دین هندو مجموعهای وسیع و البته ناهمگون از نوشتههای مذهبی و آرای گوناگون نظری و مکاتب فلسفی وافسانههای مقدس واساطیری که علیرغم پیچیدگی، تعدد و تنوع مطالب، در نهایت به طرز شگفتی روح واحدی را پدید میآورند. یکی از ویژگیهای این «روح واحد» نیروی احیا و پیوستگی مدام آن است. از دوران باستانی «ودایی»[1] تا پیدایش مکتب «تانترا»[2] که آن را ودای پنجم نامیده اند، معنویت هندو که برخلاف اغلب معنویتهای بشری، یافتن راه نجات و تجرد و اطلاق است.
در عهد باستان به ندرت میتوان شاهد این بود که قومی معنویت خویش را به سادگی فرو گذارد و معنویت قوم دیگری را برگیرد. این موضوع پیرامون معنویت ادیان هندو حتا دشوارتر هم مینماید. چه این معنویت به دلیل آن روح واحدی که اشاره رفت، فرا دسترس بود و تغییری را در کنه خود نمیپذیرفت که منجر به دگرگونی این روح واحد گردد. شاید همان بود که که این دین برای آنکه بتواند جوابگوی مقتضيات فکری واجتماعی دورههای تاریخی جوامع خویش باشد، شاخ و برگ فراوانی را به ساقه اصلی خویش افزود، و این شاخ و برگهای افزوده شده، همنوا و همسو با آن روح واحد بقای این معنویت را حفظ کردند.
دین هندو، امروز توسعه و تکامل همهجانبه جریانی است که از چشمهساران «ودایی» سرچشمه گرفته و با گذشتن از پیچ و خمهای خشن زمان و پشت سر گذاشتن آبشارهای تحولات اندیشه گذر میکند و جویبارهای
عقاید و آرای نو برای پاسخگویی به مقضیات فکری و اجتماعی زمانهها، به آن میپیوندد و به تدریج مبدل به رودی بزرگ میشود که چون «گنگا» با سكوت و وقاری مقدس در دریای خاموشی و یگانگی محض که هدف غایی آن روح واحد است، فنا و محو میشود.
وحدت معنویت هندو، که فلسفه این جهان و این جهانبودگی را به تصویر میکشد، ندای آرمانی آن روح واحد را نیز به نمایش میگذارد. از دگر سو، به سادگی میتوان به این نکته پی برد که پیروان این آیین، هرگز یا به دلیل جبر معنویت ویژه که هرچه در آن پیچیدن، همان بیشتر در آن گرفتار آمدن است؛ یا مجال آن را نیافته اند و یا نخواسته اند که مکاتب فلسفی خود را بیرون از سنت دینی خود بررسی کنند.
هرچند دین هندو، هرگز لفظی مترادف با «فلسفه» نداشته است. که واژه فلسفه که گویا پیدایش آن به «فیثاغورث» منسوب است، فقط عشق به حکمت (philo-sophia) بوده است و نه خود حکمت، یا حکمتدانی، هندوان علوم نظری خود را «دارشانا» (darshana) یا دیده گاه فلسفی و نظری مینامند. و حکمت و فرزانگی را آتماویدیا (atmavidya) یعنی «خود شناسی» و یا « براهما ويديا » (brahmavidya) یعنی «معرفت به برهمن» میخوانند. این دیدگاههای متعدد فلسفه هندی با سطحهای متغییر ادراکات افراد تطبیق داده شده است. این خود دلیلی برای تولد کثرتگرایی و همپذیری فراهم میکند، که واقعیت یکی است و فقط افق ديدها وسطح ادراکات متفاوت است. مشاهده میشود که از این رو این دیدگاهها نه تنها منکر یکدیگر نیستند، بلکه مکمل یکدیگر بوده و بر قاعده سلسلهمراتب وجودی بنا گردیده اند.
با نگاهی گذرا به تاریخ و پیشاتاریخ هند، میتوان مشاهده نمود که کلیه مراتب و سطحهای مختلف فرهنگ آن از اعتقادات ابتدائی پرستش درخت وآب گرفته ( که هند از تمدن موهنجودارو به میراث برده است) تا غور و بررسی در کیفیت یگانگی وجود در آن سرزمین به موازات یکدیگر وجود داشتند و همزیستی کردند.
اعتقادی که هندو به ادوار جهانی[3] داشته و مفهومی که وی از مراتب آفرینش وانحلالهای پیوستهای که در زمان بیآغاز و بیپایان همچنان ادامه دارد، استفاد میکرده، باعث شد که کوچکترین ارزشی به لحظه، زمان و دوره تاریخی نداشته باشد. اعتقاد به زایش مکرر یا وازایش (تناسخ) به معنی اینکه هر انسانی پس از مرگ مجدداً در شکل دیگری متولد میشود؛ باززایی (دوباره متولدشدن)، امکان رهایی از باززایی توسط رستگاری؛ و باور به قوانین «کارما» (هر چه بکاری همان بدرَوی) و «دارما» (نظم ذاتی و درونی اشیاء و پدیدهها) وجه غالب جهانبینی هندو را به گونهای شکل داد که چندان واقعی به امور دنیوی و پدیدههای تاریخی ننهد، و شیفتۀ وحدت و نگران حیات اخروی باشد. از این رو نه فقط هیچ همتی برای پی بردن به نحوه وقوع حوادث و افکار فلسفی، مصروف نداشت بلکه همواره سعی کرد که بی اعتباری و بی اهمیتی آنان را به نحوی از انحاء به اثبات برساند.[4] این روحیۀ مسلط بر جهانبینی برآمده از دین هندو بود که بعدها عملگرایان (Pragmatists) که از دریچههای چراها صنعتیشدن و آسایش را برای بشر به ارمغان آوردند، آن جهانبینی هندو را مشخصه منفی بودن این دین خواندند و ریاضت مرتاضهای هندو را عملاً منافی زندگی مدرن نشان دادند. اما سکون و همپذیری منحصر به فرد دین هندو همان بود که از گردنههای زمان گذر کرده بود و از بکار بستن نیروهای صرفاً مادی برای آسودگی امتناع کرد تا خویش را اسیر «علوم تجربی» نگرداند، پیوسته در جستجوی طریق انهدام کامل نفس اماره انسان و دست یافتن به واقعیت لايتناهی بود و پیوسته کوشید تا به هدف نهائی خویش که همانا رستگاری و وارستگی است تقرب جوید و در این راه گامهایش مدام استوار بود و آنچه برای منتقدین او «منطقه ممنوعه» و «دست نیافتنی» بود، برای دین هندو مقصد ممتاز و بارگاه امید و پسانترها ژرفنای «نیروانا[5]» بود که آدمی با انهدام کامل تموجات ذهنی خود بدان ممتاز میگشت و از دریای بازپیدایی میگذشت و به ساحل آرامش و آسایش میپیوست.
