تعامل با پاکستان؛ اولویت مهم در روند صلح

حامد کرزی رییس جمهور پیشین افغانستان در یک کنفرانس مطبوعاتی در ۵/۱۱/۱۳۹۲ در مورد تاثیر پاکستان در روند صلح، چنین گفت:« از دید من و از تجربۀ من که صد فیصد به تمام معنا عقیدۀ من است، به اساس معلوماتی که دارم، صلح در افغانستان بسته‌گی مستقیم به امریکا و پاکستان دارد. اگر امریکا و پاکستان با ما صادقانه عمل کنند و خواسته باشند،‌در کشور ما صلح می‌آید و پروسۀ صلح آغاز می‌شود، اما یکی از این کشورها در این راستا صادق نیست.»

این سخن حامد کرزی، سخنی درست و به جا است. می‌توان ادعا کرد که هیچ کشوری در روند صلح به اندازۀ پاکستان، تاثیرگذار نیست. پاکستان برای مدت‌ها است که بر افغانستان نفوذ دارد. پاکستان برای مدت چهارده سال جریان مقاومت علیه شوروی را رهبری می‌کرد و در این مدت، به نماینده‌گی از امریکا و استخبارات امریکا، به سازمان‌دهی و تنظیم جنگ در افغانستان می‌پرداخت، رهبری جریان مقاومت در طول این سال‌ّها، باعث شد که پاکستان با زیر و بم سیاست و ساختارهای اجتماعی و همین‌ طور جغرافیای افغانستان آشنا شود. همین طور ارتباط مستمر پاکستان با برخی احزاب جهادی در زمان حکومت برهان‌الدین ربانی و تلاش‌های این کشور در دامن ‌زدن به جنگ‌های داخلی، عامل دیگری بود که بر نفوذ این کشور در افغانستان افزود، این نفوذ به اندازه‌یی بود که پاکستان توانست از تشکیل و قدرت‌گیری دولت ربانی، که همسویی چندانی با پاکستان نداشت جلوگیری کند و از طالبان، به عنوان آلترناتیو مجاهدین در راستای اهداف استراتژیک خود استفاده کند.

همین طور پنج سال امارت اسلامی و حکومت طالبان، به عنوان سال‌هایی شناخته می‌شود که پاکستان نفوذی تمام و کمال بر افغانستان داشت. از بدو قدرت‌گیری طالبان در سپین‌بولدک و تا تصرف کابل و تداوم قدرت طالبان در کابل، همه و همه با نظارت پاکستان و سازمان استخباراتی پاکستان صورت می‌گرفت. نفوذ پاکستان نه تنها که بر تصمیم‌گیری‌های کلان طالبان مشهود بود و چه بسا که مولانا فضل‌الرحمن به نماینده‌گی از پاکستان، مسوول تسوید قانون اسلامی برای طالبان شده بود، بلکه پاکستان می‌توانست با داخل کردن افسران آی‌اس‌آی در نیروی نظامی طالبان، اهداف خاص و استراتژیک خودش را در میدان‌های نبرد اجرا کند، که نمونۀ بارز آن را در قتل داکتر نجیب‌الله می‌بینیم که به روایت احمد رشید، این افسران آی‌اس‌آی بودند که در لباس طالبان، وارد دفتر سازمان ملل شدند و نجیب را کشتند.

لذا می‌توان گفت که پاکستان بیشترین نفوذ را در سالیان پسین در افغانستان داشته است، نفوذی همه‌جانبه که می‌تواند میدان‌های جنگ را در کنترل خود بگیرد. به همین جهت نیز می‌توان ادعا کرد که مسالۀ صلح در افغانستان، بیشتر از هر کشور و گروه دیگری، وابسته به همکاری مستقیم پاکستان است. اگر منافع پاکستان در روند صلح تامین نشود، چه بسا که پاکستان به حمایت از طالبان ادامه داده و یا هم منافع خود را از طریق گروه‌های شورشی دیگر و در لباسی دیگر ادامه بدهد. نباید فراموش کرد که پاکستان، همان طور که آلترناتیوی به نام طالبان برای احزاب جهادی داشت، همان طور می‌تواند آلترناتیوی برای طالبان داشته باشد و با گروه‌های دیگر، اهداف استراتژیک خود را در افغانستان ادامه دهد.

اما سوال اساسی این است که منافع استراتژیک پاکستان در افغانستان چیست؟ پاکستان در پی چه منافعی در افغانستان است که با تامین آن به همکاری با روند صلح روی می‌آورد؟ و چگونه افغانستان می‌تواند با دستگاه دیپلوماسی خود این مشکل را حل کند؟

