همانطور که در رسانهها خواندهاید و دیدهاید، وضعیت در اینجا خیلی بحرانی است و نه فقط به خاطر تعداد خارقالعاده از مردمی که به ویروس کرونا مبتلا شدهاند، بلکه به خاطر قتلهایی است که در این اواخر اتفاق افتاده است. در سال جاری، هشت بار با چاقو به اشخاصی حمله شده است. و این قتلهای اخیر هم مربوط اند به کاریکاتورهای جنجالی که مجلهی شارلی ابدو نشر کرده است. روز سوم سپتامبر محاکمهی چهارده نفر شروع میشود که حمله بر مجلهی شارلی ابدو در سال ۲۰۱۵نقش داشته اند، به همین مناسبت مجلهی شارلی ابدو اقدام به نشر دوبارهی کاریکاتورهای حضرت محمد میکند. در اواخر ماه سپتامبر، یک مهاجر تازه رسیده از پاکستان به دو نفر در جلوی مجلهی شارلی ابدو حمله میکند که البته خوشبختانه در این واقعه کسی کشته نمیشود. روز شانزدهم اکتبر یک جوان هیجده سالهی دیگر که از مسکو به فرانسه مهاجر شده بود و اصالتا چچن است، به یک معلم تاریخ و جغرافیا در یک مدرسه در حومهی پاریس حمله میکند و به شکل وحشتناکی سر معلم را میبرد و عکسی از آن در صفحهی توییترش نشر میکند و میگوید که این معلم کسی است که به پیامبر توهین کرده است و در ادامه این جوان، مردم فرانسه و رئیس جمهور را به عنوان سگ میخواند.
در اصل این معلم میخواسته است، با نشان دادن کاریکاتورهای مختلف، نه تنها کاریکاتور حضرت محمد بلکه کاریکاتور عیسی و خاخامها، آزادی بیان را برای شاگردانش توضيح بدهد و به آنها اهمیت انتقادی بودن ذهن و مستقل بودن ذهن را نشان بدهد، نکته جالب این است که بعد از اتفاق افتادن این قتل، رسانهها به جای اینکه دنبال مسالهی خشونت در جامعه و ربط میان این شخص و گروههای جنایتکاری که شاید به قاتل پول داده باشند، چنانچه وقتی که قاتل میخواسته است دنبال معلم برود، معلم را نمیشناخته و برای دو شاگرد که نزدیک مدرسه بودهاند سیصد یورو میدهد تا معلم را به او نشان بدهند، و این نشان میدهد که این جرم، یک جرم قراردادی بوده است و ما باید برویم به مسالهی خشونت و مسالهی افراطگرایی، اما رسانهها به جای تمرکز روی این مساله، به سمت نبرد ارزشهای جمهوری فرانسه و آزادی بیان و حق انتخاب و کاریکاتورهای تحقیر آمیز. و با توجه به اینکه هر عملی عکسالعملی دارد، رئیس جمهور در روز بزرگداشت معلم پتی که در دانشگاه سوربن اتفاق افتاد، قول داد که برای مبارزه برای آزادی بیان و دفاع از جمهوری ادامه خواهد داد و از کاریکاتورها دفاع خواهد کرد. و گفت که معلم پتی هم به خاطر تدریسش و آزادی بیانش و افکارش کشته شد . و چون هر کنشی باعث یک واکنش میشود، کشورهای اسلامی از این موضوع عصبانی شدند و با اینکه این سخنان برای مخاطبان داخلی بوده است. در هفتهی بعدش تظاهرات زیادی دیدیم در افغانستان، در بنگلادیش، اندونزی و غیره ..
روز بیست و نهم اکتبر هم یک مهاجر تونسی سه نفر را در یک کلیسا به قتل میرساند، باز هم از طریق بریدن سر یک مرد و زخمی کردن دو زن. لذا وزیر جنگ فرانسه اعلام کرد که این کشور هم در خارج و هم در داخل در جنگ با ایدئولوژی اسلامی قرار دارد و رهبر حزب راست (نهضت ملی) هم خواست قوانین زمان جنگ برقرار شود تا بتوانیم اسلامگرایان را محاکمه کنیم و اگر خارجی هستند آنان را اخراج کنیم. رئیس جمهور مکرون هم زمانی که ادای احترام داشت، تذکر داد که ادیان باید با ارزشهای جمهوری فرانسه هماهنگ بشوند و نه برعکس و سپس اشاره کرد که لائیسیته و سکولاریسم، در اصل یک ارزش غیرقابل مذاکره است در فرانسه. ما باید روی سه موضوع تمرکز کنیم، یکی همان لائیسته است، دوم موضوع آزادی بیان و سوم موضوع قانون علیه تجزیه طلبی است در فرانسه.
