این مقاله نگاهی کلی به تاریخ یهودیان در افغانستان میاندازد. خلاصهای از موضوعات ادبیات تحقیقی در این مورد را در اختیار قرار میدهد و به موضوعات مهم در محدودهی تاریخی مختصری اشاره میکند. البته بحثهای زیادی در داخل و خارج افغانستان در مورد یهودیان در جریان است و وجود دارد. این بحثها برخاسته از ارتباط با افسانهی ده قبیلهی گمگشته است. گمگشتگی ده قبیلهی آسوری در قرن هشتم قبل از میلاد. این افسانه اهمیت ساخت هویت یهودیان افغان و افغانها و خصوصا قوم پشتون را خاطر نشان میسازد. یهودیان افغانستان غالبا هویت خود را به انشقاق بابل متصل می کنند و مسلمانان این کشور نیز به این داستان به چشم اسطورهای اصیل مینگرند.این ایده توسط کاشفان و مبلغان مذهبی قرن نوزدهمی نیز برای اثبات اصالت حضور قبایل افغانی در خاورمیانه مورد تایید قرار گرفت و ترویج یافت.
هرچند من در این مقاله بیشتر به مستندات تاریخ یهود در افغانستان خواهم پرداخت، اما در واقع آن را در بافت جادهی ابریشم و مراحل مختلفی که از طریق آن ، این تجارت زمینی شکل گرفتهاست انجام خواهم داد. اصطلاح جادهی ابریشم در سال ۱۸۷۷ توسط جغرافیدان، بارون فردیناند فونریچهوفن ابداع شد. این اصطلاح به مبادلات کالا میان چین و اروپا اطلاق میشود. شواهد بسیاری از روابط تجاری میان چین و آسیای میانه در قرن اول قبل از میلاد وجود دارد. بین قرون سوم و هفتم میلادی تجارت کالا میان چین ، خاورمیانه و اروپا شدت گرفت. هرچند مفهوم جادهی ابریشم بیانگر عدالت تجاری نیست و در مورد این شکل از تجارت زمینی عادلانه رفتار نمیکند، چرا که کالاها از طریق چندین مسیر حمل میشدند، نه فقط یک مسیر یعنی جادهی ابریشم. مقیاس تجارت در این دوره بسیار کمتر از حد تصور معمول بود. ( یک محمولهی کالا ممکن بود به طور معمول بر روی دو شتر بارگیری شود.) تاجران درگیر فعالیتهای جادهی ابریشم از جامعهای به جامعهی دیگر رفت و آمد داشتند و کالاهای شان را منتقل میکردند. در حقیقت این چنین که در اصطلاح عامیانهی امروز باب است، نبود و آنان سفرهای بین قارهای نداشتند. ابریشم یکی از موارد مورد معامله در میان سرزمینهای آسیایی بود. دیگر موارد مورد معامله در این دوره عبارت بودند از: مواد معدنی، شیمیایی،کاغذ، گیاهان دارویی و رنگ. به علاوهی کالاها تجار در تبادل ایدهها، فنآوری، فرهنگ و دین نیز دست داشتند.
جادهی ابریشم باستانی
اولین شواهدی که از نقش پررنگ بازرگانان یهودی در جادهی ابریشم دیده میشود، متعلق به سالهای ۲۰۰ تا ۱۰۰۰ بعد از میلاد مسیح است. در این دوره سغدیان در آسیای میانه یکی از مشهورترین جوامع فعال در تجارت میان چین و منطقهی آسیای میانه محسوب میشدند. آنها در اطراف منطقهی سمرقند در اوزبیکستان فعلی زندگی میکردند و اکثرا زرتشتی بودند. آنها همچنین به تجارت در سطح وسیع و در نقاط دور دست مشارکت داشتند. خصوصا در چانگان، پایتخت امپراتوری تانگ که امروزه به عنوان «ژیان» شناخته میشود. بازرگانان سغدی هویت خود را حفظ کردند، اما همچنان با شیوههایی که با آن در جوامع منتشر شده نیز زندگی میکردند، وفق پیدا کردند.
