به بهانهی عرس مولانا جلالالدین محمد بلخی
بسیار کوتاه علاقمندم که ضرورت مطالعهی گسترده و کار گسترده برای مقایسهی مولانا با دیگر قلههای جهانی را مطرح کنم؛ بصورت خاص با ویلیام شکسپیر یکی از ارکان سهگانهی ادبیات جهان.
تصور میکنم در سه چهار سال اخیر که نمایشنامههای شکسپیر را میخوانم هم در زمینهی تصویرپردازی و هم در زمینهی اندیشه، مشابهتهای کلان زیادی میان این دو چهرهی جهانی با همدیگر وجود دارد. با این نتیجهگیری که اصل تقدم در هر دو زمینه با مولانا است. اما پیش از این که به این مقایسه برسم، ضرورت میدانم که در مورد لزوم خوانش آثار مولانا در عصر حاضر از سوی نسلی که مقاطعه کردند با ادبیات کلاسیک چیزی بگویم. در نسلی که سختگیری و تعصب بیداد میکند و حتا بسیاری از شاعران و نویسندهگان جوان افغانستان که در مجموع با ادبیات کلاسیک و آثار مولانا بیگانه هستند. همهی ما یکدیگر را توصیه میکنیم به خوانش آثار مولانا یا تمام آثار کلاسیک ادبیات فارسی، اما نه با زیباییای که بورخس؛ نویسندهی معروف آرژانتینی مطرح کرده است. بورخس که از او به عنوان کتابخوان قهار تاریخ یاد میکنند، جملههای زیبایی در مورد ضرورت خواندن کمدی الهی مطرح کرده که بسیار مناسب است در مورد مولانا و آثار مولانا. بورخس میگوید هیچکس حق ندارد به طور طبیعی و آزاد، خود را از لذت خواندن کمدی الهی محروم کند. یعنی نخواندن کمدی الهی از نظر بورخس پایمال کردن حق طبیعی و شخصی خود است و هیچکس چنین حقی ندارد. برای ما نیز مثنوی حضرت مولانا، کمدی الهی شرق است؛ کمدی الهی ادبیات اسلامی است و کمدی الهی زبان فارسی است، نه تنها به این خاطر بلکه هر سخنی که نه در باب جوهر و کیفیت یک شاهکار معین ادبی، بلکه هر سخنی در وصف ابعاد عظمت یک شاهکار درجهیک که در یک زبان گفته میشود، این سخن در مورد تمامی شاهکارها صدق میکند. از این جهت مطالعهی این آثار برای نسل امروز بسیار ضرور است. اما چرا مقایسه با شکسپیر؟
در فضای ادبیات جهان از شکسپیر به عنوان یکی از ارکان سهگانهی ادبیات جهان یاد میشود، یعنی اجماع ادبی طاقت نوشته شده و طاقت نانوشته در فضای ادبیات جهان به یک مثلث ادبی در سطح دنیا اعتقاد دارد که هومر، شکسپیر و دانته، خالق کمدی الهی را ارکان ادبی جهان میخوانند. صرف نظر از این که هومر شخصیت یا وجود خارجی داشته یا نه؟ که مراد از هومر آثار منسوب به این نام است، یعنی ایلیاد و ادیسه.
وقتی وارد فضای ادبیات جهان میشویم، میبینیم که هیچ منتقدی در سطح دنیا جرات نمیکند که بگوید هومر و شکسپیر و یا دانته استحقاق این را ندارند که به عنوان ارکان ادبی جهان شناخته شوند، آنها بیشک این استحقاق را دارند، اما در این اختلاف نظر وجود دارد که ارکان ادبی جهان باید ارکان سهگانه باشد یا چهارگانه یا پنجگانه؟ مولانا به حق میتواند یکی از ارکان ادبی جهان شمرده شود، منتهی کار برای این که ما به دنیا ثابت بسازیم که مولانا از ارکان ادبی جهان است، با دادخواهی ممکن نیست، بلکه کارهای گسترده نیاز دارد، نویسندهها این آثار را ترجمه کنند و به دنیا بقبولانند که مولانا در کنار شکسپیر، دانته و هومر برای جهان است. به دلیل این که پرگویی نشود، در مورد تصویر و یا ایماژهای مولانا و شکسپیر و در زمینهی اندیشه فقط به ذکر دو سه مثال اکتفا میکنم.
