حدود یک سوم شهروندان آمریکایی به گرمایش زمین اعتقاد ندارند.[1] بیست و نه درصد مردم این کشور بر این باور هستند که ماموریت آپولو 11 با شکست مواجه شد و تصاویر پا گذاشتن انسان روی کره ماه در استودیوهای فیلم سازی هالیوود گرفته شده است.[2] پانزده درصد از مردم آمریکا به وجود یک فرقهی مخفی قدیمی به نام ایلومیناتیها (illuminatie) باور دارند که دنیا را با توطئه و تبانی اداره کرده و مطابق نقشهی خود پیش میبرند. مطابق تحقیقی دیگر، به طور کلی حدود پنجاه درصد از شهروندان آمریکایی به یک یا چند نظریهی توطئه (conspiracy theories) معتقد هستند.[3] اگرچه آمریکا محل تولید بسیاری از نظریههای توطئه است، اما نظرسنجیها در دیگر کشورها نیز از محبوبیت نظریههای توطئه خبر میدهد.
به نظر میرسد که نظریات توطئه، یعنی نظریاتی مبنی بر وجود یک توطئه و تبانی میان اصحاب قدرت و رسانه، در پس رویدادها برای پنهانسازی و تحریف واقعیت، امروز رونق و محبوبیت فراوانی یافته اند. اما این دست نظریات همواره به صورت شایعه وجود داشته اند و تفاوت امروز با گذشته در این است که به لطف وجود رسانههای جمعی و توانایی بیشتر مردم عادی برای تولید محتویات رسانهای و جذب مخاطب، این نظریات بیشتر به چشم میآیند و نفوذ و تاثیر بیشتری از یک شایعهی عادی پیدا میکنند. دلیل دوم برای افزایش تاثیرگذاری آنها، دسترسی بیشتر مردم به مدارک و مستندات هست به نحوی که می توانند نظریهی خود را به مستندات و فکتهای متعدد بیارایند و آن را قانع کننده جلوه دهند.
اما آیا این نظریهها را باید جدی گرفت؟ پاسخ من آری است. سالها تحقیقات من روی انواع و اقسام نظریههای توطئه، من را به این نتیجهی چالش برانگیز رسانده است که برخی از این نظریات بسیار جدی هستند و حتا مطرح شدن نظریاتی که آشکارا غلط یا مضحک به نظر میرسند، برای ما مفید است. در واقع، بشریت به نظریات توطئه نیاز دارد. برخی مدعی هستند که نظریههای توطئه میتواند منجر به بروز خشونت شود[4]. برای مثال، مردی در اکتبر 2018، یازده نفر را در کنیسهای در پیتزبورگ (شهری در ایالت پنسیلوانیای آمریکا) کشت زیرا فکر میکرد که یهودیان مخفیانه از مهاجرت غیرقانونی دفاع میکنند.
اما این مخالفت با نظریههای توطئه و تلاش برای سانسور آنها تحت عنوان نفرتپراکنی و شایعهپراکنی (یا disinformation)، خود از نظریههای توطئه می تواند مضرتر باشد. جدا از نقض آزادی بیان، این نوع مخالفت و سانسور، خلاف عقل سلیم هست، زیرا هر نظریهای را باید به نوبهی خود و بنا بر مدارک و استدلالهای خود نقد کنیم و مجاز نیستیم که آن را با یک برچسب کلی «نظریهی توطئه» بیاعتبار قلمداد کنیم. به عبارت دیگر، اصحاب قدرت و رسانههای جریان اصلی، تلاش می کنند که هر نظریهی خلاف میل خود را تحت عنوان «نظریهی توطئه» رد و تمسخر کنند. به این ترتیب، آنها عامدانه نظریههایی که علیه شان قرار دارد را تحت عنوان کلی نظریهی توطئه، با نظریههای آشکارا غلط همکاسه میکنند. اما نظریههای توطئه هممانند هر نظر و عقیدهای میتواند شامل عقاید خطرناک یا بیضرر و مفید باشد. نمیتوان به خاطر عقاید یهودستیزانهی یک نظریهی توطئه، تمامی نظریات توطئه را رد کرد، یا مدعی شد که همگی آنها مضر و خطرناک هستند.