همچنین شواهدی وجود دارد که در این دوران یهودیان نیز در تجارت میان چین و آسیای میانه سهم داشتند. برای مثال ختن که در حدود جنوبی صحرای تکلامکان، جایی که امروزه منطقهی «ژینجیانگ» چین است، قرار داشت، یکی از مسیرهای شاخص تجاری میان چین و آسیای میانه بوده است. در سال ۱۹۰۱ کاشفی مجاری به نام اورِل استاین که به عنوان افسر آموزشی در مستعمرهنشین لاهور کار میکرد، نامهای پیدا کرد که تاریخ آن متعاقبا متعلق به ۷۵۰ میلادی بود. نامه به زبان فارسی جدید اولیه نوشته شده اما به خط عبری بود، تشکیل دهندهی نمونهی اولیهای از فارسی ـ یهودی، یک ترکیب از فارسی میانه، عربی، چینی و سغدی. محتوای نامه در حول امور تجارت گوسفند، لباس، دارو و لوازم مرتبط با اسب و شتر بود. در مورد این بازرگان و سابقهاش اطلاعات کمی در دست است. هرچند حدس و گمانهایی مبتنی بر این که از جملهی بازرگانان یهودی بوده که در طی فتوحات اسلام در آسیای میانه از شرق گریخته است، وجود دارد. دومین نامه نیز به خط عبری همچنین بعدها در ختن پیدا شد و محققان مشغول بررسی آن هستند و درصدد ترجمهی آن برآمدهاند. این نامه بیانگر نقشی است که یهودیان علاوه بر سغدیها در تنظیم شبکههای تجارت بین آسیای میانه و چین در این دوره ایفا کردهاند. علاوه بر اینها سنگ نوشتههایی در خونجراب واقع در پاکستان امروزی کشف شده است که نشان میدهد احتمالا تاجران یهودی نقش مهمی نیز در تجارت میان چین و جنوب آسیا برعهده داشتهاند.
یهودیان در این برهه از تاریخ تنها در تجارت در جاده ابریشم فعال نبودند. شهرهای این منطقه مکانهای مهمی برای محققان یهودی و مباحثات دینی بود. در حالی که هویت محقق قرن نهمی کتاب مقدس ،هرچند چندان مطمین نیست، هیوی البلخی از سوی بسیاری از محققان تربیت شدهی سنت یهودی معرفی میشود. انتقادات وی توسط سعدیا گایون (بنیانگذار اصلی ادبیات عرب ـ یهودی ساکن بغداد) رد شد. تا به امروز سبب شدهاست تا انتقادات هیوی بلخی از کتاب مقدس تحت عنوان هیوی الکلبی درمیان محققان یهودی شناخته شود. این حقیقت که یکی از بزرگترین مراجع دینی یهود در بابل آثار و کارهای هیوی البلخی را رد میکند، بیانگر اهمیت و جایگاه مهم خراسان در محافل یهودی این دوره است. مهمتر از آن رویکرد انتقادی هیوی البلخی در مطالعهی کتاب مقدس بیانگر فرهنگ وسیعتری از نقد بیپروایانه نسبت به دین و مسایل مرتبط با آن در خراسان و جهان فارسیگویان است. این باعث ایجاد سوالات اساسی درباره فرهنگ زیربنایی خراسان که از سنتهای دینی خاص فراتر رفتهاست، میشود. درپایان این حقیقت که تعدادی از متون اولیه در فارسی جدید ابتدایی به عبری نوشته شدهاند بیانگر این نکته است که یهودیان نقش مهمی در توسعهی فارسی داشتهاند.
قرون وسطی
دورهی بعدی که دربارهی آن بحث خواهیم کرد دورهی قبل از فتح مغولان چنگیزی است که از سال ۱۲۰۶ آغاز میشود. در این دوره شاهد بروز شواهد بسیاری از حضور گستردهی یهودیان در افغانستان امروزی هستیم. شاهد اصلی سنگ قبری متعلق به قرن دوازدهم در شهر غور است که برروی آن به زبان یهودی ـ فارسی نوشته شدهاست. غور، شهر اصلی و کلیدی امپراتوری غوریان در قرون دوازدهم و سیزدهم بودهاست. در فیروزکوه باستان شناسان بیست سنگ قبر متعلق به تاریخهای بین ۱۱۶۳ تا ۱۲۰۳ پیدا کردهاند. این مقبرهها در مجاورت یکدیگر قرار دارند و بر روی انها به زبان یهودی ـ فارسی نوشته شدهاست. در مجموع وجود یک گورستان یهودی بیانگر وجود بالقوهی یک محلهی یهودی در فیروزکوه است. تجزیه و تجلیل سنگ نوشتههای روی قبرها حاکی از آن است که با جامعهی پیچیدهای سروکار داریم که نه تنها شامل بازرگانان بلکه شامل صنعتگران و متخصصان تشریفات نیز میشده است. اینها همه بیانگر پویایی و زنده بودن این جامعه است و این که این اجتماع تنها از تاجران دورهگرد تشکیل نشده بوده است.

