یکی از موارد مهمی که در تاریخ سیاست خارجی افغانستان قابل توجه است، نزدیکی افغانستان و آلمان در زمان صدارت محمد هاشم خان، اولین صدراعظم دوران سلطنت محمد ظاهر شاه است. در این نوشته تلاش شده است تا با بررسی منابع و اسناد تاریخی، نزدیکی افغانستان به آلمان و روابط اقتصادی، سیاسی و چه بسا نظامی افغانستان و آلمان تبیین شود. برعلاوه، تلاش شده است تا نشان داده شود که این نزدیکی نه تنها در سیاست خارجی بلکه در سیاست داخلی نیز موثر بوده است و دولت وقت در پی آن بوده است تا با الگو گیری از مدل توسعۀ آلمان، به توسعۀ سیاسی افغانستان اقدام کند.
پس از قتل نادرشاه توسط عبدالخالق هزاره و آغاز سلطنت فرزند نوزده سالۀ نادرشاه، محمد هاشم خان برادر نادرشاه به مقام صدارت عظمی نایل شد. محمد هاشم خان فردی پرکار، سختگیر، منضبط، وطندوست و دیکتاتور بود. طوری که توانست پس از مدت کوتاهی تمام قدرت را در دست خود منحصر کند و عملا شخص شاه را به یک ناظر و سمبل در سیاست داخلی و خارجی تبدیل کند. مهارت محمد هاشم خان در انحصار قدرت به گونهیی بود که میتوانست مداخلهجوییهای شاه را در نطفه خفه کرد و تمام سیاست را در دست خود بگیرد. محمد هاشم خان در اواخر سال ۱۹۳۳م صدراعظم افغانستان شد و پس از هفده سال در سال ۱۹۴۵م، به دلیل کهولت سن، از مقام صدارت عظمی استعفا داد.
تقریبا نزدیک به یک سال قبل از صدارت عظمای محمد هاشم خان، در اروپا هیتلر رهبر حزب ناسیونال سوسیالیسم آلمان به مقام صدارت عظمی رسیده بود و در سال ۱۹۳۴م، لقب پیشوای آلمان را از آن خود کرد. حزب نازی آلمان دارای سه مشخصۀ ایدئولوژیک بود: اندیشۀ برتری نژادی، سیاست فاشیستیِ وابستگی به دولت و لزوم ارتباط مستحکم دولت با سرمایهداران. هیتلر توانست در مدت کوتاهی به مرد محبوب آلمان تبدیل شود. تلاش، پشتکار، اراده، سخنرانیهای آتشین و سخن زدن از برتری نژادی از مهمترین مولفههای شخصیتی هیتلر بود. برعلاوه، هیتلر در مقام سیاست داخلی، شخصی دیکتاتور بود، طوری که تمام احزاب مخالف خود را ملغی اعلام کرد، مجلس نمایندهگان آلمان را تعطیل کرد و دروازۀ تمام نشریات مخالف خود را بست. اما توانست برای مدت کوتاهی، باعث قدرتمندی آلمان شود. او توانست پیمان ورسای را که مایۀ ذلت و خواری آلمان بود زیر پا بگذارد، در مدت کوتاهی آلمان را به پیشرفت صنعتی مطلوبی برساند، تورم و مشکلات اقتصادی آلمان را حل کند و در نتیجه آلمان را به یکی از قدرتهای برتر اروپا و جهان تبدیل کند. هیتلر در سال ۱۹۳۹ با حمله به لهستان آغازگر جنگ جهانی دوم شد و در سال ۱۹۴۵، همزمان با سال استعفای محمد هاشم خان، به دلیل شکستهای پیاپی اقدام به خودکشی کرد.
پیروزیهای ابتدایی آلمان در جبهههای نبرد و موفقیت هیتلر در روند توسعۀ آلمان، باعث شده بود تا برخی از شهروندان و شماری از نویسندهگان افغانستان جذب ایدیولوژی آلمان نازی شوند. البته در این میان، تلاش آلمانیهای ساکن کابل هم بیتاثیر نبود، به روایت صدیق فرهنگ در زمان صدارت محمد هاشم خان، کلوپی در کابل وجود داشت که توسط آلمانیهای ساکن کابل تاسیس شده بود و به ترویج اندیشۀ حزب نازی میپرداخت، بیشتر اعضای این کلوپ، معلمان لیسۀ نجات کابل بودند. همین پیروزیها بود که باعث شد دولت وقت و شخص محمد هاشم خان، متوجهِ آلمان شده و در پی آن شود که با آلمان، روابط مستحکم و دوامداری را برقرار کند.
