متن سخنرانی دکتر دادفر سپنتا در مراسم اهدای جایزۀ ابن سینا به سناتور انار کلی هنریار از سوی انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان
در میان این همه رنج و دردی که هندوان و سیکهای افغان در گذار سدهها در سرزمین خود شان و در میهن نیاکان شان کشیده اند، هر گام نمادین هم برای شناسایی بیدادها و ظلمهایی که بر این شهروندان روا داشته شده است، گامی است در جهت درست.
هندوان و سیکهای افغان از باشندگان اصلی این سرزمین اند که در بدترین روزهای سیاه و ستم و انتحار و کشتار هم سرسختانه به میهن آبایی شان وفادار ماندند و از عدالت و آزادی دفاع کردند. در جنگهای ضداستعماری مردم ما در تقابل با بریتانیا، سلحشوران هندوی افغان در کنار افغانهای دیگر برای استقلال و آزادی کشور خو پیکار کردند. تنها از خانواده بتهیجا چندین جوان رشید در جبههی قندهار در دفاع از مام میهن به خاک و خون غلتیدند.
با همه تاریخ تیره، روزگار امانی برای شهروندان سیک و هندوی افغانستان همراه با گشایشهای چشمگیری بود. در مذاکرات میان دولت امانی و نمایندگان بریتانیایی زیر ریاست محمود بیگ طرزی یکی از شهروندان هندوی افغان به نام دیوان نرنجنداس عضو هیات افغانستان مستقل بود. همین انسان آزاده با مقام وزارت مالیهی شاه امانالله رسید. فلکلور معروف «بیبیرادو جان دختر دیوان» یادآور دختر همین وزیر است.
ماده هشتم قانون اساسی دوران امانی مشعر است: « همه افرادی که در ملک افغانستان میباشند بلاتفریق دینی و مذهبی تبعه افغانستان گفته میشوند.» ماده نهم همین قانون میگوید: «کافه تبعه افغانستان در امور دینی و مذهبی و نظامات سیاسی دولت پایبند بوده و آزادی و حقوق شخصی خود را مالک هستند.» در همین دوره در مجلس مشوره ولایات قندهار، غزنی و جلال آباد و در انجمن معارف کابل یک یک نفر نمایندگان انتخابی هندوهای افغان شامل و در امور مردم ما صاحب حق رای و نظر شدند. قید رنگ زرد از دستار و معجر هندوها برداشته شد. مالیات جزیه طبق فرمان صادره در ماه می ۱۹۲۰ از هندوان و یهودیان این سرزمین برداشته شد. فرزندان هندوهای افغان در مکتبهای نظامی و ملکی زمان پذیرفته شدند. در آن سالها افغانهای هندو در نهادهای علمی و اکادمیک کشور ما صاحب مقام و منزلت شدند و داکتران هندوی افغان در طبابت سرامد روزگار و محبوب مردم افغانستان بودند.
اما با اندوه که صد سال تلاش مبارزان و روشنفکران سرزمین ما برای تحقق عینی حقوق و آزادیهای اجتماعی شهروندان و پایدار سازی این ارزشها هنوز هم نتیجه نداده است. روزگار پسین به ویژه دوران حاکمیت امارت اسلامی طالبان، سیاهترین روزگار برای آزادی و حقوق شهروندی مردم افغانستان بوده است. طالبان نه تنها نیمی از جمعیت کشور ما، زنان سرزمین ما را، با تیرهاندیشی بیمانند، با اعمال آپارتاید جنسیتی از ساحت زندگی فرهنگی، اجتماعی و سیاسی راندند بلکه بدترین و گستردهترین نوع استبداد و بیداد را بر شهروندان سیک و هندوی افغانستان روا داشتند. حکم شانزدهفقرهای طالبان در مورد رفتار و محدودیت حقوق شهروندان هندوی افغان نمونه و بازتاب وحشتبارترین نوع استبداد و بیان و مرادف بدویترین تعبیر و تعریف از دولت حقوق و قانون در پایانههای قرن بیستم بود.
