قتل با هزار زخم، تمرکز بر کابل

به تاریخ اول قوس سال جاری خورشیدی هم‌زمان با آن که پارلمان افغانستان برای تایید صلاحیت نامزد وزیران از جمله نامزدان وزارت‌خانه‌های دفاع و داخله صندوق گذاشته بود، کابل در روز روشن موشک‌باران شد. این رویداد تداعی‌گر موشک‌باران کابل در دهه‌های هشتاد و نود میلادی بود، صرف با این تفاوت که درآن زمان کابل همیشه از بیرون مورد حمله‌‌ی موشکی قرار می‌گرفت ولی این‌بار سکوی پرتاب موشک در داخل شهر در درون دو موترسوزاکی جا به جا شده بود. در دهه‌ی هشتاد میلادی که چریک‌های اسلام‌گرای ضد شوروی به کمک پاکستان و غرب بر اساس استراتژی « قتل با هزار زخم» می‌جنگیدند کابل موشک‌باران می‌شد. موشک‌باران کابل بخش مهم راهبرد « قتل با هزار زخم» بود که آی‌اس‌آی -بازوی استخباراتی ارتش پاکستان- آن را برای به زانو درآوردن ارتش سرخ و حکومت وقت افغانستان طراحی کرده بود. موشک‌باران کابل در آن زمان اکثرا از طرف شب صورت می‌گرفت و هدف از آن ارعاب عمومی، اشغال تلکس‌های خبری رسانه‌های دنیا و تضعیف مشروعیت کارکردی نهادهای امنیتی حکومت حزب دمکراتیک خلق بود. محل پرتاب موشک‌هایی که در دهه‌ی هشتاد به کابل شلیک می‌شد، ارتفاعات جنوبی و شرقی کابل بود. ارتش سرخ و حکومت وقت در آن زمان با افزایش شعاع کمربند امنیتی کابل، تاحدی جلوموشک‌باران پایتخت را گرفتند.

در دهه‌ی نود میلادی که کابل میدان جنگ تنظیم‌های مختلف برای کسب قدرت بود، هر تنظیم ناحیه‌ی زیر تصرف تنظیم رقیب را موشک‌باران می‌کرد. در آن زمان هم بیشتر موشک‌های که بر مرکز شهر و شمال کابل اصابت می‌کرد‌، از مناطق زیر سلطه‌ی تنظیم گلبدین حکمتیار شلیک می‌شد. سازمان‌های مختلف مدافع حقوق بشر در آن زمان نیروهای او را متهم به موشک‌پراگنی بی‌هدف به مناطق زیر سلطه‌ی حکومت برهان الدین ربانی می‌کردند. آقای حکمتیار در مصاحبه‌هایی که در سال گذشته‌ی خورشیدی با رسانه‌های مختلف داشت، این موضوع را رد کرد. اما پیتر تامسن دیپلومات ارشد بازنشسته‌ی امریکایی که پس از خروج روس‌ها نماینده‌ی/سفیر امریکا در «حکومت موقت مجاهدین در تبعید/پاکستان» بود در کتابی که در مورد جنگ‌های افغانستان نوشته، آورده است که تنظیم آقای حکمتیار موشک‌های ساخت چین را که با پول سی‌آی‌ای خریده شده بود، پس از سقوط حکومت داکترنجیب‌الله به آن نواحی کابل شلیک کرد که زیر سلطه‌ی رقیبانش بود. از اثر موشک‌باران کابل در آن زمان هزارها خانواده به جلال‌آباد و پاکستان فرار کردند و شمار زیادی از کابل‌نشینان جان خود را از دست دادند، یا معیوب شدند.

پس از سال ۲۰۰۱ طالبان بیشتر از بمب‌های کنارجاده و حمله‌های انتحاری استفاده کردند. بمب‌های کناره جاده- بمب‌های دست‌ساز- و حمله‌های انتحاری تاکتیک‌های جدیدی بود که در چارچوب همان استراتژی «قتل با هزار زخم» اجرا شد. گزارش‌های سازمان ملل متحد نشان می‌دهد، قربانی بیشتر حمله‌های انتحاری در شهرهای بزرگی مثل کابل غیر نظامیان هستند. نیروهای طالبان در این دوره از موشک‌باران کابل به دلیل دقت بسیار بلند استخبارات تخنیکی ناتو و بالون‌های هوایی، زیاد استفاده نکردند، اما در دو سال اخیر در کنار افزایش خشونت‌ها سه‌بار است که از این تکتیک نیز برای ارعاب عمومی در کابل استفاده می‌شود.