لائیسیته چیست؟
یادآوری میکنم که معلم پتی از کاریکاتورهای جنجالی محمد و عیسی استفاده میکرد تا تاکید کند روی موضوع آزادی بیان و آزادی زیر سوال بردن ادیان در مکاتب فرانسه و وقتی معلم پتی به مدرسهای در حومهی پاریس منتقل شده بود و بیشتر شاگردان این مدارس مسلمان بودند، باز هم معلم پتی از این کار دست نکشید. او وقتی از این کاریکاتورها استفاده میکرد به شاگردانش میگفت که اگر احساس ناراحتی میکنند میتوانند کلاس را ترک کنند، یعنی میدانست که استفاده از این کاریکاتورها میتواند تحقیر آمیز باشد، اما پتی میخواست از این حق آزادی بیان استفاده کند. چندین بار هم تهدید شده بود، به عنوان مثال والدین یکی از شاگردان پتی ویدیویی ساخته بود و در آن ویدیو شکایت کرده بود از رفتار معلم پتی و از نشان دادن کاریکاتورهای تحقیرآمیز. اما معلم پتی اسرار داشت که مکتب را طوری استفاده کنیم که میتوان در آن به صورت آزادانه از مذهب انتقاد کرد، یا زیر سوال برد. معلم پتی به خودش این حق را میداد بدون اینکه مسالهی مسئولیتش را قبول کند. معلمانی هستند در فرانسه که حساسیت والدین شاگردان را میفهمند و خودشان را سانسور میکنند و جلوگیری میکنند از اینکه کاریکاتور را استفاده کنند. اما پتی مثل خیلی از فرانسویهای دیگر میخواست تا از لائیسیته دفاع کند. سوال این است که لائسیته به چه معنی است؟ در سال ۱۹۰۵ میلادی، فرانسه قانون جدایی کلیسا و دولت را تایید کرد و این قانون هم در سال ۱۹۵۸ به عنوان قانون اساسی فرانسه تصویب شد، فرانسه به عنوان یک جمهوری غیرقابل تقسیم، سکولار، دموکراتیک و اجتماعی توصیف شد که در آن به همهی شهروندان بدون تمایز به نژاد و مذهب، احترام گذاشته میشود. در اصل، در برابر قانون شهروندی که ایمان دارد از همان حق برخوردار است که شهروند بیایمان دارد. مفهوم لائسیته این است که شما به عنوان کسی که ایمان دارید، همان حقی را دارید که کسی ایمان ندارد دارا است. در برابر قانون هر دوی شما مساوی هستید.
لائیسته یا سکولاریسم بر اساس سه پایه استوار است، یک آزادی بیان در حدود احترام به نظم عمومی، دوم جدایی نهادهای مذهبی و دولتی و سوم برابری همه در برابر قانون، علی رغم هر گونه اعتقادات و عقایدشان. باید یادآوری کرد که قانون لائیسیته به عنوان یک قانون محافظت در فرانسه دیده میشود، محافظت از شهروندان فرانسه بر مبنای سکولاریسم و آزادی داشتن در ایمان یا عدم ایمان. سکولاریسم به همه این امکان را میدهد که با هم زندگی کنند و زیر یک چتر با اختلافاتی هم که دارند با هم زندگی کنند. سکولاریسم در فرانسه یعنی محافظت از دانشآموزان در برابر تبلیغات اعتقادی و سیاسی. لائسیته باعث می شود که همهی اعتقادات در برابر قانون مساوی باشند، لذا لائیسیته در مکتب برای برابری است.
پس همینطور که میبینیم، دولت فرانسه، لائیتیسه را به عنوان یک حق باوری میداند و آن را اساسگذار احترام به دیگری میداند و دولت فرانسه خود را ملزم میکند که همه شهروندان را در مقابل قانون برابر بداند و امتیازهای یکسان در نظر بگیرد. به عنوان مثال، میتوان به مسالهی فروش در فروشگاهها اشاره کرد، از ابتدای قرنطینه، یک قانون در فرانسه اجرا میشود که تنها مواد اولیه باید فروخته شود، به همین جهت دیگر فروشگاهها بسته شده است، از جمله کتابفروشیها، اما در این میان یک کتاب فروشی بزرگ در پاریس باز بود و دلیل آن هم این بود که بخشی از این کتابفروشی، به فروش لوازم التحریر اختصاص داشت. کتابفروشیهای دیگر از این نابرابری شکایت کردند و به همین جهت، دولت فرانسه، آن کتاب فروشی بزرگ را مسدود کرد و تنها اجازهی فروش لوازم التحریر را به آن کتاب فروشی داد، لذا دولت ملزم است که برابری را در مورد همهی موارد به صورت یکسان تطبیق کند. الزاما دولت فرانسه در مواردی، حق یک شهروند را سلب میکند تا اینکه برابری حقوقی در این کشور اجرا شود. و این معنایی است که من میتوانم از لائیتیسه بفهمم.