از سویی آلمان نیز متمایل به همکاری و برقراری ارتباط مستحکم با افغانستان بود، موقعیت استراتژیک افغانستان به گونهیی بود که نظر مطلوب آلمان را به خود جلب میکرد، همسایهگی افغانستان با روسیه و هند بریتانیایی، از مهمترین دلایل این تمایل بود. تمایل آلمان به افغانستان در زمان جنگ جهانی اول نیز مشهود بود، به همین جهت بود که در زمان جنگ جهانی اول هیات آلمانی به همراه هیات ترکی وارد افغانستان شدند و از امیر حبیبالله خواستار آن شدند که افغانستان حمایت خود را از آلمان و متحدین آلمان اعلان کند، که البته امیرحبیبالله به درخواست هیات جواب رد داده و بیطرفی افغانستان را اعلان کرد.
اما با به قدرت رسیدن هیتلر و توسعۀ اقتصادی آلمان به شکل شگفتآور، باعث شده بود که نظر مساعد افغانستان به آلمان جلب شود و تلاش کند تا با آلمان، روابط اقتصادی، سیاسی و نظامی برقرار کند. اولین اقدام عملی دستگاه دیپلوماسی وقت، سفر هیات مرکب از وزیر خارجۀ افغانستان و وزیر اقتصاد به آلمان بود. هدف از سفر این هیات برقراری روابط سیاسی، اقتصادی ، خرید اسلحه و صنایع بود. هیات افغانستان توانست با شخص هیتلر و بسیاری از رهبران حزب نازی ملاقات کرده و با آنان روابط مستحکم برقرار کند. اندیشۀ برتری نژادی، دکتاتوری شخصی و ارتباط مستحکم دولت با سرمایهداران، سه مولفهیی بود که هیات افغانستان در آلمان نازی مشاهده کرد و از رهبران نازی خواستار کمک به افغانستان در راستای اجرای این سیاستّها شد. فیض محمد خان وزیر خارجه در ملاقات با هیتلر، در پیامی که از هاشم خان قرائت میکرد، خطاب به او گفت: «افغانستان آرزومند است تا از آلمان که آن را برادر بزرگتر و پیشرفتهتر آرین خود میداند، کمک حاصل کند.»(فرهنگ:۶۳۶،۱۳۹۴)(عطایی:۳۱۹،۱۳۸۹)
این سفر سرآغاز روابط مستحکم افغانستان و آلمان شد. پس از آن یک شرکت سهامی افغانی-آلمانی به وجود آمد تا منابع معادن پادشاهی را استخراج کند. در همان سال، بانک ملی شاخهیی در آلمان برای ترفیع تجارت آلمان و افغانستان تاسیس کرد. در سال ۱۹۳۹، حدود ۱۰۰ تا ۳۰۰ متخصص آلمانی در افغانستان وجود داشت که اکثر آنها مهندسین پروژههای راهسازی بودند. همچنین آلمانیها، پستهای آموزشی و برنامهریزی مهمی را در بانک ملی، تصاحب کردند. بر علاوه در بعد نظامی، متخصصان آلمانی به آموزش ارتش و پلیس پرداخته و مناصب مهمی را در بخش پالیسی ارتش افغانستان اشغال کرده بودند.(گریگوریان:۴۲۵،۱۳۸۸)
این روابط دوامدار آلمان و دولت وقت به گونهیی بود که با وجود آغاز جنگهای داخلی در سال ۱۹۳۹، باز هم افغانستان تلاش کرد تا روابط خود را با آلمان ادامه بدهد، گرچند افغانستان در جنگ جهانی دوم، بیطرفی خود را اعلام کرده بود، اما باز هم به روابط دیپلوماتیک با آلمان ادامه میداد و پیشرویها و موفقیتهای اولیۀ آلمان باعث آن شده بود که افغانستان، دو سیاست خارجی موازی را در پیش بگیرد، در دستگاه دیپلوماسی وقت، هاشم خان نمایندۀ سیاست بیطرفی بود و عبدالمجید خان، دیپلوماسی متمایل به آلمان را پیش میبرد.
موفقیتهای پی در پی آلمان در توسعۀ سیاسی و اقتصادی و تبدیل شدن آلمان در مدت کوتاهی به قدرتی برتر در اروپا، باعث شد که نظر مساعد روشنفکران، نویسندهگان و دولتمردان افغانستان به آلمان جلب شود. به ویژه سفر هیات افغانستان به آلمان بیشترین تاثیر را در جلب حمایت دولت به الگوی آلمان داشت. این روابط باعث شد تا دولت وقت تصمیم بگیرد در مورد توسعه و سیاست داخلی خود از الگوی آلمان پیروی کند که این تبعیت، در سه مولفۀ اندیشۀ برتری نژادی، دیکتاتوری شخصی و ارتباط دولت با سرمایهداران آشکارا وجود داشت.
در اندیشۀ برتری نژادی بسیاری از نویسندهگان وابسته به دولت کوشیدند تا اقوام افغانستان را آرین بخوانند، این اقدامات که توسط دولت نیز حمایت میشد، از کانال انجمنهای فرهنگی و وزارت فرهنگ دنبال میشد. روشنفکران ملیگرای افغانستان تلاش میکردند تا اتحاد نژادی شهروندان افغانستان با آلمان را ثابت کرده و چنین تبلیغ کنند که همۀ باشندهگان افغانستان از نژاد آریایی هستند.
