واژگونسازی زنجیرهیی پایههای تامین برق، آتش گرفتن مکرر نفتکشها و حملههای پرتلفات تروریستی بر اهداف نرم در پایتخت نشاندهندۀ آن است که استراتژی اعمال فشار حداکثری بر کابل روی دست گرفته شده است. به نظر میرسد که هدف اصلی این راهبرد به زانو در آوردن کابل و فراهمسازی سقوط آن بدون توسل به جنگ جبههیی متعارف میباشد.
هیچ نشانهیی دال بر این نیست که طالبان در گفتگو و حل سیاسی جدی باشند. خروج بیقید و شرط ناتو به طالبان چنان احساس پیروزی داده است که فکر میکنند واقعیتی به نام دولت افغانستان که دارای نیروهای امنیتی، قانون اساسی، پارلمان و رسمیت جهانی است، بسیار پوشالی میباشد و میتوانند آن را با توسل به زور ساقط کنند. رهبر ارشد طالبان در اعلامیۀ عیدی خود از همه تسلیمی خواسته بود. او میخواهد همه به ایشان بیعت کنند و در بدل آن از طالبان اماننامه بگیرند. طالبان با همین ذهنیت پس از تکمیل روند خروج نیروهای امریکایی وارد جنگ و مذاکره خواهند شد.
به نظر میرسد که طالبان و حامیان آنان در پاکستان به این نتیجه رسیده اند که توسل به لشکرکشی متعارف برای تسخیر پایتخت پس از خروج نیروهای ناتو ناکام میشود و گزینۀ مناسب، توسل به حصر کابل، تاریکسازی این شهر و خرابکاری در پایتخت میباشد. آنان میخواهند بر شاهراههایی که کابل را به بنادر و کشورهای همسایه وصل میکند طوری مسلط شوند که تامین مایحتاج پایتخت به مشکل بخورد، بهای مواد خوراکی افزایش یابد و کابلنشینان با دولتمردان مشت و یخن شوند. چنین مینماید که به آتش کشیدن نفتکشها در دروازههای پایتخت هم بخشی از همین برنامه باشد. جلوگیری از تامین برق کابل هم فشار روانی جدی روی ساکنان پایتخت و حکومت اعمال میکند. اگر برق کابل به طور دوامدار قطع شود و کابلنشینان هر روز شاهد واژگونی یک پایۀ برق باشند، بخشی از فعالیتهای رسانهیی، اقتصادی و اجتماعی تعطیل میشود. کابل امروز بیشتر از گذشته وابسته به برق است.
خروج بیقید و شرط ناتو طالبان را به این باور رسانده که دولت و نیروهای امنیتی، قانون اساسی، پارلمان پوشالی است و میتوانند آن را با توسل به زور ساقط کنند.
خرابکاری و تروریسم در داخل شهر هم خشم پایتختنشینان را بر حکومت افزایش میدهد و مشروعیت کارکردی نهادهای امنیتی را در ذهن و روان ساکنان کابل از بین میبرد. همچنان خرابکاری و تروریسم هیچ اثری از امنیت روانی به جا نمیگذارد. بنابراین اعمال حصر و تاریکی بر کابل از بیرون و گسترش خرابکاری و تروریسم از داخل، فشار حداکثری بر پایتخت اعمال میکند. به نظر میرسد که طراحان این استراتژی انتظار دارند که با تشدید این وضعیت ساکنان کابل به بینی برسند و علیه حکومت و نهادهای دولتی بشورند و زمینۀ فروپاشی بزرگ را فراهم سازند.
سخنان اخیر مشاور امنیت ملی ارگ در مورد پاکستان هم نشان میدهد که گفتگوهای کابل و جنرالهای راولپندی در مورد حل سیاسی جنگ افغانستان به نتیجه نرسیده یا به بنبست خورده است. چندی قبل رییسجمهور غنی گفت که جنرال قمر باجوه فرمانده عمومی نیروهای زمینی پاکستان به او گفته است که تسخیر شهرهای افغانستان توسط طالبان و گذار به قبل از سال ۲۰۰۱ سناریوی مطلب اسلامآباد و راولپندی نیست اما شماری از افسران خردرتبه و میانرتبۀ نیروی زمینی و استخبارات پاکستان همین سناریو را مطلوب میدانند. حتا اگر این حرف جنرال باجوه صادقانه باشد، چیزی تغییر نمیکند.
همۀ آنانی که در مورد مسایل امنیتی و مناسبات پیکارجویان جهادیست با اردوی پاکستان پژوهش کرده اند میدانند که همین افسران خرد رتبه و میانرتبۀ ارتش پاکستان هستند که با شبهنظامیان جهادیست کار میکنند. همین افسران پس از سقوط طالبان برای رهبران القاعده، شبکههای حفاظتی در شهرهای پاکستان درست کردند. برخی از همین افسران در زمان حکومت مشرف تمرد کردند و به نیروهای جهادیست پیوستند و حتا طرح ترور جنرال مشرف را در آخر سال ۲۰۰۱ به اجرا گذاشتند. بنابراین هیچ بعید نیست که جنرالهای ارشد نیروهای مسلح پاکستان از ترس زوال مشروعیت شان نزد قدمههای پایانتر، اجازه دهند که جنگ در افغانستان تشدید شود. اگر رهبران نظامی پاکستان در موضوع جلوگیری از برگشت افغانستان به وضعیت قبل از سال ۲۰۰۱ جدی میبودند، محدودیتهای شدید بر فعالیتهای طالبان در پاکستان اعمال میشد.
تسخیر کابل با توسل به زور وجهۀ مقتدر نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم را به چالش میکشد و نیروهای جهادیست سراسر جهان را اعتماد به نفس میدهد.
اتصال پاکستان به آسیای میانه صرف برای سیاستمداران پاکستانی جذاب است تا اقتصاد کشورشان تقویت شود و محبوبیت شان نزد رایدهندهگان افزایش یابد. جنرالهای راولپندی که به هیچ مرجعی پاسخگو نیستند برنامههای خود را دنبال خواهند کرد مگر این که فشار بینالمللی بسیار جدی بر آنان اعمال شود. نیروهای جهادیست پاکستانی و جنبش جهادیسم جهانی هم خواستار تسخیر کابل و دیگر شهرهای افغانستان توسط طالبان با توسل به زور هستند.
تسخیر کابل و دیگر شهرهای افغانستان با توسل به زور وجهۀ مقتدر نظم جهانی پس از جنگ جهانی دوم را به چالش میکشد و نیروهای جهادیست سراسر جهان را اعتماد به نفس میدهد تا جهان را به قرن ۸ و ۹ میلادی برگردانند. بنابراین هیچ نشانهیی در دست نیست که بتوان آن را تمایل طالبان به حل سیاسی تفسیر کرد. استراتژی آنان حصر کابل و اعمال فشار حداکثری بر پایتخت است ولی تا هنوز روشن نیست که دولت و نیروهای امنیتی چه تدابیری روی دست دارند.