سال 2020، اتوموبیلها در سرخیِ شفق صبح ماه مارچ، مقابل دیواری بلند در پایتخت افغانستان که مردی یونیفورمپوش از آن محافظت میکرد، سر و صدای گوشخراشی به راه انداخته بودند. پشت این دیوار ساختمان سهمنزلۀ سادهای قرار دارد که 55 سال پیش ساخته شده است: کتابخانۀ عمومی کابل. این کتابخانه بین ساختمانهای مجلل دولتی حبس شده است و در کابل آشفته، مایۀ دلخوشی است؛ مندرس و کمنور شده است، ساکت است و نگهبانانی دارد که برون آن به آهستگی چای مینوشند و گپ میزنند.
غلامحیدر حیدری وجودی، شاعر 81 سالۀ افغانستانی، در منزل فوقانی کتابخانه پشت میز میان تلی از کتابهای در حال ریزش خود قوز کرده و با تعمق میگوید: «شعر افغانستان هم لطیف است و هم عمیق، و به مفاهیم والای اصالت روح و احساس انسان افغانستانی بر ماوراءالطبیعه اشاره میکند». این شاعر کهنسال، پشت دیوارهای کتابخانۀ عمومی کابل روح و سنت شعر صوفیانۀ افغانستان را زنده نگه داشته است.
روزنهای کمابیش در پنجرۀ پشت سر حیدری وجودی قرار دارد، پنجرهای که درست بالای کلاه سرخی است که او بر سر کرده است؛ ترکهای پنجره مانند تار عنکبوت روز به روز بیشتر میشوند، ترکهایی که نتیجۀ انفجار سال گذشتۀ موتری نزدیک کتابخانه است. انفجار، بخشی از واقعیت زندگی این روزهای کابل و در امان بودن از آن، مزیتی مکانهای در حاشیه و آرام است. آنسوی ترکهای شیشه، شهر در جریان است؛ شهری که از صدا پُر است، از سخن خالی.
وجودی، زادۀ ولایت پنجشیر – شمال شرق افغانستان – است، اما در جوانی رحل اقامت در کابل گزید و کولهبارش رؤیای تبدیلشدن به شاعری مشهور بود.
او به انجمن شعر پیوست، انجمنی که پژوهشگران، نمایشنامهنویسان، دبیران و شاعران سراسر افغانستان در سال 1995 تأسیسش کرده بودند. آنها گرد هم میآمدند تا شعر بخوانند و اشعار و یافتههایشان را در اختیار یکدیگر بگذارند.
به قول وجودی: «انجمن شعر، مکانی پر از عشق و امید بود. آه، عشق و شور و امید، انرژی بود که از یکدیگر میگرفتیم. هرگز کس دیگری از اشعار ما حمایت و با آنها همدلی نمیکرد».
او همراه اعضای دیگر این انجمن، در سال 1966 در پی تأسیس کتابخانۀ عمومی کابل برآمد. این کتابخانه، تنها کتابخانۀ عمومی متعلق به دولت در کابل و کهنترین آن در افغانستان است.
حیدری وجودی در ابتدا به عنوان کتابدار آن کار و کتابها، مجلات و روزنامهها را دستهبندی میکرد و در قفسه میگذاشت. سیستم آنزمان کتابخانه، سیستم دستی بود. سپس رئیس بخش نشرات شد و سر و کارش به تاریخ و موضوع آنها افتاد.
وجودی چند سال پیش بازنشسته شد اما هر روز به کتابخانه میرفت، کتابخانهای که خانهاش شده بود و خود عضو آن خانه. او معمولاً اولین نفری که بود که هر روز هنگام سپیدهدم از راهبندان سنگین کابل میگذشت و به کتابخانه میرسید و آخرین نفری بود که هنگام غروب خورشید از آنجا خارج میشد. اکنون حیدری وقت خود را به دانشآموزان و دانشجویان مشتاق دبیرستان و دانشگاه اختصاص داده بود، افرادی که با توجه به کمبود منابع درسی، برای تحقیق و پایاننامۀ خود به کمک نیاز داشتند. او همیشه با پیالهای چای از کسانی که به مشورت نیاز داشتند، پذیرایی میکرد.