به همین جهت هاشم خان متمایل به تحمیل سیاستهای زبانی شد، هاشم خان به دلیل این که میخواست از الگوی آلمانی ملتسازی پیروی کند و فرهنگ و هویت یک قوم را به عنوان نماد ملی معرفی کند، تلاش کرد تا تحمیل سیاستهای زبانی، زبان پشتو را به عنوان تنها زبان رسمی و ملی معرفی کند. در همین راستا هاشم خان، ادارات دولتی را ملزم کرد تا تمام مکاتیب دولتی را به زبان پشتو بنویسند و محاوره در ادارات دولتی به زبان پشتو باشد. حتا او به معارف دستور داد تا تمام مضامین در تمام مناطق افغانستان به زبان پشتو تدریس شوند. این سیاست زبانی هاشم خان در حقیقت به دلیل پیروی از الگوی آلمانی ملتسازی بود، الگویی که بر عناصر عینی مانند فرهنگ، نژاد و زبان برای ملتسازی تاکید میکند.(فرهنگ:۶۲۹،۱۳۹۴)
برعلاوه هاشم خان به وسیلۀ ملیگرایانی چون محمد نعیم خان، عبدالمجید خان و به ویژه محمد گل خان مومند، به تبلیغ اندیشۀ برتری نژادی پشتونها پرداخت. هاشم خان، محمد گل خان مومند را که در اندیشۀ برتری نژادی مشهور بود، به عنوان رییس نظمیه به ولایات شمالی فرستاد و همین طور هاشم خان اقدام به حمایت ملیگرایانی کرد که در حقیقت این ملیگرایان، طرفدار اندیشۀ برتری نژادی پشتون بودند.
در توسعۀ اقتصادی هم دولت هاشم خان به تبعیت از سیاست آلمان در مورد ارتباط دوامدار میان دولت و سرمایهداران خصوصی پرداخت. دولت با تشویق سرمایهگذاران مانند عبدالمجید خان، تلاش کرد تا سکتور خصوصی در ارتباط با دولت، به توسعۀ روزافزون دست پیدا کند. مهمترین تجلی این سیاست، در سیاست بانک ملی افغانستان دیده میشود. بانک ملی در سال ۱۹۳۴ با سرمایه سه و نیم میلیون دالر تاسیس شد و در عرض سیزده سال، دارای سرمایهیی بالغ بر چهل میلیون دالر شد. دولت تا سال ۱۹۳۹ در بانک ملی سهم داشت و به تقویت آن میپرداخت که پس از آن به پیشنهاد عبدالمجید خان، (دافغانستان بانک) با سرمایۀ دوصد میلیون افغانی به عنوان بانک مرکزی تاسیس شد و سرمایۀ دولت از بانک ملی به آن انتقال یافت. معذالک انحصارات صادرات و واردات، در اختیار شرکتهای وابسته به دولت بود. (گریگوریان:۴۳۵،۱۳۸۸)
در بعد دیکتاتوری شخصی نیز تاریخ گواه این الگوگیری هاشم خان از هیتلر است، گرچند سیاست کلی تاریخ افغانستان بر دیکتاتوری استوار بود، اما الگوی آلمان نقش تقویتکننده و تشویق کننده در اجرای این سیاست داشت. طوری که در زمان هاشم خان، تمام مشروطهخواهان و دموکراسیخواهان سرکوب شدند، روزنامههای غیر دولتی وجود نداشت و قلم و دهان مخالفین دولت، با زندانهای مخوف هاشم خان خاموش شد. چه بسا که افراد بسیاری از مخالفین هاشم خان تنها به دلیل یک مخالفت ساده و آن هم با دستور سادۀ هاشم خان، برای سالها در سیاهچالها و زندانهای مخوف هاشمخانی در حبس ماندند.
لذا میتوان گفت که موفقیتهای آلمان نازی در زمان صدارت محمد هاشم خان، باعث آن شد تا ملیگرایان و دولتمردان وقت نه تنها به ارتباط قوی با آلمان نازی بپردازند، بلکه به تبعیت از الگوی آلمانی اقدام کنند که البته این الگو، در دراز مدت با شکست مواجه شد. زیرا نه افغانستان مانند آلمان، متشکل از اکثریت متعلق به یک قوم بود تا اندیشۀ برتری نژادی جوابگو باشد و نه هم دیکتاتوری شخصی میتوانست در دراز مدت و با قدرتگرفتن روزافزون اندیشههای مشروطهخواهان پایدار باقی بماند. به همین جهت بود که بعد از به قدرت رسیدن شاه محمود خان، سیاستهای دولت دچار تغییرات بزرگی شد و همین تغییرات بود که بقای سلطنت ظاهرشاه را تضمین کرد.
منابع
فرهنگ، صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر.(۱۳۹۴)
گریگوریان، وارتان. ترجمه: علی عالمی، ظهور افغانستان نوین.(۱۳۸۸)
عطایی، محمد ابراهیم، تاریخ معاصر افغانستان. (۱۳۸۹)