نیایشگاه یهودیان در کابل/archnet
علاوه بر متونی که به زبان یهودیـ فارسی دیده میشود، شواهدی نیز وجود دارد که در این دوره متونی عبری توسط یهودیانی که در مناطقی که امروزه افغانستان نامیده میشوند، در مورد دین و مرتبط با آن گردآوری شده بودهاند. یک سنگ قبر قرن چهاردهمی در شهر کابل کاملا به زبان عبری کشف شده است که شاید بیانگر پیشرفت و دانش توسعه یافتهتری از زبان، درمناطق شهری نسبت به مناطق کوهستانی باشد. محققان همچنین دستورالعملهایی را در مورد نحوهی رفتار میان یهودیان بر طبق کتاب مقدس یافتهاند که توسط علمای دینی یهود در بابل (گائونیم) نوشته شده و کشف شدهاست. این موضوع بیانگر ارتباط میان یهودیان آسیای میانه با بقیهی همکیشان خود در سایر نقاط است.
در مورد تعداد واقعی یهودیان در افغانستان در این دوره اطمینان خاطر چندانی وجود ندارد، هرچند که برآوردهای انجام شده توسط مقامات یهودی از ایجاد جامعهای بین چهل تا هشتاد هزار نفر خبر میدهد و البته کمی اغراق شده است. با این همه این ادعا گواهی بر اثبات اهمیت خراسان برای اندیشه و هویت یهودی است.
به نظر میرسد حملهی مغول به افغانستان امروزی باعث ریشهکنی تقریبی زندگی یهودیان آن جا شده باشد، هرچند که امروز در مناطق پکس منگولیکا دیده نمیشود و باید با احتیاط خاصی با آن برخورد کرد. با این همه از حملهی مغول تا قرن نوزدهم اطلاعات کمی در مورد جوامع یهودی موجود در سرزمینهای افغانستان امروزی در دست داریم. هرچند که درک و دانش بیشتری از جوامع یهودی ساکن در ایران و آسیای میانه در این دوران بیشتر در دسترس است و من اکنون به طور خلاصه به این جوامع خواهم پرداخت.
یهودیان بخارایی
حضور یهودیان در آسیای میانه و در شمال رود سیحون کاملا مستند است. افسانههای خانوادگی رایج در میان یهودیان آسیای میانه خود حاکی از آن است که در اواخر قرن چهاردهم و آغاز قرن پانزدهم تعدادی از ابریشمبافان یهودی توسط امیر تیمور (۱۴۰۵ـ۱۳۳۶) از سبزوار، شیراز و بغداد به منطقهی بخارا منتقل شدند، جایی که به تدریج با جوامع یهودی موجود یکی شدند. شواهد نشان میدهد که یهودیان آسیای میانه جامعهی متنوعی را تشکیل میدادهاند. فعالیتهای اصلی آنها عبارت بودند از رنگریزی ابریشم، پارچهبافی و صنایع دستی در مقیاس کوچک. در این دوران برخلاف کلیشههای رایج و باورهای عامه به نظر میرسد تعداد کمی از یهودیان آسیای میانه به تجارت در راههای دور و مسیرهای دور اشتغال داشته اند.