همچنین گذشت زمان نشان داده است که برخی از این شایعات یا نظریات توطئه درست هستند. برای مثال، این حقیقت داشته است که حکومت آمریکا در طول ممنوعیت مصرف الکل در دههی سی میلادی، بسیاری از مشروبات الکلی را برای ترساندن مردم، مسموم میکرد که منجر به مرگ بسیاری از مردم شد. یا این شایعه درست از آب در آمد که آمریکا بعد از جنگ جهانی دوم، 1600 دانشمند آلمانی وابسته به حزب نازی را برای بهرهبرداری از تخصص شان مخفیانه و بدون هیچ محاکمهای به کشور خود منتقل کرد که به عملیات paperclip)) معروف است. مهمتر از همه معلوم گشته است که برخلاف ادعای مقامات آمریکا، ویتنامیها در حادثهی خلیج تونکن که منجر به بروز جنگ ویتنام شد، دست نداشته اند.
دلیل سوم برای این که نباید نظریات توطئه را به سادهگی رد کنیم، این است که حتا بدترین نظریههای توطئه هم به ما فکتها و مستندات قابل توجهی ارائه میدهند. اگرچه این نظریهها معمولا از این فکتهای درست، نتایج غلط و عجولانه یا مبالغهآمیز میگیرند، اما بسیاری از این فکتها به نوبهی خود ارزشمند هستند و مطالعه و تحقیق روی آنها میتواند به ما را به نتایجی برساند که اگرچه نظریهی توطئه مذکور را تایید نمیکند اما با نظریات جریان اصلی نیز همسو نیست. برای مثال، اگرچه هیچ فراماسون یا گروه مخفی تحت عنوان ایلومیناتی برجهان حکمفرمایی نمیکند، اما مستندات نشان میدهد که اصحاب قدرت واقعا در قالبهای انجمنهای مخفی (یا نسبتا مخفی) مانند باشگاه بوهمین (Bohmeian Club) یا گروه بیلدربرگ (Bilderberg Group) با یکدیگر در ارتباط مخفیانه و چه بسا مشغول توطئه و تبانی هستند. بنابراین فکتها و شواهد و مستندات اگرچه «نظریه ایلومیناتی» یا «نظم جدید جهانی» را تایید نمیکنند، اما برای رد روایت جریان اصلی که منکر وجود انجمنها و جوامع مخفی کفایت میکنند.
چهارمین دلیل برای جدی گرفتن نظریههای توطئه (حتا آشکارا غلط) این است که آنها موضوعات خوبی برای تمرین استدلال و تفکر هستند. مطالعه این نظریهها به ما کمک میکند تا مغالطهها را کشف کنیم و هیچ چیزی را بدون دلیل و مدرک نپذیریم. اگر مردم به سادهگی با مشاهدهی یک مستند خوش آب و رنگ دربارهی یک نظریهی توطئه فریب میخورند، پس این همزمان نشان میدهد که آنها به سادگی نیز توسط رسانههای جریان اصلی فریب خورده و در مورد روایت آنها قانع میشوند. این نظریههای جایگزین میتواند مانند یک چالش فکری باشد زیرا رد کردن آنها نیازمند بررسی فکتها و تشخیص مغالطات و پژوهش گستردهتر است.
در ادامه، ضمن تاکید دوباره بر این که همه نظریات توطئه از نظر اعتبار در یک سطح نیستند و شاید اصلا نباید از این عنوان استفاده کرد، به بررسی دلیل محبوبیت (ظاهرا) روزافزون این نظریات نزد مردم میپردازیم:
- اولین دلیل برای محبوبیت این نظریات این است که آنها به سادهگی جذاب هستند و به مخاطب خود وعده میدهند که با مشاهدهی یک ویدیوی چند دقیقهای یا یک مقاله چند صفحهای، میتوانند به اسراری پی ببرند که بقیهی مردم از آن بی بیخبر هستند. این نظریات دعویات گزافی مطرح میکنند تا توجه ها را به خود جلب کنند. آنها بیشتر به دنبال ارزش رسانهای و خبری هستند تا ارزش نظری و روش شناختی. مشخصا هرکسی با شنیدن این ادعا که مدارکی دال بر این وجود دارد که اهرام ثلاثه ساختهی موجودات فرازمینی است، کنجکاو میشود که دربارهی این مستندات بشنود. نظریههای توطئه به دلیل دیگری نیز جذاب هستند: قبول ادعای آنها جهان پیرامونی کسل کنندهی ما را مهیجتر جلوه میدهد. برای مثال، این که قبول کنیم که حکومت مخفیانه با موجود فرازمینی در ارتباط هست، جهان ما را هیجان انگیزتر میسازد.
