به مناسبت نهمین سالیاد درگذشت ظاهر هویدا
ظاهر هویدا در کودکی پدرش را از دست داد. او با از دست دادن پدر با دشواری های فراوانی در زندهگی روبرو شد. دیگر هیچ پناهگاهی نداشت و تنها آسمان بود که وسعت غمهایش را با او قسمت میکرد. ظاهر هویدا پس از چندی با مادر و دو برادرش از مزار شریف راهی کابل شد. مادر به تنهایی و گاهی هم به یاری هویدای کوچک چرخ روزگار را میچرخاند، در دستگاه خیاطی لباسدوزی میکرد، تا برای فرزندانش لقمهنانی دست و پا کند. هویدای کوچک قبل از آنکه برای یادگیری راهی مکتب شود، شامل کفشدوزییی شد تا دوختن کفش را یاد بگیرد؛ مادرش توانِ این را نداشت تا دروازۀ مکتب را به روی کودک هفت سالهاش بگشاید.
هویدا کارهای ناتمامِ زیادی را در جوانی و نوجوانی انجام داد تا در کنارِ مادر ایستاده، کمکی در چرخاندنِ چرخ روزگار کرده باشد و این روال تا نُه سالهگی او ادامه داشت، تا اینکه در سن نُه سالهگی شامل مکتب شد. لیسۀ استقلال اولین فضای آکادمیکی بود که هویدا تا صنف نُه در آن درس خواند و از صنف اول تا نهم نیز اول نمرۀ صنفاش بود. او در گفتگویی با یکی از شبکههای تلویزیونی میگوید: « گاهی در ساعت تفریح از صنف بیرون میشدم و کتابی را از کتابخانۀ عامه که در نزدیکی لیسۀ استقلال موقعیت داشت بر میداشتم و در خانه میرفتم و با چند نخ سیگار که متاسفانه سیگار کشیدن را خیلی زود آغاز کرده بودم به مطالعه مینشستم »
سالِ ۱۹۶۶ روزنۀ خوبی برای تحصیل در رشتۀ موسیقی برای او گشود و هویدا با تعدادی از جوانان همعصرش که همۀشان حالا از بزرگان موسیقی کشور هستند، راهی مسکو شد. او در آنجا زبان روسی را آموخت و بعد شامل هنرستان عالی موسیقی چایکوفسکی گردید. قرار بود در آنجا در رشتۀ اُپرا تحصیلاتش را ادامه دهد، ولی به دلایلِ مختلفی که یکی از آن مشکلات اقتصادی بود نتوانست آن رشته را به پایان برساند و دوباره راهی کابل شد، ولی چانتهاش خالی نبود. هویدا شیوهای را در اجرا از آنجا باخود آورده بود؛ صدایی که اگر کسی با آن صدا آشنا نباشد فکر میکند این صدای هویدا است که به زبان روسی میخواند. صدای ولادیمیر ویسوتسکی؛ خواننده، بازیگر و ترانهسرای معروفِ اهل شوروی کسیکه شبیه هویدا هم در سینما گام گذاشته و هم در آوازخوانی و ترانه سُرایی.
اکثرِ اجراهای هویدا پس از سفر شوروی شباهتِ زیادی با اجراهای ولادیمیر ویسوتسکی دارد، ولی بعدها پس از ایجاد گروهِ باران که هویدا با آن گروه همکاریهای زیادی داشت و چند اجرا نیز با اعضای آن گروه داشته است به موسیقی محلی رو آورد؛ دیگر تمامی اجراهایش حتا در آخرین آلبوماش « ای کاش » شباهتِ زیادی به اجرای ولادیمیر ویسوتسکی دارد. ظاهر هویدا همیشه دنبال نوآوری و خلاقیت بود و به هرسویی دستی دراز میکرد تا موسیقی افغانستان را به سوی حرفهای شدن ببرد. او در کنار عزیز آشنا که در فکرِ ایجاد گروهِ آماتوران بود مشترکاً این گروه را تاسیس کرد و موسیقی پاپ نیز به واسطهی همین گروه در افغانستان به معرفی گرفته شد.
هویدا از شهرت و محبوبیت خاصی در میان مخاطبان اش برخوردار بود ولی اندوهی که با سرنوشتاش گِره خورده بود هر از گاهی به سراغ اش میآمد. او در آخرین سالهای زندهگیاش در کابل با دشواریهای روبرو شد که تداعی روزهای کودکی و نوجوانیاش را میکرد. دفتر خاطرات او که نزد یکی از دوستانش به نام جواد منصور پوپل به امانت گذاشته شده، برگهایی از تراژیدی روزهای آخر زندهگی او در کابل را در خود دارد که غمی در دل خواننده مینشاند که خواندنش بسی دشوار است.
هویدا پس از سال ۱۹۷۸ منزویتر و نا آرامتر شده بود. دیگر پُر حرفی نمیکرد، گوشهنشین شده بود و در همین روزها بود که آهنگ « ازینجا تا شمالی کار دارم » را خواند و این آهنگ دروازههای رادیو تلویزیون را به رویش بست. او مدتی را در دکانی با نام « خوراکه فروشی شور و شیرین » کارش را برای چرخاندن چرخ روزگار آغاز کرد اما درین کار خیلی زود ورشکست شد و در هایش را بست و پشت فرمان تکسی نشست و مدتی را به تکسی رانی پرداخت و این پایان روزگاری بود که دلش را ازین سرزمین میکند و به مهاجرت و دوری از دامان نامهربان وطن سوق میداد. او در پانزدهم دلو ۱۳۶۷ نخست به هند رفت، بعد راهی آلمان شد و تا آخر عمر در غربت و دور از وطن در آنجا زندهگی کرد.