در این حکم، ریاست امر به معروف امارت طالبان خواهان نصب برخي از نشانهها در تنپوشها، صورت و خانههای هندوها و سيکهای افغانستان شده بود تا بتوان آنها را از سایر شهروندان أفغانستان تمیز داد. اگر چه زمان فرصت تطبیق این حکم را به طالبان نداد اما زندهیاد اوتار سینگ وکیل سیکها و هندوان کابل در مصاحبه با رادیو صدای آلمان در باره برخی از مواد این حکم چنین گفت: «فرمان آنها (طالبان) اول اش اين بود که در خانه ي تان يک بيرق زرد رنگ باشد، در دکان تان يک بيرق زرد رنگ باشد. لباسي که مسلمان ميپوشد، شما بايد نپوشيد. تفنگ نگه کرده نميتوانيد. اسب سوار شده نميتوانيد. خانه اگر از مسلمان باشد، هندوها بايد از آن برآيند؛ اگر خانه از هندو باشد، بايد مسلمان از آن برآيد. به مسلمان سلام داده نميتوانيد. درمسال جور کرده نميتوانيد. اگر از افغانستان خارج ميشويد، پس تابعيت تان اين جا قبول نميشود.»
جنگهای میانتنظیمی مجاهدین و روزگار غارت ثروت و زندگی در سالهای هفتاد هجری شمسی و بعدها حاکمیت طالبان موجب شدند تا تعداد زیادی از سیکها و هندوان افغان سرزمین آبایی شان را ترک بگویند. اگر چه تعدادی از سیکها و مهاجران هندو در آغاز جمهوری اسلامی افغانستان به میهن برگشتند، اما دیری نگذشت که دوباره تبعیضها و بیدادهای برخاسته از بدفرهنگی بیرحم و مبتنی بر تاراج و انتحار و کشتار شهروندان سیک و هندو، غصب مالکیتها و معابد آنها، توهین و تحقیر فرزندان هندو و سیک در مکاتب و نهادهای جمعی و غیرجمعی عرصهی زندگی را بر این قدیمیترین ساکنان و صاحبان این سرزمین تنگ ساخت. فرار و گریز از سرزمین نیاکان دوباره اوج گرفت و تعداد زیادی از این هموطنان ما از خانه و کاشانه شان آواره شدند. این وطن برای هندوان و سیکها و برای بسیاری از شهروندان افغانستان، به سخن لنگستون هیوز شاعر رنگینپوست امریکایی، «وطن نشد.»
خانم انار کلی!
با همه بیدادهای که بر شما و تبار تان به دلیل دین و باورتان در این سرزمین رواداشته شده و میشود، شما در این وطن ماندید و در موقعیتهای گوناگون اجتماعی برای یک زندگی بهتر و عادلانه برای مردان و زنان این کشور به مبارزهی عدالتطلبانه تان ادامه میدهید. چه در لویهجرگه قانوناساسی، چه در کمیسیون حقوقبشر، چه در انجمنهای مدافع حقوق زنان و چه در شورایملی سرزمین ما و چه در گفتگو با هیات طالبان در سال پیش در دوحه. زندگی در این سرزمین و آنهم برای بانویی سیک، جگر و دل شیر میخواهد. شما در زیر باران و تگرگ تهدیدها که از چارسو بر شما میبارد، از هر جهت نماد و نمود پایداری و استقامت در تلاش آزادی و برابری میباشید.
انتخاب شما به عنوان شخصیتی که سزاوار جایزهی پورسینای بلخی برای تفاهم میان فرهنگها میباشید، انتخابی بسیار بجا و درخور ستایش است. پورسینای بلخی طبیب، فرزانه و حکیم سرزمین ما و حوزه تمدنی ما است. ابوعلی سینای بلخی خردمند بزرگ سرزمینهای ما به دلیل باورهایش تکفیر شد و از سرزمینش دربدر و آواره، رانده شد. اما جایگاه او در روزگار کهن و در میان اندیشمندان دوران قدیم ما، بالاترین و والاترین جایگاه معنوی و علمی باقی ماند. گوییا بوعلی در یکی از رباعیات از آن همه بیرحمی روزگار به تنگ آمده و در پاسخ به تنگنظران روزگار و آنانی که هر دیگراندیشی را وادار به سکوت و تسلیم میکنند چنین گفته باشد:
کفر چو منی گزاف و آسان نبود
محکم تر از ایمان من ایمان نبود
در دهر یکی چون من و آن هم کافر
پس در همه دهر یک مسلمان نبود
مهمانان عزیز!
در این روزها سخن از گفتوگوهای صلح برای کشور ما در این سرزمین مایهی برانگیخته شدن امیدهای بسیار شده است. مردم افغانستان بدون شک که سزاوار صلح و ثبات دایمی اند. ما افغانها باید به این روزگار خونین و کشتار و بیرحمی در سرزمین خود پایان دهیم. افغانستان باید خانه و ماوای همه شهروندان ما گردد. ما باید بتوانیم باهم و در کنار هم در برادری و خواهری و در صلح زندگی کنیم. اگر از روزگار امانی در سلهای ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۹ بگذریم از سال ۱۸۰۳ تا به امروز علی رغم جانبازیها و فداکاری های بیشمار مردم ما همیشه این کشورهای مداخله جو بوده اند که حاکمان ما را تعیین کرده اند.