زندگی یهودیان آسیای میانه تحت تاثیر تحولات سیاسی در منطقهی وسیعتری قرار داشتهاست. به ویژه ظهور و قدرتگیری حکومت صفوی شیعه در ایران در اوایل قرن شانزدهم و تقابل آن و ایجاد تنش میان آنها و حکومت سنیمذهب تیموری در آسیای مرکزی منجر به جدایی جوامع یهودی از یکدیگر و افزایش انزوای یهودیان بخارا شد. به نظر میرسد چنین انزوایی بر دانش دینی یهودیان آسیای میانه نیز تاثیر گذاشتهاست. در سال ۱۷۹۳ میلادی خاخام یوسف مَمامن مغربی (۱۸۲۳ـ۱۷۵۲) از مراکش برای جمعآوری کمک مالی به نفع یک جامعهی یهودی در فلسطین وارد بخارا شد. وی در روایتی از سفرش چنین مینویسد که بخارا از کمبود مراسم مذهبی یهودیان رنج میبرد به همین علت او تصمیم گرفت تا در این منطقه بماند و مذهب یهود را احیا کند. او در طی مدت اقامت خود آیینی که خراسانی نامیده میشد را با آیین سِفاردی جایگزین کرد.آکادمیای برای انتصاب خاخامها تاسیس کرد و مطالعهی متون متنوع وسیع مذهبی را از سر گرفت.

کنیسهی یهودیان هرات که تازه مرمتکاری شده است./archnet
یهودیان ایرانی
یهودیان از دوران باستان یکی از اجزای ثابت زندگی در ایران بودند و این تا قرون وسطی نیز ادامه داشت. به قدرت رسیدن امپراتوری شیعهی صفوی در سال ۱۵۰۱ میلادی باعث بروز خشونت و خصومت نسبت به یهودیان شد. بسیاری از آنان به اسلام گرویدند و بسیاری نیز تحت عنوان یهودیان رمزگذار به زندگی خود ادامه دادند(در عبری به آنها ایالت آنوسیم گفته میشود.) در دورهی صفویه همچنین دورههای کشتار یهودیان وجود داشت و بسیاری از آنها به سرزمینهای دیگر از جمله متصور است که کابل، اخراج یا تبعید شدند. یهودیان مقیم ایران همانند دیگر جوامع طیف وسیعی از مشاغل اقتصادی را دارا بودند. برخی از آنها به بازرگانی خصوصا به راههای دور از جمله مصر مشغول بودند، در حالی که دیگر افراد آنان مشغول به بانکداری بودند ولی تعداد آنها در مقایسه با هندوهای فعال در امور مالی و بخش اعتبارات کمتر بود. با این همه بیشتر یهودیانی که در ایران زندگی میکردند نسبتا فقیر بودند و به عنوان پیشهورانی خردهپا و رباخوارانی کوتاه مدت فعالیت میکردند. همان قدر که یهودیان بخشی از زندگی اقتصادی ایران بودند به فرهنگ ایرانی نیز کمک کردند. یهودیان به ویژه در سنت موسیقایی ایرانی سهم عمدهای داشتند و مانند مسلمانان ارزش هنری شعر را در نزد خود ارج می نهادند. شعر فارسی به عنوان رسانهای مهم در حفظ هویت کاملا مشخص یهودیهای ایرانی معرفی شد.
دوران مدرن از سال ۱۸۰۰ میلادی تا عصر حاضر
فضیلت و برتری جادهی ابریشم باعث شد تا از قرن هفدهم به بعد از اهمیت مسیرهای تجاری میان اروپا و چین که از آسیای میانه میگذشت کاسته شد. این درواقع باعث شد تا با گسترش امپراتوریهای اروپایی و ظهور تجارت دریایی در سراسر اقیانوس هند ضربهی مهمی به جاده ابریشم وارد شود و اقتصاد ابتدایی و خرده فروشی آن دچار بحران شد. با این همه اخیرا مورخان به ارتباط مداوم میان آسیای میانه با تجارت از راه دور در آسیا توجه کردهاند که این نشان دهندهی آن است که چگونه این منطقه از طریق تجارت و جوامع تجاری خود به اقتصاد جهانی متصل شده بودهاست.این چنین پویایی اقتصادی منجر به ارتباطات درون آسیا شد. (به جای اتصال ساده به اروپا به دلیل تمرکز بیشتر برروی فعالیت در جادهی ابریشم.) در این دوران اسب از مهمترین کالاهای مورد معامله بود ولی رنگ، خز، سنگهای قیمتی و نیمهقیمتی و محصولات دارویی همگی در میان مسیرهای تجاری میانآسیایی سفر میکردند. علاوه بر اینها درآمد حاصل از این انواع تجارت نقش مهمی در تشکیل دولتها در آسیای میانه نیز داشت. (به ویژه حکومت خانات در کوکند در قرنهای هجدهم و نوزدهم) تا اواخر قرن نوزدهم جوامع غیرساکن مسلمان (به ویژه جوامعی که در محلی که امروزه بخارا نامیده می شود ساکن بودند) همچنین جوامع تجاری غیر مسلمان یا سرگردان (به ویژه یهودیان و هندوهاو حتا ارمنیها) نقش مهمی در تنظیم تجارت برون مرزی آسیا داشتند. در تضاد با همین زمینه است که باید حضور جوامع یهودی در افغانستان مدرن را درک کنیم.