او که ریش سفیدش را مرتب میکرد و در اندیشه فرو رفته بود، گفت: «ما کتابخانه و منابع درسی چندانی در افغانستان نداریم. اگر بخواهیم دنیا، ملل، فرهنگها، سیاست و تاریخ را بهتر بشناسیم، باید درس بخوانیم؛ کتابخانهها کلید دستیابی به این دانش است. به همین دلیل است که این کتابخانه را ارج مینهم و ارزش والایی نزد من دارد». سرش را به نشانۀ تأیید حرفهای خود تکان و ادامه داد: «کتابخانۀ ما کوچک و قدیمی است، اما تمام کوشش خود را به خرج دادیم تا مجموعهای از منابع مختلف در آن گرد آوریم و به این کار افتخار میکنم».
آتش فتاد در کتاب و به جان دادمش نجات
وجودی در عرصۀ فرهنگ و هنر بر سر زبانهاست و نظم و نثرش از احترام خاصی برخوردار است. آثارش دارای تعالیم عرفانی و صوفیانه، اما با نوشتن در باب عشق و هوس قبل از ازدواج، تابوها را نیز شکسته است. برخی از این آثار در زمرۀ 15 کتاب چاپشدهاش نیستند و خود او میگوید که این شیوۀ تابوشکنانه را به سفارش همسالان خود در پیش گرفته است.
هدف تأسیس نخستین کتابخانۀ عمومی در افغانستان در سال 1924، حفظ متون دینی نایاب بود. اما در طول دهۀ 1930 با روی کارآمدن محمدظاهر شاه و ثبات نسبی در این کشور، ایدۀ تبدیل کتابخانهها به منبع دانش و اطلاعات عمومی، شدت گرفت.
طالبان در سال 1996 وارد کابل شدند و حکم دادند که تمام کتابها با تصاویر و نقاشی موجودات زنده، غیراسلامی هستند و باید در آتش افکندشان. آنها تمام کتابهای موجود در کتابخانههای سراسر کشور به شمول کتابخانۀ ملی در کابل و کتابخانۀ دانشگاه کابل را سوزاندند. بنابر گزارشی، در دورۀ حکومت طالبان (1996 – 2001)، 15 عدد از 18 کتابخانۀ کابل تعطیل شدند. طالبان در برخی شهرها تمام کتابهای موجود در کتابخانهها را نابود کردند. بر اساس تخمین، در این دوره 80000 کتاب از بین رفته است.
وجودی در این باره گفت: «هنگامی که طالبان به کتابخانۀ عمومی کابل آمدند، مسئول کتابخانه متقاعدشان کرد تا کتابها را نسوزانند و از آنجا خارج شوند».
کتابخانۀ عمومی کابل این روزها میزبان هزاران کتاب و مجلهای است که دونرها و ناشران بینالمللی اهدا کردهاند. کتابهایی مثل رمانها، تاریخ، علوم اجتماعی و تفاسیر قرآن کریم. بخشی نیز به کتاب کودک و زبانهای خارجی به شمول روسی و فرانسوی اختصاص یافته است. حیدری میگوید: «این کتابخانه در مقایسه با اکثر کتابخانههای افغانستان که تنها چندصد کتاب در اختیار دارند، متنوعترین مجموعۀ کتاب را در کشور داراست».
بخش ادبیات، تحسینبرانگیزترین قسمت این کتابخانه است که محبوب وجودی نیز هست و هزاران کتاب شعر در خود دارد. بخش روزنامهها، روزنامههای قدیمی از اوایل دهۀ 1920 بدین سو در سینۀ خود جای داده است. روزنامههای این بخش مانند لیلی و مجنون در لباس آستری خود در قفسهها به یکدیگر پیچ و تاب خوردهاند.
این کتابخانه که ساختمانش قدیمی شده، دارای آرشیو بسیار مهمی از تاریخ افغانستان است. برخی افراد در این آرشیو، تحصیل نکردهاند و آموزش ندیدهاند.
بر اساس گزارش یونیسف، 3.7 میلیون نفر از کودکان افغانستان که 60% آنها را دختران تشکیل میدهند، مکتب ندیدهاند. در مناطق صعبالعبور و جنگی، دختران 85% کودکان مکتبندیده را تشکیل میدهند. تلاشهای جامعۀ بینالملل برای افزایش سطح سواد و آموزش و پرورش در افغانستان، شامل بازسازی و ارتقاء ظرفیت کتابخانههای عمومی و مجموعههای آنها نبوده است. حیدری و کتابداران کتابخانۀ عمومی کابل با مقامات دولتی جلسهای برگزار کرده بودند تا از آنها درخواست بودجۀ بازسازی و تهیۀ کتابها و منابع جدید کنند، اما دولت تا کنون هیچ حمایت مالی و غیرهای از آنها نکرده است.
