لشکرکشی روس‌ها و جنگ افغانستان

افغانستان کشوری چند قومی با ویژگی موقعیت جغرافیایی خود از تنوع اقلیمی و فرهنگی و قومی برخوردار است، ویژگی‌هایی که اگر در مکان و موقعیتی جغرافیایی دیگری واقع می‌شد، می‌توانست از شرایطی دیگر و بهتر بهره‌مند شود. در سال‌های دهه 1340-1350 گردش‌گرانی از اروپا از طریق زمینی با گذر از ایران به افغانستان می‌رفتند تا از جاذبه‌های اعجاب انگیز و شگرف آن بهره‌مند شوند. افغانستان با وجود فضای فرهنگی اسلامی چگونه در آن دوره از چنان سطحی از تساهل و تسامح برخوردار بود که می‌توانست برای گردش‌گران اروپایی جالب و امن باشد که آن‌ها تن به این سفر می‌دادند؟ به یاد دارم فیلم سینمایی «سوارکاران» با بازی عمر شریف، به کارگردانی جان فرانکن‌هایمر و فیلم‌  «‌دالتون‌ترامبو»  که بر اساس کتاب نویسنده‌ی فرانسوی به نام ژوزف کسل در سال 1971 ساخته شده بود، به فارسی دوبله و در سینماهای ایران نشان داده شده بود، شوق عجیبی در من ایجاد کرده بود که ای‌ کاش بتوانم سفری به افغانستان داشته باشم و از این دلاوری‌های سوارکارانی که در بازی سنتی بزکشی به ایفای نقش می‌پردازند دیدار داشته باشم. فیلم روایت‌گر افغانستان و مردمش قبل از جنگ ویران‌گر و به ویژه علاقه‌ی ‌شان به ورزش بزکشی است. فیلم در افغانستان و اسپانیا فیلم‌برداری شده است.

این دهه‌ی آرامش با ورود روس‌های سرخ به افغانستان برهم‌خورد و تعادل جامعه‌ی سنتی و زیبای افغانستان و آن فضای تساهل و تسامح به چند پارگی قومی-فرهنگی افغانستان منجر شد. حضور یک دهه‌ای سربازان سرخ عمدتا روس و ویرانی‌هایی که نتیجه حضور آن‌ها به عنوان اشغال‌گران «بی‌دین» موجب مقاومت گروه‌های جهادی شد، شیرازه‌ی یک ملت نجیب و با فرهنگ را بر هم زد و از آن زمان افغانستان از ثبات و آرامش و توسعه بی‌بهره ماند. برای بیرون راندن اشغال‌گران روس ارتش سرخ، جریان‌هایی چند در داخل شکل گرفت که از بیرون تامین مالی و تسلیحاتی و فکری می‌شد. در نتیجه‌ی سال‌ها مبارزات مردم و گروه‌های جهادی، زیربناهای تولیدی رو به ویرانی گذاشت و مهم‌تر از همه نیروی انسانی به عنوان اصلی‌ترین سرمایه‌ی معنوی برای ادامه‌ی روند تولید، به مهاجرانی تبدیل شد که عرضه‌ی نیروی کار ارزان قیمت برای جامعه‌ی مهمان را به دنبال داشت.

شیعیان که قشر کم بضاعت‌تری نسبت به دیگر مهاجران بودند به ایران در غرب، تهی‌دستان و صاحبان سرمایه پیروان مذهب تسنن به پاکستان در جنوب و شرق و تکنوکرات‌ها و ثروت‌مندان به غرب مهاجرت کردند. اشغال افغانستان از سوی شوروی جریانی چون حمله‌ی مغول بود که موجبات ویرانی و مهاجرت را پدید آورد. در دوره‌ی حمله‌ی مغول اندیش‌مندان و بزرگان و رهبران منطقه که می‌توانستند جامعه را به مقاومت یا حتا مبارزه رهنمون شوند، مهاجرت کردند و جان خویش را بر تن زخمی ملت‌های‌ شان ترجیح دادند، به قلمروهای امن از بین النهرین و هندوستان و حجاز و برخی نقاط دیگر مهاجرت کردند. از بین انگشت‌شمار رهبرانی که مردم را تشویق و هدایت به ایستادگی کرد، نجم الدین کبری(رهبر طریقت کبرویه) بود، که خود لباس رزم پوشید و شمشیر به دست گرفت و در برابر مغولان ایستادگی کرد، هر چند مقاومت او به شهادت وی منجر شد. زیرا او تنها ماند و اغلب بزرگان تن به ‌فرار دادند و جامعه‌ی خود را بی سر گذاشتند و ملت‌ها چون نخل بی‌سر شدند و خشکیدند و مردند. افغانستان پس از اشغال شوروی جامعه‌ی بی سر شد و اغلب بزرگان و سیاست‌مداران و هنرمندان و نظامیان و بازرگانان صاحب نام و تکنوکرات‌ها و اساتید دانشگاه‌ها و صاحب نامانی که می‌توانستند جامعه را هدایت و سامان بدهند، خود در سامانی دیگر فکر و اندیشه‌ی خود را به جامعه‌ی میزبان تقدیم کردند. همین سرها بودند که موجبات مهاجرت تن‌ها یا همان نیروی مولد به کشورهای همسایه را فراهم کردند.