جوامع یهودی افغانستان در دوران مدرن از دل جوامع و بافت موجود در میان جوامع یهودی بخارا و ایران برخاستند. یهودیان در ایران از رفتار مسالمت آمیز و تسامح جویانهی نادرشاه ترک (۱۷۴۷ـ۱۷۳۶) که یهودیان را به شهرها، از جمله مشهد منتقل کرده بود بهرهمند شدند. او محدودیتهای زندگی در شهرها را برای آنها برداشت. در زمان سلطنت او و دورهی بعد از او یعنی قاجاریه، یهودیان در ایران بازگان، دستفروش و طلافروش و نقرهفروش بودند. برخی شواهد قابل بحث هم وجود دارد که نشان میدهد در ایران عصر قاجاریه یهودیان در دولت نیز به مناصب عالی رسیده بودند. در همین دوران آلیانس اسرائيلیته یونیورسل، یک شبکهی آموزشی و مدرسهای یهودی در ایران تاسیس شد که به ارتقا جایگاه و وضعیت اجتماعی یهودیان در کل کشور کمک کرد.

زبولون سایمنتوف، تنها یهودی افغان ساکن افغانستان در کنیسهی کابل/FP
جوامع یهودی در همه مراکز شهری پراکنده بودند، اما یک جامعه در ظهور مجدد یهودیت در افغانستان قرن نوزدهم اهمیت به سزایی داشت:یهودیان مشهدی.
در حالی که یهودیان در چارچوب حکومت و یا حکم نادرشاه به مشهد نقل مکان کرده بودند، در نیمه اول قرن نوزدهم آنها خود را در کانون خصومت روز افزون مسلمانان یکی از مقدسترین شهرهای جهان تشیع یافتند. در سال ۱۸۳۹ میلادی قتلعام فجیع یهودیان به دست برخی از مسلمانان مشهدی منجر به فرار یهودیان از این شهر شد. آنها عمدتا راهی هرات شدند. یهودیانی که در مشهد باقی ماندند، زندگانی مخفیانه را در پیش گرفتند. آنان در سال ۱۸۴۳ زندهگی خود را و انجام آیینهایشان را از سر گرفتند. در این بافت فرار به هرات همچنان ادامه داشت. در واقع برخی از یهودیان مسلمانان سنی افغانستان را مطلوب ارزیابی میکردند و این شاید نتیجهی رفتار خوب نادرشاد سنی باشد. در هرات یهودیان میتوانستند زندگی آشکارا یهودی داشته باشند و مهاجرت یهودیان مشهدی به این شهر تا حدودی موجب تقویت این جامعه شد. در این دوره هویتی کاملا مشهدی ظهور و بروز پیدا کرد، این باعث شد تا در سال ۱۸۵۷ میلادی اعضای جامعه بذای تسلیط بیشتز و سلطهی بیشتر بر هرات برنامهریزی کنند تا بافت آن را به نفع خود برگردانند. اتفاقی که منجر به آزار و اذیت یهودیان شد. از این مطالب میتوان چنین نتیجه گرفت که دو جامعهی یهودی در هرات وجود داشتهاست یکی یهودیان مشهدی و دیگری کسانی که قبلا در این شهر ساکن بودهاند. این دو با گویشهای مختلفی سخن میگفتند. آنها به یهودی ـ فارسی حرف میزدند در حالیکه به یکدیگر آمیخته بودند که هویتهای مستقلی داشتند.