کتابخانۀ عمومی کابل دارای کتابهایی در رشتههای مختلفی است که دانشجویان به برخی از آنها مراجعه میکنند، رشتههایی مانند تجارت، مدیریت یا اقتصاد. در بنایی که هیچ بخاری و تهویهکنندۀ هوایی وجود ندارد، گرمای تابستان و سرمای زمستان به بیشتر کتابها آسیب رسانده است و مابقی آنها زیر تلی از گرد و غبار مدفون شدهاند.
وجودی با تأسف ابراز کرد: «ما حدود 70000 کتاب داریم، اما فرسوده شدهاند و بودجۀ تهیۀ کتابهای جدید نیز نداریم. هیچ کتابی در مورد تاریخ و فرهنگ امروز کشور نداریم. کتابهای جغرافیای ما قدیمی و بلااستفاده شدهاند». او تعدادی کتاب از قفسه برداشت و ورق زد.
در نگاهی اجمالی، بیرونیِ مندرس و سادۀ این کتابخانه به چشم میخورد، بیرونیای که روزگاری است نقش تازهای ایفا میکند؛ وعدهگاه دانشجویان تشنۀ علم افغان از سراسر افغانستان است. آنها با نگرش و سنین مختلف در بیرونیِ کتابخانۀ عمومی گرد هم میآیند تا دانششان را با یکدیگر شریک کنند و به تبادلۀ اشعار و متون تصوف بپردازند.
پایداری صوفیانه
تصوف، در باطن اسلام نهفته است و حدوداً با ورود اسلام به افغانستان، تار و پود مردمان این دیارشده است. برخی افغانها صوفیها را به خاطر آموزههایشان گرامی میدارند و باور دارند آنها دارای کرامت هستند.
افغانستان، سالیان درازی است که خانۀ حکیمان صوفی و پژوهشگرانی است که نقش مهمی در ادبیات اسلامی ایفا کردهاند. این سرزمین محل تولد صوفیان بزرگی نیز بوده است و برخی از شهرهایش بیش از 1000 سال، در زمرۀ مهمترین مراکز تصوف بودهاند.
چنین مراکز صوفیانهای از هرج و مرج نیم قرن اخیر افغانستان جان سالم به در بردهاند و تصوف امروز نیز در سرتاسر این کشور به حیات خود ادامه میدهد. از دیگران گذشته، در شهر هرات مریدانی جلب توجه میکنند که ساعتها گرد پیر خود میگردند و ترانههای موزون میسرایند. تنها گروه صوفیانهمآب زنان نیز در تهکوی تاریک کافهای در کابل گرد هم میآیند تا اشعار صوفیانه بخوانند و چای بنوشند و قلیون دود کنند.
تعالیم تصوف بر جستجوی درونی خدا تمرکز دارند. اشعار صوفیانه که عمدتاً به فارسی هستند، با درونمایۀ عرفانی اسلامی درآمیختهاند. نخستین اشعار صوفیانه از مویههای زاهدانه در مورد وضع انسان تشکیل شدهاند. امروزه برخی افراد مانند وجودی مفهوم و زبان عشق را سینۀ خود حمل میکنند.
وجودی چنین شرح میدهد که تصوف برای سالیانی در پایداری مردم افغانستان نقش ایفا کرده است؛ پایداری در برابر اشغال، جنگ داخلی و حاکمیت طالبان. او عینک خود را که تا بینیش پایین آمده، بر صورتش تنظیم میکند و با حرکت دست خود که همدلانه با رقص واژگانش حرکت میکنند چنین ادامه میدهد: «گاهی اوقات از شعر صوفیانه برای تغییر چهرۀ پیامهای سیاسی استفاده شده است. امروز نیز چنین است و با اینکه مفاهیم زندگی تغییر کردهاند، پیام تصوف جای خود است. برای خوببودن در قبال خود و دیگران، باید به تصوف پناه برد».