افغانستان به جبهه‌ی رویارویی دو بلوک شرق و غرب تبدیل شد که هر یک برای پیروزی در این جبهه صف آرایی و ویرانی افزون کردند. نیروهای جهادی با ایمان و مقاوم برای ایستادگی در برابر اشغال نیازمند کمک‌های مالی و تسلیحاتی بودند. گروه‌های مختلف برای تامین خود و دریافت کمک‌های مالی و تسلیحاتی به جریان‌هایی در خارج وابسته شدند که هر یک در راه پیاده کردن خواسته‌ها و اهداف گوناگون خود گروه‌ها و جریان‌هایی ملی در افغانستان را به خود وابسته کرده بود. در همین فضا بود که مواد مخدر به عنوان کالایی شیطانی برای تامین مالی و تسلیحاتی برخی گروه‌ها به میدان آمد و بدعتی شد خانمان برانداز که تیشه به ریشه‌ی مردم منطقه زد و موجب انباشت سرمایه برای همان جریان‌های جنگی و هواداران داخلی آن شد که هنوز هم شعله‌های آتش آن افغانستان و کشورهای پیرامون و برخی نقاط جهان را در آتش خود می‌سوزاند. تولید، تجارت و کسب سود سرشار این عنصر، منابع کسب درآمدی چندین برابری بیش از ارزش تولید و تجارت محلی آن، برای کارتل‌های بزرگ مواد مخدر در منطقه و جهان شده است.

در نهایت در سال 1989 شوروی‌ها ناگزیر به خروج از افغانستان شدند که این خود طلیعه‌ی فروپاشی نظام شوروی و بلوک شرق شد که جهان را با شگفتی روبرو ساخت. بلوک غرب خرسند از پیروزی در مبارزه‌ای هفتاد ساله در برابر غول کمونیسم و بلوک شرق سرخورده از فروپاشی و پوچی اندیشه کمونیسم با زایمان دردناک بحران‌های یوگسلاوی در بالکان و شوروی و جمهوری‌های متحده‌ی آن و هواداران آن در سراسر جهان رو برو شد. اگرچه این جریان موجب پیروزی بلوک غرب و شکست بلوک شرق شد و در افغانستان دوره‌ای کوتاه موجب تشکیل حکومت ملی شد ولی در نهایت جوهره‌ی همان چند دستگی‌هایی که از خارج تامین مالی می‌شدند، نتوانست به یک وحدت ملی برسد و برادر کشی آغاز شد. در نهایت جریان غالب، طالبان بود که توانست با جنگ و خونریزی، سیاه ترین حکومت منتسب به اسلام را پدید آورد که در نهایت با ورود ایالات آمریکا، صحنه دگرگون شد ولی بیست سال پس از حضور امریکا و آغاز گفتگوهای صلح جنگ ادامه دارد.

آغاز ویرانی افغانستان به دست اشغال‌گران روس بود. شوروی فروپاشید و فدراسیون روسیه جانشین آن شد. بر اساس حقوق بین الملل اکنون فدراسیون روسیه باید غرامت ویرانی افغانستان را بپردازد. دولت و ملت افغانستان باید فدراسیون روسیه را وادار به پرداخت غرامت کند تا ویرانی‌های ناشی از این اشغال را جبران کند. تا زمانی که افغانستان موجودیت دارد این مطالبه حق آن است.