جامعهی یهودی بخارا در قرن نوزدهم
در طی قرن نوزدهم جوامع یهودی فارسی زبان آسیای میانه نقش فعالی در افغانستان داشتند. در اواسط قرن نوزدهم یهودیان بخارایی به بازیگران فعالتری در عرصهی تجارت راه دور تبدیل شده بودند به ویژه در مسیرهای شمالی. این اتفاق پس از ان رخ داد که توانستند از دولت مجوز سفر به روسیهی تزاری را بگیرند. یهودیان بخارایی در کنار دیگر جوامع متحرک و غیرساکن همچون هندوها و مسلمانان بخارایی در مراکز تجاری مانند اورنبورگ حضور فعال داشتند. این پایگاهها به عنوان نقاط میان راهی برای حمل کالا از آسیای مرکزی و جنوبی به روسیه عمل میکردند. در این دوره بازرگانان کالاهای تهیه شده در آسیای میانه و جنوبی، خصوصا ابریشم، پارچه، پوست و ریواس را معامله میکردند و کالاهای روسی را به آسیای میانه وارد میکردند.
پس از ادغام آسیای میانه در امپراتوری روسیه در اواخر قرن نوزدهم این منطقه شاهد ظهور جنبشهای نوگرایانهی مسلمان (خصوصا جنبش جدید) بود. ایدهی برخی از اعضای این جنبش ها چنین بود که یهودیان خارجیهایی هستند که برای اعمال کنترل انحصاری بر اقتصاد دولتی آمدهاند، آنها ایشان را چنین تصور میکردند. در نتیجه علیرغم قرنها زندگی مشترک کنارهم شکل جدید از خصومت با یهودیان در منطقه رخ داد که باعث شد تا مهاجرت یهودیان از منطقه به سمت فلسطین در سال ۱۸۸۰ شکل بگیرد. یکی از این مهاجران به نام شلومو موساییف(۱۹۲۲ـ۱۸۵۲) اولین کنیسهس بخارایی را در اورشلیم و در محلهی بخاریم در سال ۱۸۹۱ تاسیس کرد.
بعد از انقلاب بلشویکی در سال ۱۹۱۷ خانخانهها و امارات آسیای میانه در اتحاد جماهیر شوروی حل شد. در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ میلادی این منجر به انحلال حکومتهای سکولار و مذهبی شد که قرنهای قبل در زندگی یهودیان جریان داشت.سیاستهای نوین اقتصادی شوروی نیز باعث از بین رفتن طبقهی صنعتگران و بازرگانان یهودی که در بطن امپراتوری روسیه ظهور کرده بودند، شد. سرانجام حملات شوروی به دین در سال ۱۹۲۸ مشکلات یهودی در آسیای میانه را افزایش داد. در دههی ۱۹۳۰ میلادی موج دوم مهاجرت به فلسطین به وجود آمد. بیشتر یهودیان از طریق مسیر ایران و افغانستان و به طور غیرقانونی به سوی فلسطین رهسپار شدند.
در اواسط قرن بیستم جامعهی کوچک یهودیان افغانستان در اثر پناهندگی یهودیان آسیای میانه و ایران رشد و گسترش یافت.
مفهوم پیچیدهای از یهودیت در افغانستان ظهور کرد که از ارتباط میان بخاراییان و ایرانیان تشکیل میشد. هرات محل سکونت یهودیان محلی افغانستان و همچنین جامعهی یهودی مشهدی مهاجر بود. یهودیان این شهر به همکیشان بخارایی خود نیز متصل شدند. شمال افغانستان که آن زمان به ترکستان افغانستان مشهور بود پایگاه جوامع کوچکی از یهودیان بود که اکثریت آن را مردان تاجر یهودی تشکیل میدادند که به تجارت خز و فرش اشتغال داشتند. کابل نیز همچنین محل زندگی جامعهای مهم از یهودیان بود که به یهودیان شمال و هرات متصل بودند، اما در عین حال با همکیشان خود در پیشاور، کراچی و بمبیی نیز ارتباط داشتند.