وجودی ارزشهای صوفیانه را به حرم نخستین عشق خود – اشعارش – راه میدهد: «پدری که فرزندانش را به یکاندازه دوست دارد، شاعر نیز اینگونه به تمام اشعارش عشق میورزد. شعرهایم نمایش 80 سال زندگی من هستند و تمامشان را دوست دارم. میتوان این اشعار را به خاطر ضعف فنی نقد کرد، اما واقعاً نمیتوان عاشقشان نبود».
حیدری وجودی استعداد خود را دستکم نگرفته است. او با 65 سال تجربه در سرودن شعر، بیش از 30 سال است که کمر به آموزش آن به دوستداران شعر در کابل بسته است: «شاگردانم از من و من از آنان میآموزم». او کتابهایی را به دقت انتخاب کرده، حاشیههایی بر آنها نوشته و روی میز خود گذاشته است تا به شاگردانی که بعداً به دیدنش میآیند، ارائه کند.
به نظر وجودی جوانان افغان به اندازۀ کافی تشویق به شعر نشدهاند و بنابراین او زمان خود صرف تقسیم شور و شوقش با دیگران کرده است و در این باره چنین میگوید: «هیچکس جوانان را به مطالعه تشویق نمیکند. نظام آموزشی دارای کمبودهایی است و مردم نگرانیهای دیگری نیز دارند، اما دوست دارم جوانان به مطالعه و یادگیری بیشتر امید داشته باشند. میخواهم آنها احساس کنند که کسی حمایتشان میکند. به همین دلیل است که اینجا هستم».
حیدری وجودی 30 سال پیش گروه شعر صوفیانهای نیز تشکیل داد که دو روز در هفته در کتابخانۀ عمومی کابل به دیدار یکدیگر میآمدند. اعضای این گروه، همانگونه که حیدری اشعار خود را میخواند، در خلسه فرو میروند. در مرکز اتاق، آیفونی بر سهپایهای ایستاده است و وجودی از این طریق به طور آنلاین نیز کلاس خود را در صفحۀ فیسبوک برگزار میکند.
او دلیل برگزاری کلاسهای آنلاین خود را شرح میدهد: «برخی افراد و دانشجویان نمیتوانند در کلاسهای حضوری شرکت کنند، بنابراین برایشان کلاسهای آنلاین برگزار میکنیم». البته او پس از شیوع ویروس کرونا، تمام کلاسهایش را به طور آنلاین برگزار کرده است.
او میگوید: «شعر قدرت هدایت جامعه را دارد، روشنایی ذهن است، علیرغم جنگی که محاصرهمان کرده است، مردم را به نیکی دعوت میکند». سخنانش را قطع میکند و از دختر جوانی که در چهارچوب در ایستاده است و به سخنانش گوش سپرده است، دعوت میکند تا به ما بپیوندد. سپس ادامه میدهد: «چهل سال جنگ، زیربنای فرهنگی ما را نابود کرده است. قبل از جنگ انجمن بزرگی از نویسندگان داشتیم، اعضای آن از سراسر کشور جمع شده بودند و زنان و مردان شاعر نیز عضوش بودند. متأسفانه، طی سالیان جنگ برخی نویسندگان افغانستان را ترک کردند، برخیشان نیز کشته شدند و در دورۀ رژیم طالبان (اوایل دهۀ 90)، زنان فعال مجبور شدند خانهنشینی بگزینند».
وجودی و شاعران همسال او حین اشغال کشور توسط شوروی که به جنگهای داخلی و پس از آن حاکمیت طالبان انجامید، زندگی هنرمندانۀ خود را حفظ کردند. اما این کار چندان بدون مشکل نبود. آنها مجبور بودند به تهکوی خانهها پناه ببرند، گروههای شعر در اماکن عمومی جلسه برگزار نمیکردند و برخی شاعران چاپ کتابهایشان را متوقف کردند.
حیدری میگوید: « با سقوط طالبان (سال 2001) دوباره گروهمان را تشکیل دادیم، قویتر و حسابشدهتر از قبل. علناً جلسههای شعرخوانی برگزار شدند و مخاطبان جدیدی جذب کردند. پس از ورود ایالات متحده به کشور، مجدداً انجمن شعر را گرد هم آوردیم، انجمنی که زنان و مردان شاعر عضوش بودند. اکنون شاعرانی که طی حاکمیت طالبان، در خفی شعر مینوشتند، به یکدیگر پیوستند تا آثارشان را با یکدیگر در میان بگذارند. شعر افغانستان، قدمتی به تاریخ این کشور دارد. ما نیز میخواستیم شاهد رویش مجدد این سنت باشیم، سنتی که از تندباد حوادث بیرون آمده و آبدیدۀ جنگ است».