نهادی که در آن از همه بیشتر لائیتیسه انعکاس پیدا میکند، مدرسهی جمهوری است، آنجا است که لائیتیسه شکل میگیرد. در این مدرسه هیچ کس حق ندارد از مذهب خود دفاع کند، اما در مدارس، معلمان حق دارند از مذهب خود دفاع کنند و این باعث ایجاد سوالاتی میشود. در سال ۲۰۱۳ در مدارس فرانسه یک منشور لائیتیسه منتشر شد، که در آن آمده است مدارس فرانسه مکانی است برای برابری و هماهنگی، محلی که در آن هر کس آزاد است به هر دینی که میخواهد ایمان بیاورد اما تبلیغ نکند. استفاده از هر گونه علایم و لباس مذهبی ممنوع است. استفاده از آوازهای مذهبی، اذان و دیگر پیامهای دینی ممنوع شد. معلمان حق دارند در مورد عقیدهی شان اظهار نظر کنند اما نمیتوانند آن را تبلیغ کنند. به همین جهت دیده میشود که در لائیتیسه مشکلاتی به وجود میآید.
اولا در مدارس واضحترین نشانهی دین، روسری دختران است که آن هم در نتیجه منع میشود، اگر حجاب برای یک دولت مانند تبلیغ دین است، برای بسیاری از دختران، مورد علاقه است و برداشتن حجاب برای آنان رنجآور است.
دوم این که مدرسهی جمهوری خود را در عقاید خانواده میبیند، در اینجا یک فرضیه است و آن این که در خانوادهها در مورد انتخاب مذهب فشار میآید و مدرسه جایی میشود که در آنجا آزادی است و جایی است برای گریز از فشار خانواده و این یک رهایی اجباری است. در حالی که در واقع بسیاری از جوانانی که در فرانسه متمایل به اسلام شدهاند، از خانوادههای غیر مذهبی هستند.
سومین مشکل در لائیسیته در مدارس این است که معلمان حق دارند از هر موضوعی که میخواهند صحبت کنند اما تبلیغات مذهبی نمیتوانند انجام دهند. همینطور معلمان میتوانند پیامبران را تمسخر کنند، این چیزی است که مورد انتقاد مسلمانان قرار گرفته است و به باور مسلمانان، این ضد ارزشهای آنان است. در حالیکه لائیسیته در مورد همهی شهروندان افغانستان اجرا میشود، اما بیشتر در مورد مسلمانان و علیه مسلمانان فهمیده میشود.
دومین ارزش جمهوری فرانسه: آزادی بیان
آزادی بیان به عنوان یک حق اساسی در فرانسه تلقی میشود این آزادی در اعلامیهی حقوق بشر ۱۷۸۹ اعلام شد و در اعلامیهی قانون اساسی فرانسه وارد شده است. قانون فرانسه همچنان سخنان نفرتانگیز، انکار هولوکوست و سایر جنایات علیه بشریت را منع کرد. سال ۱۷۹۱ توهین به مقدسات را هم لغو کرد. اما آزادی بیان دارای محدودیتهایی هم هست، مثلا افترا و تهمت به اشخاص، پورنوگرافی، نژاد پرستی، یهودی ستیزی و تروریسم جرم به شمار میآید و نه نظر، لذا به عنوان جرم دارای مجازات است. قانون آزادی بیان سال ۱۹۷۲ اصلاح شد تا منع نفرت برای ایجاد تبعیض و خشونت علیه گروهی قومی، نژادی و یا مذهبی خاص، در آن وارد شد. در پی سالهای اخیر هم این قانون اصلاح شد تا سخنان نفرتانگیز بر اساس جنسیت و گرایش جنسی هم منع شود. اینجا است که میبینیم باز هم باید به ریزهکاریهای این قانون توجه کنیم و به مشکلاتی در این قانون تمرکز کنیم که باعث اختلاف در جامعهی فرانسه شده است.
چنانچه توهین به مقدسات جرم شمرده نمیشود، شما حق تمسخر و توهین به ادیان را دارید، به شرطی که به پیروان آن دین توهین نکنید، قبول کنیم که این مرز بسیار باریک است. در عین حال در قانون آزادی بیان، تحقیر شخصیتهای مذهبی، سخنان نفرتانگیز و یا تحریک به خشونت منع شده است و آنها مشمول این قانون نمیشود. یهودی ستیزی که ریشههای تاریخی دارد، در فرانسه به عنوان جرم شناخته میشود، اما اسلام هراسی جرم شناخته نمیشود. اسلامهراسی به دلایل مختلفی از جمله اینکه یک پدیدهی نوین است و تا کنون تعریف قانونی نداشته است، و اینکه اسلام قوم و مذهب نیست و مسلمانان را نمیتوان به عنوان یک نژاد یا قومیت شناخت، جرم شناخته نمیشود.