نیایشگاه یهودیان در هرات/archnet
در دههی ۱۹۴۰ میلادی دورهی افزایش ملیگرایی در افغانستان بود. دولت تلاش کرد تا اقتصاد را ملی تر کرده و قدرت جوامع غیر مسلمان از جمله یهودیان، هندوها و سیکها را تضعیف کند. سیاست جدید برای اسکان مجدد چنین جوامعی در شهرها نیز در نظر گرفته شده بود. آنها همچنین از شرکت در جنبههای اساسی اقتصاد مثل تجارت خز منع شدند. آنها حتا اجازهی ورود به دفاتر گمرک را نیز نداشتند. احساس سوءظن نسبت به مهاجران یهودی آسیای میانه رواج پیدا کرده بود. افسران دولتی اغلب به چشم جاسوسان شوروی به آنها مینگریستند و یا آنها را دستگیر میکردند. در این دوران در حالی که مسلمانان آسیای مرکزی به سادگی از شوروی میگریختند و اجازهی ورود قانونی به این کشور را داشتند، یهودیان نتوانستند به طور رسمی در این کشور پناهنده شوند. تا سال ۱۹۴۰ میلادی حدود ۴۵۰۰ یهودی در افغانستان حضور داشتند که تنها از طریق نایبهای مسلمان میتوانستند شرکت ثبت کرده، به ادارات دولتی وارد شوند یا کار کنند. آنها بدین طریق میتوانستند تجارت خود را حفظ کنند.
با این احوالات بود که جوامع یهودی در کشور روز به روز به طور فزآیندهای فقیرتر شدند و بسیاری از آنان در پی مهاجرت به فلسطین برآمدند که البته این عمل نیز تا سال ۱۹۵۱ تنها به صورت قانونی امکانپذیر بود.
از سال۱۹۵۱ میلادی به بعد دولت افغانستان به یهودیان اجازه داد تا به طور قانونی به اسراییل مهاجرت کنند و برخلاف دیگر کشورهای جهان اسلام تابعیت آنان را سلب نکرد. بیشتر یهودیان از طریق کراچی به اسراییل سفر کردند، البته بعد از این که دولت تازه تاسیس پاکستان اجازهی این کار را به آنها داد. آنها در طی مسیر خود در نزد خانوادههای یهودی در پیشاور و کراچی اقامت کردند.
در دههی ۱۹۶۰ میلادی وضعیت تقریبا هفتصد یهودی باقیمانده در افغانستان بهبود یافته بود. پادشاه ظاهرشاه با این گروه خصومتی نداشت و وزرای دولت به ویژه آنان که خود از تبعیدیهای آسیای میانه بودند، از فعالیتهای تجاری آنان حمایت میکردند. برخی از یهودیانی که به اسرایيل یا ایالات متحده مهاجرت کرده بودند، برای حفظ تجارت خود به کشور بازگشتند. آنها اغلب به دلیل داشتن حسابهای بانکی بینالمللی برای تجار مسلمان افغان هم تامین اعتبار میکردند. چند صد یهودی در کابل و هرات جایی که یک کنیسهی جدید هم ساخته شد زندگی میکردند. در شهرهایی مانند لندن و نیویورک، یهودسان افغانستان خز قرهقول و فرشهای معروف بخارایی را که در نقطهای در شمال افغانستان توسط مسلمانان بافته میشد وارد می کردند. با شروع درگیریها در دههی ۱۹۸۰ میلادی یهودیان بیشتری برای همیشه افغانستان را ترک کردند. هرچند که تعداد اندکی از خانوادهها تا اواسط دههی ۱۹۸۰ میلادی در کابل زندگی میکردند و یک نفر برای نگهداری از کنیسه تا امروز در آن جا زندهگی میکند.