حمله‌ی موشکی به کابل در مراسم جشن استقلال در ۲۸ اسد سال گذشته و حمله‌ی راکتی به مراسم تحلیف محمد اشرف‌غنی در ماه حوت پارسال رویدادهای  خبرساز سال گذشته بود. موشک‌باران اول قوس  کابل را طالبان به دوش نگرفتند. هدف آشکار حمله‌ی اول قوس برخلاف دو حمله‌ی موشکی سال گذشته، کشتن مردم عام بود. چنین به نظر می‌رسد که یک هسته‌ی تروریستی خیلی با تجربه حمله‌های موشکی اول قوس را انجام داده بود، آنان حداقل از خلاهای امنیتی پایتخت اطلاع داشتند و توانستند در آن صبح وقت، موترهای حامل دستگاه پرتاب موشک را به محل‌های مدنظر شان قرار دهند. هیچ بعید نیست که حامیان خارجی براندازی دولت افغانستان، پشت این رویداد باشند. در این هم تردیدی نیست که در آینده استراتژی «قتل با هزار زخم» با تمرکز بیشتر بر کابل ادامه خواهد یافت.

شرایط و اوضاع آن طوری که پیش‌بینی می‌شد نشان‌دهنده‌ی آن است که هدف طالبان در حال حاضر، صلح نیست بلکه دست‌یافتن به پیروزی نظامی است. مایکل سمپل طالب‌شناس معروف بریتانیایی در یکی از سخنرانی‌های اخیرش گفته است که رهبران طالبان تا حال به صفوف این گروه در مورد لزوم حل سیاسی جنگ افغانستان چیزی نگفته اند و آنچه که برای صفوف طالبان از رهبران شان نقل می‌شود روایت فتح و احیای امارت از دست رفته می‌باشد. از طرف دیگر خروج بیشتر نیروهای امریکایی تا ۱۵ جنوری سال آینده‌ی میلادی، هیچ انگیزه‌ای برای رهبران طالبان باقی نگذاشته است که به حل سیاسی تن دهند.

حل سیاسی جنگ و رسیدن به صلح طالبان را به بخشی از قدرت و نظام سیاسی افغانستان بدل می‌کند، اما پیروزی نظامی مثل سال ۱۹۹۶ کل قدرت را در اختیار گروه طالبان قرار خواهد داد. خروج نیروهای امریکایی در روزهای پس از امضای قراردوحه بین طالبان و ایالات متحده به شرایط افغانستان ربط داده می‌شد. سفیر خلیل‌زاد پیوسته می‌گفت که ایالات متحده در صورتی به خروج بیشتر نیروهایش اقدام می‌کند که گفتگوهای صلح افغانستان در قطر پیشرفت کند، خشونت‌ها به میزان قابل ملاحظه کاهش یابد و روابط طالبان با القاعده قطع شود. ولی رییس‌جمهور دونالد ترمپ نه ملاحظه‌ی کاهش خشونت را کرد و نه منتظر ماند تا گفتگوهای صلح افغانستان در دوحه پیشرفت کند. او فرمان خروج نیروهای امریکایی را صادر کرد.

نیروهای امریکایی مستقر در افغانستان برگه‌ی امتیاز‌گیری در مذاکرات صلح افغانستان بود که تقریبا ضایع شده است. در چنین شرایطی بسیار بعید است که طالبان به حل سیاسی جنگ تن دهند و پاکستان به تعهداتش عمل کند. دو روز قبل از حمله‌های موشکی به کابل، ارگ میزبان عمران‌خان نخست‌وزیر پاکستان بود که بیشتر از هر سیاست‌مدار دیگر پاکستانی به ارتش آن کشور نزدیک است. در زمان حضور او در کابل دو کشور سندی را منتشر کردند که گویا دیدگاه مشترک دو کشور در مورد تامین صلح در افغانستان و هم‌گرایی منطقه‌ای را بازتاب می‌‌داد ولی هیچ نشانه‌ای در دست نیست که نظامیان پاکستانی به تعهدات شان عمل کنند. چنین به نظر می‌رسد که افغانستان به برگشت به سال ۱۹۸۹ آماده می‌شود، در آن سال نیروهای شوروی از افغانستان خارج شدند ولی جنگ میان حکومت وقت و نیروهای ضد دولتی آن زمان، ادامه یافت. درست است که سفر وزیر خارجه‌ی ایالات متحده به قطر به تلاش‌های دیپلوماتیک برای ادامه‌ی گفتگوهای صلح افغانستان در دوحه جان تازه‌بخشیده و حتا از توافق دو طرف مذاکره در دوحه در مورد کارشیوه‌ی مذاکره نیز خبرهای منتشر شده است، اما این تلاش‌ها در وضعیتی صورت می‌گیرد که کاهش شدید نیروهای امریکایی بدون در نظرداشت شرایط، در دستور کار است و به نظر نمی‌رسد پیشرفت‌های احتمالی در گفتگوهای قطر پایدار بماند.