سوالاتی که پیش میآید این است که تحریک به خشونت چی است؟ وقتی تجربه نشان میدهد که انتشار کاریکاتورهای تحریکآمیز باعث افزایش خشونت در دانمارک، در فرانسه و .. شده است، چگونه میتوان مدعی شد انتشار کاریکاتورهای توهین آمیز دعوت به خشونت نیستند. حتی اگر انتشار این کاریکاتورها، غیر قانونی به حساب نمیآید، چرا باید از آزادی بیان برای تحقیر استفاده کرد؟ برای من و شما این موضوع، میتوان کاملا تحقیر باشد، اما برای بسیاری از فرانسویها، انتشار چنین تصاویری، سمبلی از آزادی است، سمبلی که میگوید این ارزشهای ما هستند و شما اگر دوست ندارید، میتوانید از اینجا بروید، شما اگر دوست ندارید این کاریکاتورها را تماشا کنید، میتوانید از اتاق بیرون شوید و اگر دوست ندارید کاریکاتورهای مجلهی شارلی ابدو را ببینید، این مجله را نخرید و نخوانید. این درست حکمی بود که در سال ۲۰۰۷، مجلهی شارلی ابدو داد که در اصل بر اساس آن، حق انتشار کاریکاتورها به شارلی ابدو داده شد و آن کاریکاتورها را دعوت به خشونت و نفرت ندانستند.
با اینکه آزادی بیان محدودیتهای زیادی دارد، مشکل در اثبات کردن است. چنانچه میبینیم در تفسیر جانب داری زیادی مشاهده میشود، مثلا در سال ۲۰۰۲، نویسندهی فرانسوی میشل اولبک (Michel Houellebecq) اظهار داشت که با کاربرد ادبیات زننده گفت اسلام احمقانه ترین دین است، اما دادگاه تصمیم گرفت که این سخنان را نمیتوان توهین نژادی به مسلمانان یا تحریک نفرت مذهبی و یا نژادی دانست. همینطور مجلهی شارلی ابدو، در میان سالهای ۱۹۹۲-۲۰۱۴، پنجاه بار به دادگاه کشیده شد ولی در اکثر موارد مجله غلبه کرد و کسانی که شکایت کرده بودند، نتوانستند جلوی چاپ کاریکاتورها را بگیرند، در سال ۱۹۹۵، مجله به خاطر تحقیر مرین لپن،( Marine Le Pen) باخت، به خاطر اینکه او را به عنوان یک سگ معرفی کرد و توهین به یک شخص حساب میشد، اما گروههای کاتولیکی نتوانسنتند جلوی کاریکاتورها را بگیرند، حتی در سال ۲۰۰۸، وقتی مجله یکی از نشریههای خودش را به مسخره کردن پاپ، اختصاص داد.
گروههای اسلامی هم چندین بار، شارلی ابدو را به دادگاه کشاندهاند اما نتوانستند جلوی چاپ این کاریکاتورها را بگیرند، حتی در سال ۲۰۰۷، قبول کردند که فقط دو تا از دوزاده کاریکاتوری که در مجله چاپ میشد را مورد شکایت قرار بدهند. یعنی مسلمانان حاضر بودند قبول کنند که دین اسلام را میشود مسخره کرد، اما به شرطی که جنبهی نژاد پرستی نداشته باشد. اما آنجا هم مغلوب شدند. این بود که در سالها اخیر به جای اینکه مجله را به دادگاه بکشانند بیشتر مورد تهدید قرار گرفت و مجله تحت هدفهای القاعده قرار گرفت.
در سال ۲۰۱۵، تروریستها حمله کردند و دوازده نفر را در این مجله کشتند و اینجا است که باید بگویم: متاسفانه به جای اینکه به توهین ها، عاقلانه، منصفانه و از طریق منطق مخالفت شود، عدهای جنایتکار با خشونت وحشتناک و غیر قابل دفاع دیگران را وادرا به سکوت کردند وحق به حقدار نرسید.
