مذکور میگوید که شخص توانگر نمیتواند خود را فقیر بگوید، زیرا این مقام برای او دست نمیدهد. چرا؟ زیرا شخص ثروتمند و توانا که از پی پول و مال و دنیا میرود، دلبسته و عاشق دارای و ثروت و زیباییهای عالم است. در یک دل، دو عشق جای نمیگیرد. در بیت دوّم باشد به طریق ارسال المثل، یا خود تشبیه مرکب مطلب را در مثال «موی کاسة چینی» و «نمد» توضیح داده است. از یک جانب «موی کاسة چینی» تنها با نام است و در اصل وجود ندارد. از دیگر طرف، در شعر بیدل ظرف چینی رمز دارای و جاه و ثروت و ظرف سفالی و نمد رمز فقیری و فروتنی و تهیدستی است. توجّه شود به بیت زیرین میرزا بیدل:
بر طاق نه تبختر جاه و جلال را
چینی سلام کرد به یک مو سفال را
در این بیت چند واژه و تعبیر قابل شرح و توضیح است. «بر طاق نه» فراموش کن، یک سو گذار، «تبختر» خرامیده و ناز کرده، حرکت کردن، جلوۀ طاووس، خودنمایی نمودن. در بعضی نسخهها «تبخیر جاه و جلال» آمده است که واژۀ «تبخیر» به معنای بخار شدن، نیست شدن است. «جاه و جلال» منصب و پول و مال و شکوه و شهامت.
شاعر میگوید که جاه و جلال و پول و مال را یک سو گذار، فراموش کن، از روی منصب و وظیفه و دارایی فخر و خودنمایی نکن. اگر واژۀ «تبخیر» را به جایی «تبختر» گذاریم چنین معنی حاصل میشود که همه گونه دارای و ثروت و منصب و جاه مثل آب در یک زمان بخار شده، نیست میگردد. در مصرع دوّم باشد میگوید که ظرف چینی با اندک آسیب با سفال برابر میشود. به تعبیر دیگر گوییم، از روی دارای و منصب و جاهت فخر نکن که در یک لحظه میتوانی به فقیر و گدا مبدّل شوی.
از تعبیر «مویی کاسۀ چینی» میرزا بیدل مضمونهای دیگر را نیز شاعرانه به تصویر کشیده است:
شکست خاطر نازکمزاجان چاره نپذیرد
که موی کاسۀ چینی بود مشکل تراشیدن
معنی بیت این است که خاطر نازکمزاجان را شکستن، یعنی صاحبدلی را آزردن چارهای ندارد یا خود اصلاحناپذیر است و این به آن میماند که موی کاسۀ چینی را هر قدر تراشیم، نیست نمیشود. تصویر خیلی شاعرانه و نوآورانه است.
پیشتر از بیدل «موی کاسه» را کلیم کاشانی در مورد سنگدلان و بیرحمان خیلی زیبا بیان کرده بود:
عیب از نهاد سختدلان درنمیرود
ای خواجه ! موی کاسه چو موی خمیر نیست.
یعنی موی را از خمیر جدا کردن ممکن است، امّا از کاسه نه. به این مانند، آنهایی که طبیعتاً بد دل و نااهلند، تربیت نمییابند و بدی را از وجود آنها برآوردن به آن مانند است که ما میخواهیم موی را از کاسۀ چینی نیست کنیم. این مطلب را شیخ سعدی در زمانش خیلی عالی بیان کرده بود:
پرتو نیکان نگیرد آن که بنیادش بد است
تربیت نااهل را چون گردکان در گنبد است
آن چه میرزا بیدل در مورد فقر چون مفهوم عرفانی گفته است در زندگی امروزۀ ما هم اهمیت دارد. سالهای دانشجویی بهترین آوانی است که انسان به یک پاره نان قاق ( خشک) قناعت کرده به آموزش علم مشغول میشود. شخص دارا و ثروتمند وقت علمآموزی ندارد. اگر وقت هم پیدا کند پی قانع کردن دیگر هوای و هوسهایش میشود، زیرا برای این کار امکانیت فراخ دارد. پس وقت گرامی را از دست ندهید. به قول میرزا بیدل:
با لباس فقرم از آلایش دنیا چه باک؟
این نمد هرگز به آب آیینه سنگین نشد
Notice: Undefined offset: 0 in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336
Notice: Trying to get property 'term_id' of non-object in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336