- مقبولیت نظریههای توطئه (به خصوص نظریه های سیاسی)، شاید بیشتر از آن که به خاطر قدرت اقناعی این نظریات باشد، به جهت تردید و بدگمانی مردم به نظریههای جریان اصلی باشد. مردم همواره شاهد دروغ و مخفیکاری از سوی اصحاب قدرت و رسانه هستند، بنابراین آنها آمادگی زیادی برای شنیدن دیدگاههای متفاوت پیدا کرده اند و در نتیجه هرچه بیشتر مستعد پذیرش نظریههای توطئه میشوند. جدا از بدگمانی، مردم (البته به درستی) احساس میکنند که به رغم دعوای دموکراسی، در نهایت، نقش چندانی در تصمیم گیریهای کلان سیاسی و سرنوشت کشور ندارند و به خاطر مشاهدهی بیتاثیری خود، مایل هستند نظریات مدعی توطئهی حکومت، ثروتمندان و رسانهها علیه مردم را بپذیرند. از نظر آنها، این واقعیت که آنها از صحنهی بازی کنار گذاشته شده اند، جز توطئهی «از ما بهتران» نمیتواند دلیل دیگری داشته باشد. برخی از محققین نیز انگیزههای روانی دیگری مانند خودشیفتگی و پارانویای جمعی را به این دلایل نسبت میدهند[5]، با این حال، من شخصا فکر نمیکنم اطلاق این ویژهگیهای روانی به یک جمعیت انسانی، چیزی را توضیح دهد.
- سومین دلیل مقبولیت و محبوبیت نظریههای توطئه، توسعهی فنآوری و وسایل ارتباط جمعی است که باعث شده تا این نظریهها به کالاهای پرفروشی برای تولیدکنندگان محتویات رسانهای تبدیل شود. این تولیدکنندگان محتویات رسانهای، به انگیزهی شهرت و کسب پول، تلاش دارند تا به هر قیمتی مخاطب و طرفداران بیشتری برای محتویات رسانهای خود دست و پا کنند. ادعاهای گزاف نظریات توطئه که گویی شنیدن آنها تصور ما از جهان را برای همیشه تغییر خواهند داد، عناوین فریبندهای برای جذب مخاطب در اختیار ایشان قرار میدهد. مشخصا افزایش عرضه، افزایش تقاضا را هم تا حدی به دنبال خواهد داشت و وقتی این محتویات رسانهای میلیونها بازدید پیدا میکنند، تعداد قابل توجهی از مردم به این نظریات باور پیدا خواهند کرد و تعداد بیشتری هم سعی در اقتباس از این نظریات برای جلب توجه خواهند داشت. در کنار دلایل اقتصادی، دلایل سیاسی نیز وجود دارد: برای مثال راستگرایان در آمریکا و اروپا معمولا تلاش میکنند تا احزاب سیاسی مخالف خود را همواره در حال دسیسهچینی و توطئه به تصویر بکشند[6].
همانطور که جان استوارت میل در دفاع از آزادی بیان استدلال میکند، شنیدن عقاید متکثر (و حتی عقاید آشکارا غلط) برای دستیابی به حقیقت لازم است. در حالی که برخی از نظریات توطئه ممکن است حقیقت داشته باشند و یا میزانی از حقیقت در آنها نهفته باشد، اما حتا نظریاتی که آشکارا غلط هستند نیز به خاطر نقد و چالش نظریههای جریان اصلی، مفید هستند. اولین نقش مثبت آنها این است که باعث میشوند که از روایات جریان اصلی (که تاریخ نشان داده است که اکثر آنها پروپاگاندایی بیش نبوده اند) خواهان فکت و مستندات و توضیحات بیشتری میشوند. برای مثال، امروزه دربارهی بیماری کرونا، انواع نظریههای توطئه مطرح شده است. حتا اگر این نظریهی توطئه غلط باشد که ویروس کوید 19 تعمدا در آزمایشگاه وهان چین تولید و گسترش یافته است، باز این نظریه باید به عنوان یک احتمال در مقابل نظریهی جریان اصلی (یعنی این که این ویروس منشای طبیعی دارد و یا بدون تعمد دولت چین گسترش یافته است) مطرح شود تا صحت و سقم هرکدام به دقت بررسی شود. به بیان دیگر، این نظریهی توطئه، نظریهی جریان اصلی را مجبور به ارائهی مدارک و فکتهایی برای اثبات ادعای خود میکند. مشخصا هیچ چیزی خطرناکتر از این نیست که روایات اصحاب قدرت و رسانه، بدون چالش باقی بمانند. حتا اگر امروز آنها به ما حقیقت را بگویند، در آینده چیزی جز نگاه شکگرا و دیدگاههای آلترناتیو جلوی دروغ و توطئهچینی آنها را نخواهد گرفت.