مذاکرات صلح و رسالت تاریخی زنان

افغانستان پس از تجربۀ کسالتآور چند دهه جنگ، این روزها شرایط متفاوتتری را به تجربه گرفته و باور عام نزد مردم این است که همزمان با آغاز مذاکرات هیات جمهوری اسلامی افغانستان با طالبان، به تناسب هر وقتی دیگر بیشتر به صلح نزدیک شده است. هرچند به باور نگارنده هر پایان جنگی، الزاماً صلح نیست اما اگر این تیوری را که هر جنگی در نهایت منتج به صلح میگردد؛بپذیریم، در آن صورت باید گفت مادامی که در کشورهای جنگ زده و دچار منازعه، موضوع مذاکره و شرایط صلح به میان میآید؛ اولین و کمهزینهترین صدایی که طرفین مذاکره و نیروهای دخیل، قصد کم رمق ساختن یا حتا خاموش کردن آن را دارند، زنان هستند. بدیهی است به دلیل احاطۀ رویکرد مذکر و نیروی مردانه که دو طرف منازعه را به وجود آورده،با طرح موضوع صلح بین دو جانب مخالفی که علیه هم دیگر میجنگیده اند موضوعات مهمتری به تناسب بحث زنان وجود دارد. چرا که عمدتاً نوع نگاه تاریخی به موضوع جنگ و صلح بیانگر هژمونی و تسلط حوزۀ اقتدار مردانه بوده است.

لذا در شرایط مذاکره( جدا از تفاوتها و مشابهتهای کشورها) موضوع اساسی و حایز اهمیت برای طرفین،ختم جنگ و نحوۀ  امتیاز گیری و سهمخواهی به موازات آن است. به بیانی دیگر جنگجویان برای این که تفنگ بر زمین بگذارند و آتشبس را بپذیرند خواهان امتیازات برجسته و سهمی فعال و کلیدی در تقسیم قدرت پس از ختم منازعه هستند و از طرف دیگر نیروی مقابل آنها متشکل از دولت بر سر اقتدار،برابریطلبان، آزادی خواهان، نمایندهگان قربانیان جنگ و روشنفکران به دلیل هزینهیی که جنگ به آنان تحمیل کرده است؛خود را محق و سزاوار صلحی با امتیازات بیشتر و مطلوبتر برای طرف خود می بینند. بیش ترین صدمه هم در این بین از جانب نیروهای میانی که پابندی خاصی به هیچ کدام از طرفین مذاکره ندارند و فرصت طلبان به روند مذاکرات وارد میشود. اما برای این که از مبحث اصلی دور نشویم باز میگردم به موضوع جایگاه زنان هنگام شرایط مذاکره که از منظر سابقۀ تاریخی زیست بشر، همواره از جانب مردان، دیگرانِ غیر مهم محسوب شده اند. این اصل هنگام مذاکرات باعث میشود زنان عمدتاً قربانیان فربه و کم هزینه برای امتیاز دادن به وقت چانهزنیهای سیاسی برای رسیدن به نتیجۀ مشترک بین طرفین منازعه به حساب میآیند.

ترفند ابزاری و کارکردی که به مدد آن زنان را با منطق برساخته فریب میدهند تا سکوت کنند و یا از بسیاری مطالبات اساسی حوزۀ زنانه در شرایط مذاکره چشم پوشی کنند؛ این است که در حال حاضر موضوع اساسی و مهم خاتمۀ جنگ و پایان کشته شدن مردم بیگناه است. یعنی نیروهای رادیکال و قدرت طلب در هر دو جانب مذاکره حداقل در این مورد باهم دیگر تفاهم ضمنی دارند که بحث زنان را بگذاریم برای بعد چون دغدغۀ مهم فعلی ختم جنگ است و بعدها که صلح سراسری حاکم شد، آنگاه با خیال آسوده میتوان در مورد مطالبات زنان صحبت کرد. البته واضح است که این فریبی ظریف و هوشمندانه است که زنان باید مراقب آن باشند. مثل این است که در جریان یک پروژه که برای محیط زیست ضرر دارد، مهندسان پروژه برای توجیه بگویند محیط زیست دغدغۀ همۀ ماست اما فعلاً درختها را قطع میکنیم بعد به موضوع محیط زیست هم رسیدهگی خواهیم کرد!

 این نوع برداشت مضحک است و بسیار خطرناک و صدمه زننده. البته ظرافتی که نیروهای رادیکال و افراطیون دینی هنگام مذاکرات نشان میدهند این است که هیچگاه با بیان صریح نمیگویند که ما مخالف حق آموزش، کار، سیاست پیشهگی، هنرمندی و سایر فعالیتها برای زنان هستیم،بلکه با هوشمندی به پاسخهای کلی و کلیشهیی در ارتباط با نقش و جایگاه زن اکتفا می کنند تا زنان را قانع کنند که مخالفتی با حقوق آنها ندارند و فقط فعلا وقت اش نیست! اما در این بین دو اتفاق مهم رخ میدهد؛ اول این که در مقابل خفه کردن صدای زنان، نیروهای مذهبی تندرو، فرصت طلبان،قدرت خواهان و دیگران حرف خود را می زنند و مجال بیشتری برای بازتاب خواست های خود می یابند یعنی هر صدای زنانهیی که خاموش میشود؛ میدان و مجال بیشتری به دست این نیروها میدهد و دوم این که تجربۀ کشورهای اسلامی که شرایط مذاکره یا وضعیتهایی مشابه را از سر گذرانده اند نشان میدهد که مادامی که نیروهای رادیکال و افراطی و هواخواهان شان، قدرت سیاسی را در دست بگیرند و بر جامعه و فرهنگ حاکمیت پیدا کنند؛ آنگاه نه تنها هیچ انعطافی در برابر زنان نشان نمیدهند چون نه فشاری وجود دارد و نه الزامی دارند و سخت گیریهای بیشتری را بر حوزۀ زنان اعمال میکنند.