قانون علیه تجزیه طلبی
بپردازیم به سومین موضوعی که باعث تنش در جامعهی فرانسه است. لایحهی قانون علیه تجزیه طلبی چندین وقت است که آماده شده است اما رئیس جمهور، تردید در روبرداری این لایحه کرده است، به این دلیل که ممکن است این قانون مورد بحث قرار بگیرد . به خاطر اینکه رئیس جمهور علاقه دارد رای دستراستی ها را برای انتخابات ۲۰۲۲ به دست بیاورد، از این قانون در اوایل اکتبر روبرداری شد و قرار است این قانون در نهم دسامبر به کابینه ارائه بشود. این قانون در اصل به عنوان یک روش برای نبرد بنیادگرایی اسلامی معرفی شده است. در اینجا هم قانون به عنوان یک فرصت مناسب برای حفاظت از ارزشهای جمهوری و برای مساویکردن همه در برابر قانون خوانده شده است، با اینکه این قانون علیه تجزیه طلبی هر جامعهگرایی خوانده شده است، بیشتر برای حل مسلمانان در جامعهی فرانسه پیشبینی شده است. در پیشنویس این قانون آمده است که در چارچوب مفهوم برابری، مسلمانان فرانسه کاملا بخشی از جمهوری به حساب میآیند، شهروندان مسلمان جدا از جامعه ودولت نیستند و مانند همهی اقوام و اجماعات دیگر در برابر قانون مساوی هستند. این در اصل یک هشدار است برای جلوگیری از تجزیهطلبی بخشی از جامعه و ظهور جامعهگرایی چه از لحاظ نمادین و چه از لحاظ حقوقی (منظورم در اینجا ایجاد و پیاده کردن قانون شریعت در فرانسه است) .ترس فرانسه از اسلامگرایی افراطی است که به دنبال ساختن یک نظام موازی هستند، نظامی که در آن قانون شریعت حاکم است و در مدارس غذای حلال پیشنهاد میشود و خانمها در آن جامعه مجبور هستند که حجابشان را حفظ کنند.
محتوای این قانون چیست؟
اول: منع تحصیل در منزل بعد از سه سالگی. بنابر ارقام دولت، امروزه نزدیک به پنجاه هزار شاگرد یا در خانه و یا در مدرسههای زیرزمینی تحصیل میکنند و بیشترشان هم تعلیمات دینی میبینند.
دوم: بستن موسسات و سازمانهای غیردولتی که به کرامت شخص ضرر میرسانند و بر خود و شهروندان فشار میآورند. منظور از این موسسات، گروههای سلفی و اخوان المسلمین هستند که در فرانسه فعالیت دارند.
سوم: تشکیلاتی که از طرف دولت کمک میگیرند، مجبورند یک منشور سکولار امضا کنند که به تبلیغات دینی نمیپردازند.
چهارم: کنترل بیشتر روی کمکهای مالی به مساجد از طریق گروههای خارجی و شخصی.
پنجم: همهی امامان فرانسه مجبورند یک گواهینامه از طرف شورای مسلمانان فرانسه فراهم کنند . امامان خارجی حق تدریس در مساجد فرانسه نخواهند داشت، چنانچه امروز نزدیک سیصد امام الجزیرهای، تونسی، مراکشی و ترک، در مساجد فرانسه مشغول به کار هستند. همهی امامان مجبورند یک گواهی نامه از شورای مسلمانان فرانسه دریافت کنند و در آن وعده بدهند که ازبه ارزشهای فرانسه پیروی کننند.
ششم: دولت فرانسه دوازده میلیون یورو به بنیاد اسلام در فرانسه میپردازد که موسسات تعلیم و تحقیقات اسلام شناسی ایجاد کند و کوشش کند، در دانشگاه پستهای تحقیقی بر روی موضوع اسلام بیشتر شود.
هفتم: اخراج ۲۳۱ شهروند خارجی، که به افراطگرایی شناخته شدهاند از جمله ۱۸۰ نفر که امروزه در حبس نشسته اند.
اگر بخواهیم مشکلات این قانون را بررسی بکنیم به این نتیجه میرسیم که:
اول: دوباره بر میگردیم به مسالهی مدرسهی جمهوری. مدرسه به عنوان یک میدان نبرد میان ارزشهای به اصطلاح جمهوری و ارزشهای والدین و خانوادهها معرفی میشود. این چیز جدیدی نیست، اکنون چند نسل شده است که ارزشهای خانوادههای کاتولیک فرانسه در مدرسهی جمهوری نمیتوانند رایج باشند. اما چیزی که جدید است، مشاهده میکنیم بسیاری از کودکان مسلمانی که امروزه در مدارس دولتی درس میخوانند از پدر و مادر خود مذهبیتر هستند.
این نبرد میان ارزشهای خانواده و ارزشهای سکولاریم، در مدارسی اتفاق میافتد که علنا در تفکیک جامعه نقش مهمی بازی میکند. مثلا اگر مدارس در حومهی شهر پاریس باشند، اکثر دانشآموزان فرزندان مهاجرانی هستند که از آفریقای شمالی آمدهاند. امروز در فرانسه بحرانی وجود دارد که فرزندان مهاجران به دلیل سکونت در حومهی شهر و برخوردار نبودن از امکانات تحصیلی، معلمان خوب و مکاتب با کیفیت قادر به پیشرفت اقتصادی و اجتماعی نیستند . در اصل مدرسه قادر نیست نقشی که باید بازی کند را انجام دهد، وقتی قانونهای جدیدی به آنها وارد بشود و یا مساله سکولاریسم مطرح شود، این مشکل و این نبرد بیشتر آشکار میشود.
