بهار مهمترین فصل برای مردم آریایینژاد است. در بهار هر سال پارسی زبانان جهان نوروز را جشن میگیرند. نوروز و بهار ایام شادی و خوشی است. بهار با زندگی و امور زندگانی مردم پارسی زبان گره خورده است. علاوه بر این که نوروز و بهار با زیباییاش فرح بخش جانها و دلها است، در زندگی در کشت و کار، و …تاثیر مستقیم روی مردم دارد. موضوع بهار و نوروز و انواع رسم و رسوم آن در شعر شاعران رسمی چه کهن و معاصر دیده میشود. شاعران از طبیعت و اجزای طبیعت به خصوص فصل بهار در آفرینش شعرهای شان بهرهبرداری زیاد کرده اند.
در دوبیتیهای عامیانۀ افغانستان هم چنین بهرهبرداری دیده میشود. بهرهبرداری از نوروز در شعر شاعران شعر رسمی نسبت به دوبیتیهای عامیانۀ افغانستان برجستهتر است. یعنی از بهار و شکوفایی بهار و زیبایی بهار برای مفاهیم فلسفی، عرفانی، عشقی و … زیاد استفاده نموده اند. مثلا در رباعیات خیام، بهار و اجزای بهار بخش کلیدی شعر اوست که موضوعات فلسفی، اجتماعی و عاشقانه با عناصری از فصل بهار همراه است و اگر عناصر بهار را از رباعیات خیام بگیریم از شعر او چیزی باقی نمیماند. همچنین در دیگر شاعران که از بهار و نوروز در بیان موضوعات گوناگون بهره جسته اند. اما در دوبیتیهای عامیانۀ افغانستان بهار و جلوههای آن تنها با دو موضوع و مفهوم اصلی استفاده شده اند. یکی توصیف مستقیم بهار، دوم شادی از آمدن بهار که هر دوی آن با مفهوم عاشقانه بیان شده اند.
گاهی نیز موضوعات اجتماعی و فلسفی همچون کشت و کار، تجربۀ مرگ، شکوه از فلک، غنیمت شمردن لحظهها، دعوت به خوشی و شادی نیز دیده میشود که یادآور موضوع خیامانه است. گویندگان این آثار از آمدن بهار شادی می کنند. شروع و آغاز فصل بهار در این آثار، شروع عشق بازی برای عاشقان است. یعنی بهار، بهانه و فرصت خوبی است برای دیدار عاشقان. چنین مفهومی، یعنی دعوت به دیدار در فصل بهار، بسامد بالای در این آثار دارد. حتا اکثر دوبیتیهایی بهارانه در این آثار با عبارت «بهار آمد» شروع میشود. انگار فصل بهار مژدۀ دیدار عاشقان است. علاوه بر این، بهار و زیبایی آن توصیف میشود.
از مفاهیمی متنوعی که در آثار شاعران رسمی به خصوص موضوع عرفان با فصل نوروز و بهار بیان شده است، دیده نمیشود. همان طور که اشاره شد بهار در این آثار تنها با موضوع عشق و گاهی با موضوع اجتماعی و فلسفی بیان میشود. مهمان بهار در چنین دوبیتیهایی باشید.
الا یار جان بهار آمد برآیی
به سوی باغ و تاکستان برآیی
خدا فصل زمستانه کنه گم
که انداخته میان ما جدایی
*
بهار آمد چرا تنها بگردیم
بیا هر دوی ما یکجا بگردیم
بیا دستی به دست پهلو به پهلو
به باغ و دشت، لب دریا بگردیم
*
بهار آمد شکوفه کرده بستان
به زیر شاخ گل شیشته نگار جان
ببارد برگ گل به روی یار جان
شکوفه پیش رویش است حیران
*
بهار آمد گل رعنا کجا شد
همان رعنا گل زیبا کجا شد
گل رعنا و زیبایم تو بودی
همان عشق و محبت ها کجا شد
*
بهار آمد که من شیدا بگردم
دو تا قمری لب دریا بگردم
دو تا قمری لب دریای کوکچه
من مسکین چطور تنها بگردم
*
بهار آمد که شد گل ارغوانی
جهان شد سبز و خرم یار جانی
بیا یکدم کنیم سیر شکوفه
که آخر میگذرد این زندگانی
*
بهار آمد گلستان مشکبار است
ز جشن لاله صحرا زرنگار است
بهار آمد و گل و بلبل هم آغوش
چمن در بزم گل آتش نثار است
*
خودت گفتی که وعده در بهار است
بهار آمد دلم در انتظار است
بهار هر کسی عید است و نوروز
بهار عاشقان دیدار یار است
*
بهار آمد شکوفه کرده طوفان
به زیر شاخ گل شیشته نگار جان
ببارد برگ گل به روی یار جان
شکوفه پیش رویش است حیران
*
بهار آمد گلستان مشکبار است
ز جشن لاله صحرا زرنگار است
بهار آمد و گل و بلبل همآغوش
چمن در بزم گل آتش نثار است
*
بهار آمد بهار آمد گل من
زمان کشت و کار آمد گل من
بیا یارجان که در باغ ها براییم
که گل های بیشمار آمد گل من
*
عزیزان موسم فصل بهار است
چمن سبز است و صحرا لاله زار است
در ای فرصت دمی دیگر غنیمت
که دنیای دنی بی اعتبار است
*
بهار آمد جهان شد شاد و خندان
به سیل گل برآمد پیسهداران
همی بیچاره مفلس با رخ زرد
به هر جایی روانه اس از پی نان
*
اگر چه من غریب و ناتوانم
بود دیدار تو نیروی جانم
به وصلت تازه چون فصل بهارم
ز هجرت زرد و زار و چون خزانم
*
بیا یارجان که فصل نو بهار است
به هر سو شر شر برگ چنار است
بیا یار جان کنیم سیر و شگوفه
تمام کوه و صحرا لاله زار است