این واقعیت دردناک ایجاب میکند تا ما با نگاه به تجارب اسارتبار گذشته از تاریخ خود بیاموزیم و این چنبرهی ننگآور وابستگی را بشکنیم. صلح، والاترین آرمان و ارزشی است که مردم ما آن را میخواهند اما باید نگرانی مردم خود را در بارهی دورنمای صلح نیز جدی بگیریم. صلح را باید با استقلالطلبی و آزادیخواهی یکجا کنیم تا در فرجام پس از بیشتر از دوصد سال، مردم خود سرنوشت شان را به دست بگیرند. اما با این بهانهی مشروع و بسیار عادلانه نباید امید مردم را برای رسیدن به صلح با یاس و حرمان برابر کنیم. و از جانب دیگر نباید گرفتار این توهم شویم که با تکرار تاریخ و تجارب سیاه میتوانیم به صلح پایدار دست یابیم.
خانم انارکلی عزیز!
به عنوان یک شهروند عادی این سرزمین، از ستم و بیدادی که بر شما و تبار تان روا داشته اند و میدارند، شرمسارم و از شما طلب بخشایش میکنم. جایگاه شما در مبارزه برای تحقق، حقوق و آزادیهای زنان و اقلیتها و در نهایت حقوق شهروندی مردم افغانستان برای ما مردم افغانستان مایهی مباهات و سربلندی است. تجربهی ستمهای تاریخی هرگز در شما حس نفرت و انتقام را بر نیانگیخت، بر عکس شما برای یک جامعهی پر از تسامح و دیگرپذیر در کنار هموطنان تان ایستادید و فعالانه ایستادید. استقامت شما در برابر ستم چند لایهای در این سرزمین، الگویی پایداری است که به یقین مبارزان حقوقبشری سرزمین ما از آن خواهند آموخت و آن را بخاطر خواهند داشت.
برندگان پیشین جایزه بوعلی سینای بلخی هر دوی شان در حوزههای تسامح و رواداری، انسانهای برجستهای بوده اند. پروفیسور مایکل بری، عمری را صرف کشف و شناسایی آثار هنری و تمدن تیموریان هرات کرد. او در معرفی فرهنگ و هنر سرزمین ما در این روزگار رونق بیهنری به جهان سهم بسیار ارزنده دارد. برنده دومی این جایزه جناب راشد الغنوشی رییس کنونی مجلس قانونگذاری جمهوری تونس است. وی یکی از شخصیتهای فاضل جهان اسلام است که تلاش کرد یک خوانش پر تسامح را از باورهای دینیاش به جهان ارایه کند و بدین ترتیب به برون آوردن کشورش از خشونت و افراط و سیر به سوی دموکراسی و کثرتگرایی و رواداری کمک کرد. در ادامه همین انتخابهای شایسته، بدون شک که هیات داوران اعطای جایزهی بو علی سینای بلخی با انتخاب دکتور هنریار، گزینشی بسیار شایسته داشته است.
از جناب داکتر مرادیان و اعضای هیات داوران هم سپاسگزاری میکنم و هم این انتخاب شایسته را به سناتور هنریار و به هیت داوران تبریک میگویم. و با بخشهای از یک شعر لنگستون هیوز به ترجمهی احمد شاملو سخنم را به پایان میبرم:
بگذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود
بگذارید پیشآهنگ دشت شود
و در آن جا که آزاد است منزلگاهی بجوید
این وطن هرگز برای من وطن نبود
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای خویش داشته اند
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی اعتنایی نشان دهند نه ستمگران اسباب چینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد
این وطن هرگز برای من وطن نبود
آه، بگذارید سرزمین من سرزمینی شود که در آن، آزادی را با تاج گل ساختهگی وطنپرستی نمی آرایند
اما فرصت و امکان واقعی برای همه کس هست، زنده گی آزاد است
و برابری در هوایی است که استنشاق می کنیم
…
آری، هر ناسزایی را که به دل دارید نثار من کنید
پولاد آزادی زنگار ندارد
آه، آری آشکارا می گویم،
این وطن برای من هرگز وطن نبود
با وصف این، سوگند یاد میکنم که وطن من، خواهد بود!
رویای آن
همچون بذری جاودانه
در اعماق جان من نهفته است
ما مردم میباید
سرزمینمان، معادنمان، گیاهانمان، رودخانههامان،
کوهستانها و دشتهای بی پایانمان را آزاد کنیم