به باور نگارنده با توجه به شرایط حساس و سرنوشت سازی که در متن آن قرار داریم نیاز است کنشگران حوزۀ زنان و داعیه داران برابری و رفع تبعیض ( زنان و مردان) تجربههای زنان منطقه در حوزۀ جنگ و صلح را به دقت مطالعه کنند، با کنشگران سیاسی _ اجتماعی کشورهای همسایه که مسایل مشترک زیادی با ما دارند؛ ارتباط برقرار کنند.  از تجربیات آنها  بیاموزند و  اشتباهات آنان را تکرار نکنند.

مثلا تجربۀ زنان ایرانی یا کنشگران پاکستانی و یا مبارزات زنان مسلمان عرب خاصه زنان تونس پس از بهار عربی که بافت دینی- مذهبی همسان و اشتراکات فرهنگی، زبانی و اجتماعی هممانند و نزدیک به جامعۀ ما دارند؛بسیار زیاد کمک کننده است و میتواند به عنوان نقشۀ راه استفاده شود. به یاد دارم که سال گذشته یکی از فعالین حوزۀ  زنان که ایرانی الاصل اما مقیم اروپاست گفت: «ما زنان ایران در هنگام انقلاب ۱۳۵۷ و روی کار آمدن جمهوری اسلامی، کلاه گشادی بر سرمان رفت و به بهانۀ این که فعلا حرف اساسی پایان سلطۀ شاهنشاهی و از میان برداشتن جامعۀ طبقاتی و مبارزه با فقر است؛ بر دهانمان مهر سکوت زدند و نیروهای رادیکال انقلابی پیشتاز میدان شدند و انقلاب با کمک سکوت زنان به پیروزی رسید و حال شما عملاً می بینید که زنان ایرانی چهل سال است تاوان همان فریب و سکوت را پس می دهند. گفت نمیدانم چرا از تجربۀ زنان ایرانی که همسایه نزدیک شما هستند؛ هنوز در افغانستان استفاده نمیشود.»

یک فمنیست فعال فلسطینی هم مشابه همین حرف را گفت که: «هرگاه به سمت صلح میرویم ما زنانِ کنشگر حتا از طرف همجنسان اروپایی و امریکایی خود انتقاد میشویم مبنی بر این که در حالی که فلسطین آماج گلوله و شاهد شهید شدن اطفال و زنان بسیاری است، شما آمده اید و در مورد حقوق زن و فعالیتهای فمنیستها صحبت میکنید و این واقعا شرم آور است. در حالی که برای فشار جنگی بیشتر و ذلیل کردن طرف مقابل،نیروهای جنگی اولین و بیشترین قربانی را از زنان می گرفتند. حتا موضوع تجاوز به زنان در هنگام منازعه مطرح بحث بوده همان گونه که داعش به زنان و دختران  ایزدی زیادی تجاوز جنسی کرد.»

حرف آخر این که امروز ما در شرایط صلح و مذاکره با گروهی به نام طالبان قرار داریم که تجربۀ مستند حاکمیت بر جغرافیای افغانستان را در کارنامۀ خود  درج کرده و همۀ ما  شاهد نحوۀ حکومتداری و ارزشگذاری این گروه به زنان هستیم. این که سخنگویان طالبان در هتل مجلل شرایتون در دوحه در مقابل لنز دوربین رسانههای داخلی و بینالمللی با زیرکی می گویند:« ما با حقوق زنان در چهارچوب اسلام ( که البته تفسیر آنها از اسلام و شریعت و حدود مورد نظر آنها هیچ وقت بیان نمیشود) هیچ گونه مشکلی نداریم.» شاید ویترینی است برای وجه المعامله قرار گرفتن ارزش ها و دستاوردهای شکنندۀ زنان تا پس از احیای مجدد امارت و دست یابی به قدرت و حاکمیت، قصه از سرکوب زنان شروع و کم کم به تمام لایحههای اجتماعی از جمله آزادی بیان، حقوق اقلیتها، مصوونیت روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشر گسترش یابد. لذا کسانی که به نمایندهگی از مردم و قربانیان بی شمار جنگ، طرف مذاکره قرار میگیرند باید متوجه مسوولیت تاریخی و سرنوشت سازی که بر عهده دارند؛ باشند و خود را در برابر مردمی که از آنها نمایندهگی میکنند پاسخگو بدانند. موضوع زنان در روند گفتگوها نباید موضوع دسته چندمی و حاشیهیی باشد و نه در سطح باقی بماند. بیان مطالبات، ارزشهای غیر قابل معامله، موضعگیریها و وعدهها باید واضح و روشن و البته واقع گرایانه و بر پایۀ مکانیزمهای اجرایی و عملی باشد.