همین نگاه معنوی بلند بود که با طمأنینه و اعتماد به نفس کهن خویش، همپذیری را آبستن شد و چنین شد که پدیدههایی چون یکتا پرستی(monotheism) و چند خدائی (polytheism) و«مونیسم» (monism) یا یگانهانگاری، در فرهنگ هند مجال ظهور یابند و هرچند بعدها این پدیده و سایر پدیدههای دیگر که در هند پدیدار شدند، موجب شد که ظاهر امر با اصل آن اشتباه شود و هندوان را بُت پرست و صنمپرست به نظر آیند، اما حقیقت این است که هیچکدام از برهمنان و یا سران کیش هندو مادهپرستی را تصدیق نمیکنند و پیوسته از حقیقت ازلی و بارگاه ایزدی، دیدی بزرگتر از آن داشتند که نامتناهی را محدود در بند بتی ناپایدار ببیند و به چندخدائی صرف بگروند.
هرچند نقد ادیان توحیدی چون اسلام و یهودیت، پیوسته از آن جهت متوجه دین هندو و ادیان مشابه و حتی دین ابراهیمی مسیحیت است، که بیواسطهگی را بر واسطههایی که نقش سمبول یا حتی میانجی را با عالم بالا دارند، ترجیح میدهند و انبوه واسطهها و میانجیها را حجاب و دلیلی برای دور افتادن از اصل میپندارند؛ اما چنانچه به نظر میرسد با جریانی که رود هندوئیسم دارد این کشمکش کماکان ادامه خواهد یافت.
روحیۀ برآمده از روح منسجم هندوئیسم، رویکرد خشونتپرهیزانه را در جامعهای که معنویت هندوئیسم به نیازهای معنوی او پاسخ داده بود، در تار و پود آن به آهستگی و با پیوستگی نفوذ داد و چنین شد که بعدها نهضت عدم خشونت گاندی که از معنویت کهن هند سرچشمه میگرفت درس بزرگی به بشریت آموخت و استقلال هند را از راهی که برای دنیای امروزی ما حتا تصور آن دشوار است، به دست آورد. حرکت خشونتپرهیزانهی گاندی و دریافت دقیقی که او از مناسباتی که تار و پود آن متأثر از معنویت مداراگرایانه هندو داشت و تدبیر و خردی که در این راه برای بهرهگیری هرچه بهتر این مناسبات و ارثیههای معنوی به کار گرفت بیشتر نوستالژی سیاسی-فلسفی آن فیلسوف سر به آسمان یونانی «افلاطون» را در ذهن تداعی میکند که صلاح ملک را در این میدید که عنان حکومت و نظام شهریاری را به حاکمان حكيم بخشد.
[1] وداها، کهنترین کتابهای آریاییان است و قدیمی ترین نوشتهها به زبان هندو اروپایی است که تاریخ نگارش آنها به 1700 الی 600 سال قبل از میلاد بر میگردد. وداها از چهار کتاب ریگودا (نیایشها)، یجورودا (نیایشکنندگان)، سامهودا (سرودها) آتارواودا (رسم و آئین) میشود. پیرامون وداها و هر بخش آن بعداً پرداخته میشود.
[2] مکتب تانترا روش اعتقادی بر مبنای پرستش زوجیت در جهان است. این مکتب عالم مادی و ناسوت را آینه ای میداند که تصاویر عالم بالا را در خود منعکس میکند. همانگونه که زوجیت در عالم بالا حکم فرماست، در عالم پایین هم سایههای آن هاست که فاعل امور اند.
[3] ادوار جهانی که کلیه مکاتب هندو به آن باورمند اند، دوران منظم انحلال و خلقت پی در پی است که به موجب آن آفرینش در آغاز زمان به وقوع میپیوندد و ادوار امحلال خود را میپیماید و در اثر این انحلال موجودات به اصل باز میگردند و از نو خلق میشوند. ادوار تا ابد ادامه دارد.
[4] The knowledge book: everything you need to know to get by in the 21st Century. 2009. Washington, D.C: National Geographic.
[5] بودائیان آن را غیر قابل تعریف خواندهاند. نیروانا به بُعدی از زندگانی اطلاق میشود که در آنجا هیچ زمان و مکانی وجود ندارد. نیروانا به معنی رهایی از خود و چرخه «مرگ و زندگی» و به نوعی خدایی رسیدن نیز آمده است.