تاریخ دیرپای شاعران زن افغان
وجودی به آهستگی نسخهای کمرنگ را از قفسه برمیدارد، چاپ نخست شریعت، ماهنامهای که طالبان در 22 مارچ 1998 چاپ کردند. در قفسۀ کتابها مقالهای در زنان شاعر فارسی و پشتون به چشم میخورد. وجودی، سالمماندن این مقاله در دروۀ حکومت طالبان را استثنا میداند و چنین شرح میدهد: «زنان همیشه نقشی در تاریخ شعر افغانستان بر عهده گرفتهاند».
او به کتابخانه به چشم نماد برابری جنسیتی و جایی مینگرد که زنان و مردان در آن میتوانند از یکدیگر بیاموزند.
حیدری وجودی عمیقاً اشعار زنان افغانستان را درک میکند و میگوید: «رابعۀ بلخی (قرن دهم) مشهورترین شاعر زن سرزمین ماست. برادرش او را به خاطر عشق به غلامی، زندانی کرد و کشت».
برخی بر این باورند که رابعه آخرین شعرش را با خون خود بر دیوار گرمابهای نوشت که در آن زندانی بود:
نگارا بی تو چشمم چشمهسار است
همه رویم به خون دل نگار است
ربودی جان و در وی خوش نشستی
غلط کردم که بر آتش نشستی
چو در دل آمدی بیرون نیایی
غلط کردم که تو در خون نیایی
چو از دو چشم من دو جوی دادی
به گرمابه مرا سرشوی دادی
منم چون ماهی بر تابه آخر
نمیآیی بدین گرمابه آخر؟
حیدری وجودی میگوید: «برای درک اینکه چرا مردان و زنان در جامعۀ افغانستان، خصوصاً در مناطق روستایی از یکدیگر تفکیک میشوند، باید به گذشته بازگشت. زنان و مردان از یکدیگر مجزا شدهاند و نمیتوانند به سادگی احساساتشان نسبت به یکدیگر را بیان کنند. ویژگی اصلی زنان افغان بردباری و پذیریش رنج و بیماری است. چنین خصوصیاتی در زنان روستایی بیشتر دیده میشود، زیرا هزاران سال است که در این مناطق زمینهای به وجود آمده است تا زنان نظر، سختی و درد عاطفی خود را در اماکن عمومی بروز ندهند. هنجارهای فرهنگی باعث شده است که زنان چنین احساساتی را از طریق نظم و نثر با یکدیگر در میان بگذارند. زنان در ازای نقل رنج و درد خود با همسالانشان، همدلی و همدردی آنان را دریافت میکنند».
ضربالمثل مشهور پشتون میگوید: «زن با آه و ناله به دنیا میآید، با اندوه ازدواج میکند و با فغان از دنیا میرود».
وجودی که کتاب شعر قدیمی را ورق میزند و به دنبال چیزی در آن میگردد، میگوید: «اما خصوصیات مردانه، کاملاً با خصوصیات زنانه در تقابل است. غرور مردانه علت اصلی دلاوری و تحمل آنها در برابر رنج بدون نشاندادن آن است؛ غروری که با مردانگی، افتخار، شجاعت، استقامت، بیباکی و جرأت همراه است. به نظر مردان پشتون ابراز احساساتی مانند غم، ترس، حسادت یا مهربانی نشانۀ ضعف و عدم اعتماد به نفس است».
او میگوید: «در عوض، مردان چنین احساساتی را در شعر بروز میدهند». شعری را که در پِیاَش بود، یافته است:
اگر به آن افتخار میکنی، از هیچکس نشرم
بهتر است در دل داشته باشیش تا اینکه ناچیزش کنی …
اگر باید، بگذار دلت خون شود و در خود بگرید.
اما راز سر به مهرت را به دوست و دشمن نگو.
حیدری وجودی میگوید: «اینها، ابیاتی از خوشحالخان ختک، شاعر سلحشور پشتون قرن 17 است. ابیاتی که نشاندهندۀ خصوصیات سنتی مرد پشتون هستند».