او در یک فیلم مستند به نام « مرغ طوفان » که از زندهگیاش ساخته شده، از زندهگی در غربت چنین قصه میکند :« برای آدمِی نظيرِ من اىن همان شعار بسيار معروف ( خانه، نان و لباس ) است. به چشم سر دیده بودم پدر کلانم ده پانزده جریب زمین داشت، خرکار هم داشت و خرکاش خر هم داشت و برای خر خود طویله درست کرده بود، خر خود را جو میداد، پالان هم برای خر خود خریده بود و همین شعار ( خانه، نان و لباس ) برای یک خر در دوران جوانی من با چشمدید خودم در همان چند بسوه زمین یا چند جریب زمین پدر کلانم آماده بود. اگر قرار باشد معیار زندهگی، رفاه، لذت، سعادت، فقط لباس و خانه و نان باشد، پس خر خرکار پدر کلانم من از طرف صاحب خود که همان خرکار بود از این مزایا برخوردار بود. در غربت برای آدمهای نظیر من گمان میکنم که عین همین مساله مطرح میشود، یعنی که وقتی پناهنده میشوی وطنت را ترک میکنی بناً به دلایلی واجد شرایط پناهندهگی میشوی، برایت نان میدهند، لباس دو فصلت را میدهند، سرپناه هم میدهند، من در غربت حیثیت خر خرکار پدر کلانم را پیدا کردیم. »
آوازخوانی در تلویزیون ایران
در آن زمان هنرمندان وطنی و ایرانی روابط دوستانه با هم دیگر داشتند، روابط تنگاتنگی میان فرهنگیان ایران و افغانستان به وجود آمده بود. حتا این روابط پای حبیبالله بلور مربی تیم پهلوانی ایران و استادِ تختی پهلوان معروف به جهان پهلوان را به خانهی عبدالاحمد ادا ترانهسُرایِ معروف کشانیده بود. هویدا در آنجا بود که با حبیبالله بلور، آشنا شد و آشنایی آنها سبب شد تا هویدا راهی ایران شود. ظاهر هویدا در ایران تعدادی از آهنگهایش را به واسطۀ حبیبالله بلور، ثبت رادیو و تلویزیون ایران کرد و در یکی از معروفترین برنامههای وقت تلویزیون ایران به نام « سلام همسایه » به گردانندهگی فریدون فرخزاد شرکت کرد. او در آن برنامه آهنگ معروف کمرباریک را که ترانۀ آن از ابوالقاسم لاهوتی است و قبلاً در رادیو افغانستان توسط خوانندۀ محلی بدخشان میرافگن اجرا شده بود خواند و با استقبالِ زیادی روبرو شد که هنوز هم این آهنگ توسط خوانندههای متعدد ایرانی، افغان و تاجیکی باز اجرا میشود.
هویدا و فرخزاد پس از آن روابط دوستانه نزدیکی پیدا کردند و نامههای زیادی میان این دو هنرمند تبادله میشد. او همچنان دوستی نزدیک با ویگن و برادرش کارو داشت.
ظاهر هویدا و سینما
ظاهر هویدا قبل از این که به سینما رو بیآورد در تیاتر « شاری ننداری» نقش بازی میکرد، او در آنجا زیر نظر سید مقدس نگاه نقشهای کوچکی را بازی میکرد که بعدها از آنجا پایش به « پوهنی ننداری » کشانیده شد، در « پوهنی ننداری» در تیاترهاییکه محمدعلی رونق روی آثار مولر میساخت نقش بازی میکرد، ولی آنچه نقش او را در تیاتر برجستهتر ساخت بازی در تیاتر « طلبکار» اثری از آنتوان چخوف با کارگردانی مرحوم ستار جفتایی است.
اما زمانیکه فعالیت های سینمایی در افغانستان آغاز شد ظاهر هویدا یکی از نخستین کسانی بود که به سینما رو آورد. او در سال ۱۳۴۳ در فیلمی از فیض محمد خیرزاده به نام « مانند عقاب » نقش بازی کرد، ولی عامل دیگری نیز در سینما نقش اساسی دارد که آن موسیقی متن فیلم است، او برای فیلم های « روزهای دُشوار » از ساختههای مرحوم داکتر رفیق یحیایی، « اختر مسخره » و « صبور سرباز » از ساختههای انجنیر لطیف احمدی، موسیقی متن ساخته است و پسانها در مهاجرت نیز برای فیلم مستند « سونارام تلوار » که فرهنگ هندوان را به نمایش گذاشته و فیلم « هجرت » از ساختههای واحد نظری موسیقی ساخته است. او همچنان در یکی فیلم های خارجی از ساختههای نورا هوپه موسیقی متن ساخته است که مورد توجه موسیقیدانان زیادی در خارج قرار گرفته است.
Notice: Undefined offset: 0 in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336
Notice: Trying to get property 'term_id' of non-object in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336