دوم مسالهی کنترل دین در موسسات است. کنترل بودجهی مساجد، آموزش امامان و … چیز جدیدی نیستند، چنین اقداماتی در چین و کشورهای آسیای میانه نیز وجود داشته است. اما باید یادآوری کرد که این کشورها متهم به اقتدار گرایی و استبداد هستند و به اقدام علیه آزادی و حقوق بشر متهم هستند،اما در اصل در آن کشورها مکانیزم کنترل را برای حفظ امنیت خود انجام میدهند ,همان چیزی که در فرانسه شاهد آن هستیم. اینجا است که سوال مطرح میشود که آیا استندارد دوگانه در محیط بینالمللی هست یا نیست؟ چرا محدودیتها در کشورهای آسیای میانه ضد ارزش و ضد حقوق بشر است اما در فرانسه به عنوان امنیت مطرح میشود؟
یک جنبهی عملی هم وجود دارد و آن اینکه هر جایی که دولت بر نهادها فشار بیاورد، باعث میشود که این نهادها به سمت فعالیت زیرزمینی بروند، چنان چه این وضعیت در آسیای مرکزی مشاهده شد. چنانچه تشکیلات بینالمللی همواره به کشورهای آسیای میانه این تذکر را میدهند که کنترل مسلمانان و فشار بر نهادهای مسلمانان باعث میشود که از این وضعیت، افراطگرایان استفاده کنند. این پیامی است که باید برای فرانسه داده شود.
مشکل سوم: انتقاد به دین اسلام
در آنچه توسط رئیس جمهور گفته میشود یک فرضیهی مسالهدار وجود دارد و آن اینکه مشکل در افراطگرایان نیست بلکه در تفسیر مسلط از اسلام است. برای یادآوری طبق قوانینی که ذکر شد شما میتوانید به دین انتقاد کنید اما نمیتوانید به پیروان یک دین انتقاد کنید. در نتیجه انتقاد به اسلام آسانتر از توهین به مسلمانان است و به دینی که در دنیا دو میلیارد نفر پیرو دارد و در فرانسه نیز شش میلیون مسلمان زندگی میکنند. این توهین باعث خشم بسیاری در جهان اسلام شد . رئیس جمهور فرانسه در بخشی از سخنان خود اشاره کرد به ضرورت احیای یک نوع اسلام اروپایی، اسلام روشنگری، اسلامی که با تحقیق بیشتر و بر اساس واقعیت مسلمانان فرانسه سازگار باشد، جایگزین اسلام فعلی شود. در سخنان بسیاری از رهبران فرانسه، این ایده اغلب شنیده میشود که اسلام نیاز به اصلاح دارد و همین مساله برای جهان اسلام توهین آمیز تلقی میشود.
جدای از مسالهی کاریکاتور، اینکه فردی غیرمسلمان در مورد اصلاح اسلام سخن میزند، برای مسلمانان توهین تلقی میشود. رهبران کشورهای اسلامی نارضایتیهای خودشان را نشان دادند. ترکیه که مشکلات زیادی با فرانسه در مسائل مختلفی همچون قرهباغ، مدیترانه و … دارد، سخنان رئیس جمهور ترکیه را گستاخانه شمرد. مقامات الازهر هم در بیانیههای خود، گفتههای مکرون را رد کردند و آنها را اظهارات نژادپرستانه خوانده و مدعی شدند که این بیانات، میتواند مورد سواستفادهی افراطگرایان قرار گیرد. عمران خان، نخست وزیر پاکستان هم سخنان مکرون را مورد انتقاد قرار داد، چرا که این سخنان میتواند باعث اسلام هراسی و تشویق تروریسم گردد.