امروز نیز چنین خصوصیاتی پابرجا هستند، اما به نظر وجودی: «ویژگیهای جدیدی در مردان و زنان ظهور کرده است. آنها تغییرپذیر شدهاند و جامعۀ افغانستان نیز رو به تحول است. شعر مردان و زنان در حال دگرگونی است و آنها اشعارشان را در اماکن عمومی با یکدیگر به اشتراک میگذارند».
به سوی رنسانس افغانستان
وجودی در آخرین دیدارمان در ماه می 2020 به گفتوگوی با ما پرداخت: «گروه شعر صوفیانۀ من نمیتوانند به دلیل قرنطین جلسه برگزار کنند، اما باعث نشده است که هر روز به کتابخانه نیایم. پیش از این نیز در محدودیتهای حکومت طالبان زندگی کردهام و اکنون نیز پس از شیوع ویروس کرونا به اشتراکگذاری آنلاین اشعار صوفیانهام ادامه میدهم». او که پاسبان گذشتۀ شعری افغانستان است، نمیگذارد کتابها خاک بخورند. خودش چنین شرح میدهد: «از تاریخ غنی کشورم نگهبانی میکنم، زیرا در رنسانس آیندۀ این سرزمین، وظیفهای بر عهده دارم».
او شعری برای معشوق پیشین خود سروده، بر تکهکاغذ خطخوردهای نوشته و بر جیب پیراهن خود گذاشته بود. لبخند میزند و میگوید: «بر قلبم میگذارمش. او هرگز این شعر را نخواند. آن زمان جوان بودم و وقتش نبود، اما این شعر، همیشه در قلب من است».
گردش چشم سیاه تو خوشم میآید
موج دریای نگاه تو خوشم میآید
همچو مهتاب که بر ابر حریری تابد
تن و تنپوش سیاه تو خوشم میآید
چون چراغی که دل شب به مزاری سوزد
سوختن در سر راه تو خوشم میآید
در سپهر نگهم نور فشاند شبها
مهر من جلوۀ ماه تو خوشم میآید
جلوۀ گلشن اندام که دیدی ای دست
که خس و خار و گیاه تو خوشم میآید
بس که در آتش هجران کسی سوختهای
اشک جانپرور و آه تو خوشم میآید
رفتی از خویش و کف پای که را بوسیدی؟
ای دل پاک گناه تو خوشم میآید
نسل جدید
یک ماه پس از آخرین دیدارمان، حیدری وجودی به دلیل ابتلا به ویروس کرونا، در 10 جولای 2020 جهان فانی را وداع و ندای حق را لبیک گفت. اکنون زمان آن رسیده بود که به سفر 81سالۀ خود پایان دهد، رخت سفر بربندد و با منادی حق به وطن خویش بازگردد.
یکی از شاگردانش مسئولیت هدایت کلاس وجودی را بر عهده گرفته است.
افغانستان، گهوارۀ شعر است. تصوف در نظر شاگردان وجودی، مسیری مقدس است. سالیانی است که هم کتابخانۀ عمومی کابل و هم حیدری وجودی شاهرگ شعر صوفیانه بودهاند.
امروزه تکنولوژی برای شاگردان وجودی شیوۀ امن و شخصیتری فراهم کرده است تا آثارشان را با یکدیگر به اشتراک بگذارند. عشق نوپدیدی به شعر میان جوانان افغانستان در پایتخت این کشور سر برآورده است. جوانانی که در پی شیوۀ نوی هستند تا به بیان احساسات در مکانهایی بپردازند که دیگر جنسیت در آنها مانع عبورناشدنی نیست.
در 14 مارچ، جو بایدن، رئیسجمهور ایالات متحده اعلان کرد به طولانیترین جنگ این کشور پایان خواهد داد و تا 11 سپتامبر تمام نظامیانش را از افغانستان خارج خواهد کرد. حدود 7000 نظامی ناتو نیز در این تاریخ افغانستان را ترک خواهند کرد. پس از آن و همزمان با ورود افغانستان به دورهای جدید، باید دید که آیا تعالیم وجودی از این دوره نیز جان سالم به در میبرند؟
وجودی در آخرین دیدار به من گفت: «شعر زاده شده است تا عرضه شود؛ وظیفۀ تمام شاعران است که شعرشان، معنا و جوهر آن را به دیگران ارائه کنند. ما نمیتوانیم بدون شعر یکدیگر را درک کنیم و ذهنمان را بخوانیم. نمیشود چرایی و چیستی کاری که میکنیم، خوب و بد و انسانیت را بدون شعر لمس کنیم».