یهودیان سرگردان افغانستان
خانوادههای سرگردان یهودی در سرتاسر جهان ارتباط خود را با این کشور و تاریخ آن حفظ کردهاند و این در اشکال و درجات مختلف ظهور کرده است. یک جامعهی مستقر از یهودیان افغان در اسراییل وجود دارد که خود را افغان مینامند و مراسم جامعهی خود را به طور منظم برگزار میکنند و وبسایت نیز دارند. منطقهی کوئینز در نیویورک محل اجتماع کوچکتری است (تقریبا ۲۰۰۰نفر) که ابتدا در یک زیر زمین مشغول به عبادت بودند و بعد یک کنیسه در آنجا ساخته شد. اکنون این کنیسه عده کثیری از جماعت مختلف و مختلطی از یهودیان کشورهای آسیایی و خاورمیانه را به خود جذب کردهاست. این خانوادههای یهودی افغان با یهودیهای غیر افغان ازدواج کردهاند، از جمله با خانوادههایی از آسیا و اروپا. در نتیجهی این امتزاج احساس یک هویت متمایز یهودی افغان در حال کاهش است. هم در اسرائیل و هم در نیویورک یهودی ـ فارسی دیگر چندان به عنوان شیوهی ارتباطی مورد استفاده نیست. علاوه بر این در حالی که افراد مسن فارسی صحبت میکنند، نسلهای جوان چنین نیستند. اعضای کهنسال و قدیمی جامعه اغلب در تجارت سنگهای قیمیت فعال هستند که همین امر باعث ارتباط آنها با افغانستان میشود. افراد جوانتر در طیفهای وسیعتری از مشاغل و فعالیتهای تجاری مشارکت دارند. جالب اینکه یهودیان افغان در نیویورک روابط خود با مقامات دولتی افغانستان و افراد مستقر در سفارتخانهها و کنسولگریهای امریکا را نیز حفظ کردهاند. افراد متعلق به این جوامع حتا از ارایهی خدمات درمانی به کودکان بیمار مسلمان افغان هم حمایت میکنند.
نتیجه گیری، سیاست میراث فرهنگی
نه تنها در گذشتهی یهودیان این کشور بلکه در میان سایر اقلیتهای قومی و مذهبی همچون سیکها، ارمنیهای مسیحی افغانستان نیز علاقه به تجدید حیات دیده میشود. احتمال بازگشت این افراد به کشور در سالهای آینده بسیار کم است، اما افزایش میزان علاقهی آنها به تجدید حیات فرهنگی از اهمیت بسیاری برخوردار است. چرا که این امر به اهمیت حساسیتها و نگرشهای باز و جهانوطنی نگری نسبت به تنوع فرهنگی در افغانستان و دیگر کشورها اشاره دارد. وجود چنین حساسیتی در افغانستان حایز اهمیت است. زیرا در حالی که گروههایی همچون داعش از اصطلاح خراسان استفاده میکنند، آگاهی از گذشتهی ناهمگون فرهنگی در این منطقه اشاره به روشی کاملا متفاوت دارد که میتواند الهامبخش سیاستمداران و دولتمردان تازهنفس باشد.

گورستان یهودیان هرات/archnet
در طی دو دههی گذشته مکانهای مرتبط با یهودیان از جمله کنیسه و گورستان بازسازی شدهاست.البته چنین پروژههایی از سوی بنیاد آقاخان مورد حمایت قرار گرفته است، اما یهودیان افغان مستقر در سراسر جهان هم به طور فعال و علاقهمند در آن نقش داشتهاند. درحالی که یهودیان افغان در سرگردانی به طور فزآیندهای دانش خود را در مورد یهودی ـ فارسی از دست میدهند، یک نسل جدید همچنان در حال کاوش در گذشتهی جامعه است و از ان برای پیشرفت حرفهای و دانشگاهی خود استفاده می کند. مسلمانان افغان نیز در ایجاد دانش و اطلاعات در مورد یهودیان افغانستان با تالیف کتاب و بازدید از جوامع فعال یهودی در اسرائيل و امریکا نقش به سزایی در رشد و حفظ فرهنگ آنها داشتهاند. از این منظر علاقه به میراث متنوع مذهبی افغانستان صرفا یک فعالیت دانشگاهی نیست بلکه تجربهای زیسته است که توسط خود افغانها ارائه شده است. بدیهی است حفظ و نگهداری از معماری و گذشتهی متنوع مذهبی افغانستان نیز از اهمیت به سزایی برخوردار است. با این حال باید توجه کرد این هردو در حکم جواهراتی هستند که از گذشته به ما رسیدهاند و بادقت باید محافظت شوند، جواهراتی که منبع الهام ما در عصر حاضر هستند.