فاریاب و منازعه قومی درافغانستان

بار نخست نیست که شمال به عنوان یکی از زمینه های بروز منازعه قومی در افغانستان مطرح می شود. موضوع گماشته شدن والی جدید فاریاب یکی از این مسایل است، معضلی که هنوز راه حلی نیافته است و بنا به گفته برخی منابع، امکان تسری وگسترش اعتراض ها به دیگر ولایات همجوار نیز وجود دارد .دولت دیدگاهی غیر از اصرار بر گماردن وبقا ودوام کار والی جدید نداشته است ، مگر اینکه پشت پرده گفتگوهایی ویا اقدامات وجود داشته است.

از آن جمله است هم سویی شاخه های جمعیت اسلامی به رهبری عطامحمد نور که آن هم به صورت رسمی اعلام نشده ویا شاخه های منشعب جنبش ملی اسلامی مانند جنرال عبدالملک که ر بیشتر باید درفاریاب به دلیل سابقه سیاسی ونظامی نفوذ داشته باشد. نفوذی که هیچگاه دربرابر مارشال دوستم تثبت نشده است.

 همزمان قرار گرفتن هواداران جمعیت اسلامی شاخه صلاح الدین ربانی واحمد مسعود درکنار معترضان، از خبر هایی است که در شبکه های اجتماعی منتشر شده است. درپشت صحنه تظاهرات اما هم دیدگاه مارشال دوستم قرار دارد وهم کسانی که با کفن یا بدون کفن در این اعتراض سهم می گیرند، از هواداران او هستند.

 دولت احتمالا روی شاخه هایی از جنبش وجمعیت در شمال برای حمایت از برنامه های خود حساب می کند تا به لحاظ قومی می توانند موازنه را تغییر دهند.

 دولت احتمالا روی شاخه هایی از جنبش وجمعیت در شمال برای حمایت از برنامه های خود حساب می کند تا به لحاظ قومی می توانند موازنه را تغییر دهند و اعتراض فاریاب را از رنگ وبوی قومی وسمتی بیرون بکشند ویا پشتون های این مناطق که به نوعی به قدرت قومی درشمال معترض اند، بتوانند بخشی از موازنه باشند.

 موضوعی که درجنگ میان دولت وطالبان نیز دراین سالها مطرح بوده واین جنگ هرگاه از جانب نظامیان شمال صورت گرفته، همواره جنگ قومی تلقی شده است. یک طرف این جنگ جنبش ملی اسلامی افغانستان است، جریانی که ازدل تحولات اواخر دوره داکتر نجیب الله به وجود آمد با وجودی که در کل دوره حیات سیاسی خود  اگرچه شخص محور ولی مبنا وفلسفه وجودی آن قومیت بوده است. قومیتی که درکنار دیگر قومیت ها در طول این چند  دهه عناوین مختلفی برای ابراز وجود یافت.

شخص مارشال دوستم و این حزب وجریان ، برآیند وضعیت سیاسی در نیم قرن اخیر است. هم حزب ورهبر حزب دریکی دوسال اخیر حکومت داکتر نجیب الله به دلیل اعمال سیاست های کابل، در شمال حضور جدی درعرصه سیاست ونظام افغانستان یافتند، تا جایی که سقوط حکومت وقت، از پیامد های این جریان بود.شماری از تحلیل گران وضعیت امروز فاریاب را تداعی کننده گماشته شدن جنرال جمعه اسک در زون شمال می دانند.درآن زمان خواسته «شمال» نپذیرفتن او به حیث فرد اول شمال وجاگزینی او با فردی از مردم شمال بود. خواسته ای که از جانب حکومت مرکزی پذیرفته نشد ووضعیت سیاسی داخلی ، منطقه ای وجهانی نیز به گونه ای بود که اوضاع خلاف خواسته حکومت داکتر نجیب الله درحرکت بود ونتیجه آن شد که شد.

تقسیم درونی حزبی حزب وطن به گرایش های قومی به ویژه درجناح پرچم از زمینه های اصلی رشد شمال ، بروز جنبش ملی وقرار گرفتن مارشال دوستم به عنوان چهره نظامی مطرح در راس این جریان سیاسی بود. گماشته شدن والی جدید فاریاب نیز یک بار دیگر این موضوع را به اذهان عمومی آورده است که آیا چنین تنشی میان شمال وحکومت مرکزی می تواند منجر به تحولات بیشتری گردد وآیا وضعیت فعلی کشور با وضعیت بیش از سه دهه پیش قابل مقایسه است؟

شکی نیست که نقش تعیین کننده در«شمال » مورد نظر را مارشال دوستم دارد

شکی نیست که نقش تعیین کننده در«شمال » مورد نظر را مارشال دوستم دارد. با وجود مخالفت هم حزبی ها وهم تباران مارشال جایگاه او به عنوان محور اصلی به ویژه در میان ترک تباران همچنان حفظ شده است.

در طول بیست سال اخیر نیز با وجودی که زندگی سیاسی او حتا به عنوان معاون نخست ریاست جمهوری چیزی بین تبعید وحصر بوده است، اما هر از گاهی هم دولت وازجمله شخص رئیس جمهور وهم سیاست مداران وخارجی ها به آدرس او مراجعه کرده اند. موضوع فرمانده قیصاری ورفع تبعید اعلام نشده شخص مارشال دوستم درپی تظاهرات گسترده در ولایات شمال یک بار دیگر قدرت سیاسی اورا به نمایش گذاشت.

تظاهرات اخیر توام با نمایش اسلحه یک بار دیگر رویارویی جدی شمال ودولت مرکزی را جدی تر کرده است.به ویژه اینکه در آستانه مناقشه جنگ وصلح افغانستان، تحولاتی از این دست را اهمیت بیشتر می بخشد. احزابی مانند جنبش ملی اسلامی، جمعیت اسلامی وحزب وحدت اسلامی که دراین چند دهه همواره درافت خیز میان ایتلاف ونا همسویی بوده اند، درماهیت قوم محور بوده اند. همان گونه که درمقابل طالبان نیرویی با حد اکثر قومیت محوری اند ودرجبهه مقابل این جریان قرار داشته ودارد. آنچه که در افغانستان به صورت رسمی توسط احزاب ودولت ها بیان نمی شود، موضوع تنازع ومناقشه قومی است.

آنچه که امروز درفاریاب مطرح می شود، دربن قومی است. ترک تباران افغانستان می خواهند باردیگر تکرار کنند، که در نظر گرفتن حقوق وجایگاه شان دست کم درولایات شمال باید جدی گرفته شود. درسوی دیگر جمهوریت وقع چندانی به این خواسته همواره نگذاشته است مگر درجایی که کارد به استخوان برسد.

با این همه توازن قومی وتنش وتضاد قومی درافغانستان یک اصل مهم واعلام نشده در سیاست افغانستان است ومعادلات ومعاملات بدون اینکه اعلام شود براین محور می چرخد. دیده شود که مارشال دوستم دراین معامله برای بهره گیری سیاسی آماده است، یا فضا تنش آلود تر از پیش خواهد شد. مخصوصا که روند صلح از سویی وتلاش های دولت برای اجماع داخلی ومنطقه ای از سوی دیگر جریان دارد.