مفهوم شناسی دُشنام/ فحش از منظر نشانه‌شناسی پدیدارشناختی

شاید یکی از سوالاتی که هیچگاه نزد ما طرح نمی‌شود، این باشد که گشودنِ زبان به دشنام و فحش چه دلیل علمی و منطقی دارد؟ زبان چرا منجرِ به فحش می‌شود؟ یا این که زبان چرا به عدول از نرم اخلاقی واداشته می‌شود؟ عوامل بی‌شماری می‌تواند در شکل‌گیری این وجه زبان دخالت داشته باشد و شاید مهم­ترین این عوامل، مباحث روانی و روان­پریشی باشد، چون مساله‌ی روان­‌پریشی به گونه­‌های مختلف در زبان نمود می­‌یابد که یکی از نمونه­‌های آن در زبان شاعرانه ظاهر می­‌شود و نمونه‌‌­ی دیگر آن در دشنام. از سوی دیگر، مسأله­‌ی تمایل زبان به فحش رابطه‌­ی عمیق با مراحل رشد روانی در دیدگاه فروید ولکان نیز دارد. مثلا از نظر فروید اختلال در عبور از مرحله‌ی دهانی باعث و مسبب فعالیت‌­های ناهنجار دهانی در مرحله­‌های دیگر زندگی می‌­شود، اما من به تحلیل این مسأله فقط از دیدگاه نشانه‌شناسی پدیدارشناختی، آن هم به گونه‌ی فشرده و کوتاه می‌پردازم.

زبان در میان سایر نظام‌های نشانه‌یی از semiosis یا نشانگی برتر برخوردار است و میزان تولید رمزگان نشانه‌یی در آن بیشتر از هر نظام نشانه‌ دیگر است. زبان، گستره‌ی تولید رمزگان نشانه‌یی است و این رمزگان‌های نشانه‌یی باییست تولید ارزش و معنا کند. گاهی وجود چنین گستره‌یی از تولید ارزش عاجز می‌شود و در برابر رمزگان‌های خویش طغیان می‌کند و از ظرف رمزگانی خویش لبریز می‌شود. ارتباط با دیگری به معنای انبساط حضور است، یعنی ما اگر از ارتباط با دیگران به بسط و گستردگی حسی-ادراکی نرسیم، این ارتباط نه تنها ناقص که خطرآفرین هم است. بزرگ­‌ترین خطر آن از نظر حضور حسی­-ادراکی، زایدبودن همانند موی در چشم و همانند انگشت ششمی بر دست که مایه­‌ی زحمت است.

 ارتباط، باید انقباض جسمانه‌یی را کاهش دهد و فشاره‌ی حضور را فرو بکشد. زبان، زمانی قفس رمزگانی خود را می‌شکند و در برابر آن طغیان می‌کند که فشاره‌ی حضور منقبض شود و زبان از بسطِ این قبض عاجز آید و نتواند ارزش تولید کند، ارزشی که همانند دارویی انقباض جسمانه­‌یی را مداوا کند، یعنی نتواند انبساطِ آسوده‌حالی را رقم بزند. در چنین حالتی زبان از دایره­‌ی رمزگانی خویش سر می­‌ریزد و فوران می­‌کند.

 شکستنِ قالبِ رمزگان‌ها در زبان از نظر من دو دلیل عمده دارد.

۱– نخست این که ظرف این زبان قابلیت تولید تعبیرهای آلترناتیو را از دست می‌دهد یا اساساً این ظرف از محدودیت کم برخوردار است و نمی‌تواند با رمزگان‌هایی که تولید می‌کند، گفتمان مُجابی یا تعاملی تولید کند، بنابراین از ظرف خویش لبریز شده و به خود اجازه‌ عبور از رمزگان خویش را می‌دهد. به سخن ساده، زبان نمی‌تواند تأثیر خلق کند، بنابراین به ابزار و رمزگان دیگری متوسل می‌شود و از قالب خود بیرون می‌جهد. وقتی رمزگان‌های زبان، قدرتِ تولیدِ گفتمان‌های مُجابی و تعاملی را از دست می‌دهند، چرخ زبان از قطار خویش منحرف می‌شود، نُمود کاربردی زبان در چنین حالتی شاید یکباره به سیم آخر بزند یا شاید هم به ترتیب از گفتمان تعاملی به گفتمان مُجابی و سپس به گفتمان تجویزی و در نهایت منجر به خروج از نظام‌های معمول گفتمانی و پناه‌بردن به دشنام و گفتمان رکیک اخلاقی شود. در چنین وضعیتی اساس و عامل اصلی شکل‌گیری نظامِ طغیان‌گرِ گفتمانی و زبانِ دشنام‌گرا، سوژه‌ی زبانی و فاعل زبانی است و نقصی بر ابژه یا مخاطبِ گفتمانی وارد نیست.

۲– به نظر می‌رسد که همیشه عامل اصلی طغیان زبان در برابر رمزگان‌هایش سوژه یا فاعل گفته‌پرداز نیست، گاهی به گونه‌ی منفعلانه سوژه مجبور به عبور از ساحت رمزگانی خویش می‌شود. ابژه‌ای که مخاطبِ زبان قرار می‌گیرد، چنان خلعِ شعور و دریافت است که قدرتِ تفسیرِ رمزگان‌های تولیدشده‌ی زبان را ندارد و همیشه از مجرای طغیانِ رمزگان‌ها کسبِ مقصود می‌کند. اینجاست که زبان، دست به تولید گفتمان طغیان‌گر زده و برای تولید ارزش و معنا از قالب رمزگانی خویش بیرون افکنده می‌شود و لب به فحش می‌گشاید. به قول شعیری، زبان در کنار این که رمزگان نشانه‌ای تولید می‌کند، اجازه‌ عبور از رمزگان را هم دارد.

اما این که زبان در بسیاری از موارد سرچشمه‌ کنش است، می‌تواند از این منظر خطرناک و نیز خوشایند باشد. اگر کنش از گستره‌ی رمزگان‌های تولیدشده‌ زبان سرچشمه بگیرد، معقول و قابل پذیرش خواهد بود، اما زمانی که کنش، ناشی از طغیان زبان در برابر رمزگان‌های خودش باشد، منجر به خشونت جسمانی خواهد شد.

توجه و دقت به ریشه‌ی نشانه‌-پدیدارشناختی این مسأله می‌تواند تا حدودی مشکلات ناشی از کاربردهای گوناگون زبان را که به هستی، جهان و زندگی معنا می‌بخشد، روشن و مدیریت کند.