از توارد و یا همانندی اندیشهها در کلام مولانا و شکسپیر نکتههای بسیار جذابی دیده میشود، مخصوصا در 37 نمایشنامهی ویلیام شکسپیر که خوشبختانه همه به زبان فارسی ترجمه شده و وقتی میخوانیم متوجه میشویم که این اندیشههایی که شکسپیر مطرح کرده، سه قرن پیش از وی، در کلام مولانا گفته شده به گونهی مثال در یکی از نمایشنامههای شکسپیر با این مضمون کلیدی یا اندیشهی کلیدی برمیخوریم.
«ما به صلاح خویش نادانیم، غالبا از خدایان میخواهیم آنچه را که به زیان ماست، و آنان که عقل کل هستند، آنرا از ما دریغ میکنند. بنابرین به سود ما میشود که خواستمان برآورده نشود. »
و در مثنوی میخوانیم:
بس دعاها کان زیانست و هلاک وز کرم مینشنود یزدان پاک
در نمایشنامه رومیو و ژولیت میخوانیم که رومیو به ژولیت میگوید:« ای رومیو اگر تو مرا دوست داری، باوفا و صفا ابرازکن و یا اگر تصور میکنی مرا بیش از حد به آسانی به دست آوردهای، بگو تا با تو ترش رویی و تندخویی کنم تا اینکه در طلب عشق من تلاش کنی.»
و در مثنوی حضرت مولانا میخوانیم:
ای گرانجان خوار دیدستی ورا زانک بس ارزان خریدستی ورا
هرکه او ارزان خرد ارزان دهد گوهری طفلی به قرصی نان دهد
و یک مضمون کلیدی دیگر در یکی از نمایشنامههای شکسپیر این است:« ای آهنربای سنگدل تو هستی که مرا به سوی خود میکشانی. از قوهی جاذبه خود دست بکش تامن هم دیگر قدرتی برای تعقیب تو نداشته باشم.»
و در دیوان شمس میخوانیم:
پولادپارههایایم آهن رباست عشقت اصل همه طلب تو در تو طلب ندیدم
در قسمت تصویرپردازی شباهتهای خارقالعاده بین شکسپیر و مولانا وجود دارد. وقتی در نمایشنامههای مختلف شکسپیر سعی کردم برای یک کار تفننی، تصویرهای شکسپیر را یادداشت کنم، بی آن که نگاه کنم کدام استعاره است و کدام تشبیه، بعد از این که این فهرست تمام شد، توجه کردم که اکثریت این تصویرها از نوع تشخیص و جاندارانگاری است و یا جان بخشی به پدیدهها و در این زمینه از نظر کیفیت هر تصویری که در نمایشنامههای شکسپیر میخواندم، تصویرهای مولانا را به یاد میآوردم. خارقالعاده ترین مصداقهای صنعت تشخیص در غرب در شکسپیر و در شرق در آثار مولانا است. یکی دو مثال مختصر عرض میکنم. مثلا در نمایشنامه آنتونی و کلیوپاتراس جایی که آنتونی به کلیوپاترا میگوید: «مرا چقدر دوست داری؟» و آنتونی پاسخ میدهد: «مسکین است عشقی که به اندازه درآید.» یا در جای دیگری میگوید:« فلان قهرمان اینجا، مصلحت خود را به همسری در آورد.» یعنی از سر مصلحت تن به ازدواج داد. یا جایی که آنتونی میگوید:« نه یاران عجیب من! روزگار ستمکار را با اندوه خود شادمان نکنید. با رویخوش مصیبتی را که روی میآورد، پذیرا شوید و خود او را مصیبت زده کنید با ناچیز گرفتنش.» یا جای دیگری ژولیت میگوید:« ننگ شرم دارد که بر پیشانی رومیو جای گیرد.» اینها از زیباترین تصویرهای شکسپیر است. یا در جای دیگری رومیو میگوید:« چه اندوهی مشتاق آشنایی با من است؟»
در آثار مولانا هم تشخیص، خارقالعاده ترین مصداقها و نمونهها را دارد:
ز خاک من اگر گندم برآید از آن گر نان پزی مستی فزاید
خمیر و نانوا دیوانه گردد تنورش بیت مستانه سراید
این بیت از زیباترین بیتهای دیوان شمس است:
ای می بترم از تو من باده ترم از تو پرجوش ترم از تو آهسته که سرمستم
بنابراین زمینههای گسترده و وسیع برای مقایسه شکسپیر و مولانا و مولانا با دیگر قلههای جهانی وجود دارد که امیدوار هستم نسل امروز به آن بپردازد.
Notice: Undefined offset: 0 in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336
Notice: Trying to get property 'term_id' of non-object in /home/radionowrrr/public_html/wp-content/themes/nrfaizi/single.php on line 336