مشکل چهارم: چرا انگ و تحریک؟
به نظر من مشکل اساسی در این است که به جای اینکه بر روی استفاده از خشونت صحبت کنیم، به بحث در مورد جنگ ارزشها پرداخته ایم، به عنوان مثال نخست وزیر سابق فرانسه
مانوئل وللس( Manuel Valls) ،چندین بار صحبت از جنگ تمدنی و جنگ ارزشها کرده است. مطمئنا که این موارد میتوانند نفرینچچ را در جامعه بیشتر کنند. هنگامی که معلم پتی، به عنوان قهرمان ارزشهای جمهوری شناخته شد، قلم او در مقابل شمشیر تروریسم احیا شد، بدون اینکه یادآوری شود قلم مجلهی شارلی ابدو خود به مانند یک شمشیر عمل کرد. این مقابله میان ارزشهای جمهوری و ارزشهای اسلامی، مسلمانان فرانسه را وادار میکند که از رفتار خشونتآمیز برخی مسلمانان که به هیچ وجه نمایانگر دین آنان نیست، عذرخواهی کنند. قانون علیه تجزیه یا تمرکز به مسالهی مسلمانان، آنان را زیر فشار میآورد، که همانطور که رئیس جمهور سابق امریکا جورج بوش گفته بود: یا با ما هستید، یا با تروریستها، راه سومی برای آنان وجود نداشته باشد. اما مسلمانان فرانسه الزاماً به جنگ ارزشها اعقتاد ندارند، آنها میپرسند اگر قوانین جمهوری برای برابری همه در مقابل قانون اساسی است، توجهی ویژه بر مسلمانان آنان را بیشتر به حاشیه میکشاند. سوال اساسی این است که چرا اینقدر تحریکات را از طریق کاریکاتور مشاهده کردیم؟ آیا ضروری است؟ مرز میان آزادی بیان، توهین و دعوت به خشونت چیست؟
ریشههای مشکلات
به نظر من ریشههای اصلی را نه در جنگ تمدن و جنگ ارزشها باید جستجو کنیم، بلکه در مشکلات اقتصادی و اجتماعی باید بکاویم. رئیس جمهور فرانسه بر این عقیده است که جامعهی فرانسوی تا حدی در مقابل ظهور جدایی طلبی و جامعهگرایی مقصر است برای اینکه نتوانسته و موفق نشده است که مهاجرین مسلمان و فرزندان آنها را در جامعهی فرانسوی ادغام کند، و آن هم گویای گذشتهی استعماری فرانسه میباشد. میخواهم علاوه کنم که فرانسه موفق به ادغام دو موج مهاجرین نشده است، و میشود گفت مشکل دو برابر است. موج اول عبارت است از ساکنان الجزیرهای، تونسی و مراکش که سالهای ۵۰ و ۶۰ به عنوان شهروندان فرانسه به این کشور آمدند و سهم خودشان را در صنعتی سازی این کشور گذاشتند. فرانسه آنها را در حومهها جا داد، در ساختمانهایی مثل مکروریانی که در کابل وجود دارد، اما ساختمانهایی که در آنها خدمات بهداشتی بد و پایین بوده و این باعث تفکیک فرزندانشان شد، فرزندانی که با وجود داشتن پاسپورت فرانسوی، در حومهها و مدارسی بزرگ میشوند که کیفیت پایینی دارد و نتوانستند از دیوار تبعیض عبور کنند. با اسمی به نام محمد و عبدالله.
این تبعیض آنان را بیشتر به سمت دین اجداد و نیاکانشان میبرد.
تاکید کردم که فرزندان مسلمانان مهاجر نسبت به والدین خود، بیشتر اسلامگرایی را انتخاب میکنند، برخلاف والدینشان که سکولاریسم را پذیرفتهاند. موج دومی که در این ده سال اخیر مشاهده میکنیم، شامل تعداد زیادی از جوانانی هستند که از کشورهایی مثل ایران و افغانستان و سومالی و سوریه … مهاجرت کردند. در فرهنگ دیگری بزرگ شدهاند، در مدرسهی عمومی فرانسه به سادگی نمیتوانند این فرهنگ سکولار را قبول کنند. مثلا قاتل سموئل پتی، یک جوان چچنی بود که با اینکه شش سال در مدارس جمهوری بزرگ شده بود، در اصل با خانوادهاش در یک مجموعهای زندگی میکرد که مردمی فقیر و تازه وارد بودند و نسبتا نخواستند و یا نتوانستند در جامعهی فرانسوی ادغام شوند.
در سال ۲۰۱۸، بنابر ارقام دولتی، ۶.۵ میلیون مهاجر در فرانسه زندگی می کردند، یعنی ۹.۷ درصد کل جمعیت فرانسه، از این تعداد۴.۱ میلیون تابعیت خارجی داشتند و تنها ۲.۴ میلیون تابعیت فرانسوی را کسب کرده بودند. در این شرایط مدارس فرانسه نتوانستند مثل گذشته، وقتی مهاجرین ایتالیایی، اسپانیایی و یا پرتغالی بودند، فرزندان این تازه واردها را، از نظر فرهنگی جذب کنند و از نظر اجتماعی ادغام کنند. فرزندانی که جذب نشدند از اینجا رانده شده و از آنجا مانده میشوند، و برای خود هویتی میسازند که با جامعه و حتی با خانوادهی خودشان سازگار نیست.