مهم‌ترین مسالۀ پاکستان با افغانستان مساله‌ی مرزی و به رسمیت شناخته شدن مرز دیورند است. از بدو تاسیس پاکستان به عنوان کشوری مستقل، حاکمان افغانستان با شناخته شدن مرز دیوبند به عنوان مرز رسمی مشکل داشته اند و همواره ادعای ارضی در مورد پاکستان را مطرح کرده‌اند، اوج این سیاست در زمان داوود خان و سیاست‌های پشتونستان خواهی بود که باعث روابط خصمانه میان پاکستان و افغانستان شد، طوری که دو کشور به آموزش نیروی شبه‌نظامی علیه یکدیگر اقدام کردند و هر دو کشور، از مخالفین کشور دشمن حمایت می‌کردند. به عنوان نمونه می‌توان از حمایت پاکستان از کودتای «نهضت اسلامی افغانستان» علیه دولت داوود خان نام برد. پاکستان هرگز با به قدرت رسیدن دولتی که داعیۀ مرزی داشته باشد موافق نیست، با توجه به مسایل جغرافیای سیاسی، می‌توان ادعا کرد که در صورت حل شدن مسالۀ مرزی، آن گونه که افغانستان می‌خواهد( که البته این حل شدن بعید است) پاکستان بیشترین آسیب را خواهد خورد و به کشوری آسیب‌پذیر در منطقه تبدیل خواهد شد، به همین جهت است که افغانستان و مسالۀ مرزی افغانستان، دومین اولویت سیاست خارجی پاکستان است.

دومین هدف پاکستان در افغانستان، ممانعت از نفوذ هند در افغانستان است. پاکستان از ابتدای تاسیس خود با هند تضاد داشته و دارد، این تضاد تنها در مسالۀ مرزی کشمیر خلاصه نمی‌شود، بلکه پاکستان هویت خود را با تضاد در مقابل هند و بنیادگرایی معرفی می‌کند، اصلا آنچه به عنوان ارزش مشترک در پاکستان شناخته می‌شود و ارزشی ملی تلقی می‌شود، بنیادگرایی‌یی است که در مقابل هند وجود دارد. به همین جهت پاکستان از نفوذ هند در منطقه و در افغانستان نگران است. به همین جهت تمام تلاش خود را در راستای کاهش نفوذ هند در افغانستان انجام خواهد داد. به باور بسیاری از تحلیل‌گران، یکی از مهم‌ترین عوامل جنگ‌های داخلی و تلاش پاکستان در تضعیف دولت ربانی، نزدیکی این دولت با هند و ایران بود. دولت ربانی از سویی با هند و ایران روابط خوبی داشت و از سویی با پاکستان، روابط چندان مطلوبی نداشت، به همین جهت بود که پاکستان ابتدا به تقویت حکمتیار علیه دولت ربانی پرداخت و پس از آن هم از طالبان در راستای این هدف استفاده کرد، طوری که در نهایت توانست دولت ربانی در کابل را ساقط کند و این دولت را به دولتی سیار بدل کند.

هدف سوم پاکستان در افغانستان، اهداف ترانزیتی و اقتصادی است. این اهداف نیز برای پاکستان از اولویت بالایی برخوردار است. نمی‌توان فراموش کرد که یکی از عواملی که پاکستان به حمایت از طالبان اقدام کرد، تامین امنیت راه‌های ترانزیتی و همین طور خط لولۀ نفت ترکمنستان بود. همین مساله‌ بود که باعث شد پاکستان، به تجهیز و تقویت طالبان بپردازد و با سپردن انبار تسلیحاتی در  سپین‌بولدک، بیشترین کمک را در بدو تشکیل طالبان به این گروه کرده و راه را برای پیشروی طالبان باز کند.

با توجه به اهداف فوق و با توجه به نفوذ همه‌جانبۀ پاکستان، باید گفت که دستگاه سیاست خارجی افغانستان چاره‌یی جز حل مسایل خود با پاکستان ندارد و همان‌طور که حامد کرزی گفته است، تا مشکل افغانستان با پاکستان حل نشود، آوردن صلح در افغانستان بعید است. دستگاه دیپلوماسی افغانستان باید این اطمینان را به پاکستان بدهد که هرگز در راستای منافع هند، در مقابل پاکستان اقدام به تحریکات سیاسی و امنیتی نمی‌کند و بر حسن هم‌جواری و اصل بی‌طرفی پایبند است. همین طور دولت چاره‌یی جز قبول خط دیورند به عنوان مرز رسمی ندارد، چه دولت‌مردان بخواهند و چه نخواهند، این خط پس از عبدالرحمن خان در معاهدات مختلف و بین‌المللی به عنوان مرز پاکستان و افغانستان شناخته شده و شناخته می‌شود، طوری که حتا افغانستان از پی‌گیری این مساله از کانال های دیپلوماتیک و سازمان ملل عاجز است و از دیدگاه حقوقی نمی‌تواند این ادعا را مطرح کند. مطمیناً اهداف پوپولیستی و قوم‌گرایانه در پشت سیاست‌ها و داعیه‌های مرزی دولت‌مردان افغانستان وجود دارد و باید توجه کرد که چنین رفتارهایی، به تیره و تار شدن روابط دو کشور و در نتیجه تداوم جنگ می‌انجامد. همین طور افغانستان می‌تواند با امضای معاهدات اقتصادی و ترانزیتی، خود را به حلقۀ وصلی میان کشورهای آسیای میانه و پاکستان تبدیل کند و به این طریق، نه تنها به قوت اقتصادی خود کمک کند، بلکه پاکستان را مجبور کند که به دلیل تامین امنیت راه‌های ترانزیتی، از برقراری صلح و امنیت در افغانستان حمایت کند. در نتیجه باید گفت که مسالۀ صلح در افغانستان، بدون حل مشکلات با پاکستان ممکن نیست و پاکستان، می‌تواند محور شرارت نبوده و بلکه متحدی قدرت‌مند برای افغانستان باشد.