پیامدها
نتیجه چه میباشد؟ متاسفانه ما شاهد گسترش ناامنی، خشونت، تهدیدها و گلایههای زیادی در جامعه هستیم، ولی تعجب آور نیست. ناامنی هم علت و هم نتیجهی این تعارضات اجتماعی است. قانونهایی که سعی میکنند جامعهی فرانسوی را محافظت کنند و شهروندان را مساوی کنند، زیر چتر برابری، برادری و آزادی، حق و کرامت بعضی دیگر را میگیرند و در نتیجه آنان را بیگانهتر میکند. مشکل ناامنی مشکل مسلمانان نیست. در سال ۲۰۱۹، در مجموع ۶۷۸ حادثهی ضد یهودی توسط نیروی امنیتی فرانسه ثبت شده است، در مقابل ۱۵۴ حادثهی ضد مسلمانان. یهودیان فرانسه، ۲۵ بار بیشتر از شهروندان مسلمان معرض خطر حمله قرار گرفتند. اما اگر دولت بر روی مسالهی اسلام به عنوان یک مشکل و بر مسلمانان به عنوان مقصر تمرکز کند، البته که متاسفانه این حوادث تروریستی بیشتر میشود و خشونت افزایش مییابد. درست است که قانونهای فرانسه برای شهروندان خود کشور ساخته شده است و برای محافظت از شهروندان خود کشور به وجود آمده است، اما اگر فرانسه دست به مسائلی فراتر از مشکلات جامعهی خود دراز کند، تعجب نیست که در کشورهای دیگر هم واکنش به وجود میآید. سخنان رئيس جمهور باعث تحریم مواد فرانسوی در دنیا شد و این باعث ضرر اقتصادی فرانسه شد و رئيس جمهور مجبور شد که موضوع و موقعیت خودش را از طریق الجزیره به مسلمانان برساند و شرح بدهد. همینطور در داخل فرانسه هم عواقب خوبی نخواهد داشت، جنگ فرهنگی دست راستیهای فرانسه را تقویت میکند. خانم لوپن، رهبر جبههی ملی هفتهی پیش ادعا داشت که اسلامگرایی یک ایدئولوژی جنگطلبانه است که ابزار آن هم تروریسم است. گروههای برتر سفیدپوست هم مانند Generation Identitaire )، جنرسیون ایدانتیتیر، به طرز خطرناکی جسور و توانمند شده اند و این عوامل به مشکلات بیشتر و خشونت بیشتر انجامیده میشود.
چه باید کرد؟
به نظر من راه حل اساسی را در دو موضوع باید جستجو کنیم:
اول: تمرکز سیاستهای دولت و افکار و رفتار جامعه بر روی برطرف کردن خشونت باشد و نه تمرکز بر روی جنگ ارزشها و ادیان و تمدنها. جواب خشونت را نمیتوان با خشونت و نفرت داد، چرا که این روش باعث افزایش خشونت میگردد. به خاطر اعمال غیر اخلاقی و تروریستی یک عده، نمیتوان همهی مسلمانان را محکوم کرد. جواب رفتار تروریستها را باید با نهادهای قانونی و امنیتی داد و نباید آنان را نمایندهی یک دین و یا ملت خواند. ترویستها همین را میخواهند، آنان در پی تفرقه هستند، آنان میخواهند در جامعه تفرقه بیندازند و حکومت کنند. نباید به این تحریکات تن داد.
دوم: برگردیم به سه اصل اساسی فرانسه، یعنی آزادی، برابری و برادری، و این ها را در شرایط امروزی تفسیر بکنیم. در شرایط بحران اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی امروز، برادری باید بر مبنای همدلی، شفقت و همبستگی باشد. آزادی نباید بر مبنای توهین کردن و آزردن باشد، ولی آزادی برای ایجاد وحدت باشد. همانطور که رئيس جمهور فرانسه Jacques Chirac جاک شیرک، در سال ۲۰۰۵ گفت، آزادی بیان باید با روحیهی مسئولیتپذیری اعمال شود. اگر آزادی بیان یکی از ارزشهای جمهوری است، بر اساس ارزشهای معتدل و احترام به همهی عقاید نیز بنا شده است .
در پایان معنای واقعی برابری باید دلسوزی و غمخواری باشد، همانطور که سعدی شیرازی به خوبی تعریف کرده است:
بنی آدم اعضای یک دیگرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی
نشاید که نامت نهند آدمی
دکتر شهربانو تاجبخش، استاد در دانشگاه علوم سیاسی پاریس و دانشگاه جورج تاون واشنگتن است. او دوره های کارشناسی ارشد را در مورد امنیت انسانی و همچنین دورهای را در مورد درک افراط گرایی خشونت آمیز تدریس میکند. در دو دهه گذشته به عنوان مشاور بین المللی با سازمان ملل کار کرده است. بانو تاجبخش، كتابها و مقالات متعددی از جمله درباره افغانستان نوشته است. دکتر تاجبخش، پژوهشگر در امنیت انسانی، صلحسازی، مبارزه با تروریسم و رادیکالیزاسیون، با تخصص جغرافیایی در آسیای میانه و أفغانستان است.
همینطور بانو تاجبخش، استاد در دانشگاه کلمبیا (نیویورک) بوده و به عنوان استاد کمکی و استاد مدعو در دانشگاههای تهران، کابل، دهلینو، پرتوریا، مسکو و دوشنبه انجام وظیفه کرده است. وی به عنوان مشاور علمی به طور مرتب با انستیتوت مطالعات استراتژیک افغانستان همکاری می کند.