جا دارد که برای مطالعه و تحلیلِ عوامل بازدارندۀ صلح و توسعه، تلاشهای ویژه و دوامدار صورت گیرد تا در گفتگوهای مربوط به حوزۀ عمومی همچون پشتوانۀ نظری برای روشنگریهای اجتماعی به کار گرفته شوند.
امروزه افراطگرایی به معضل جدی در زمانۀ ما و کشور ما مبدل شده است، پدیدۀ که در حوزههای متنوع معطوف به «خود مرکز پنداری» و انکارِ «دیگری» است، همچنان گفتگو را بیارزش میانگارد و حقیقت را همچون شیی در انحصارِ خود تلقی میکند، در این صورت است که «کیستی» آدمی به «چیستی» او فرو کاسته میشود و با دامن زدن به تبعیض، فضای فرهنگی جامعه آلوده و دچارِ تنش میگردد.
افراط گرایی در حقیقت، قرائتِ حداکثری از باورهایی است که برای «دیگری» ارزش قایل نیست و اصل «بینامتنیت» را به رسمیت نمیشناسد، به همین جهت است که سلسلۀ کشفِ جهانهای متون را با چالش روبرو میکند و آموزۀ «معنا در سلسلۀ دالهای شناور» را با جزمِ تک معناییِ مفاهیم پاسخ میگوید.
افراط گرایی پدیدۀ جدیدی نیست، از گذشتههای دور این پدیده موجبههای ناخرسندی تمدن بشری را فراهم نموده و بر رنج بشریتِ آرزومندِ صلح و مهربانی افزوده است، اما امروزه این رویکرد به گونۀ پیچیدۀ در برابرِ حقِ توزیع مساوی صداها در افق مفهومی، چالش ایجاد میکند و اصلِ تکثرِ فرهنگ ها را با موانع پیشداوری داستانهای کلان روایت، جوهرگرایی و بنیادگرایی روبرو مینماید، افزون بر آنها، مطلقگرایی معطوف به هویت سازی بی مدارا را در کانونِ توجه خود قرار داده و گذشتهگرایی و دستیابی به سلطه را جزو مقدسات به شمار میآورد.
افراط گرایی زمانی به خطرِ واقعی مبدل میشود که لباس تقدس بر تن میکند و با سِلاح تکفیر برای تصفیۀ حساب در برابرِ حریف و رقیب اش قرار میگیرد، جزم اندیشیِ که بر امتناع از گفتگو اتکاء مینماید، دیگر ناپذیری و خشونت گرایی را ترویج میکند و غلبة قرائتِ خودی به عنوانِ دالِ نهایی را در اولویت قرار میدهد.
مشکلِ نهایی تلقی نمودنِ قرائتِ یکسان انگارِ افراط گرایی، وقتی چهرۀ ناروادارِ خود را نشان میدهد که قرائت کننده، ذهن و جان خویش را در برابرِ سایرِ دلالتها مانندِ دلالتِ عقلی و استدلالی ببندد و دلالتِ موردِ نظرِ خودش را نیز به سطحِ دلالتِ ظاهری، نقد ناپذیر و غیرِ قابلِ تفسیر فرو بکاهد، رویکردی که قلمروهای جداگانۀ “واقعیت- اندیشه” را مفروض گرفته و چنین میپندارد که اندیشههای خودی در تطابق تام با جهانِ واقع قرار دارد.
افراط گرایی امروزه واردِ مرحلۀ جدیدی شده است، اگر دیروز با خارج شدن از دایرۀ فرهنگِ سمحه وسهله بخشهایی از متنِ اجتماعی تمدنِ ما را دچارِ مشکل مینمود و فقه، کلام و حدیث را به ابزارِ خشونت مبدل میکرد، اما تبدیل شدنِ فرهنگ و اخلاق به ایدئولوژیِ دیگر ستیز این وضعیتِ ناهنجار را بوجود آورده است تا خِرَد انتقادی با سرکوب روبرو گردد و مفهوم همزیستی فرهنگها به رویا مبدل شود.
کارکردِ عمدۀ ايدئولوژيهای افراطی تقویتِ برساختنِ هویت برای یکسان سازی است و مرزگذاریهای خونین و بنیادین میانِ “خودی” و “دیگری” را بوجود میآورد، مرز گذاری که نوعی توهمِ همه یا هیچ را در برابرِ منطقِ كنشِ متقابل قرار میدهد و ستیزههای ناشی از آن، جامعۀ ما و جوامع دیگر را با بلای بازگشتِ تنقیح ناشده به گذشته روبرو میکند.
امروزه گروههای مدعی بازگشت به گذشته، فاجعه بار شده اند، آنها با خوانشِ ویژۀ که از دین دارند به هیچ هنجارِ عقلانی پایبندی نشان نمیدهند، به سادگی به کشتار اقدام میکنند و با خشونت و قساوت بر جان و مالِ مردم مسلط میشوند، جا دارد بستر ها، زمینه ها، عوامل و پیامدهای افراط گرایی به بحث گرفته شوند و مبانی نظری آن در برابرِ موجهایی از نقد قرار گیرند.
بشریتِ متمدن مخصوصاً مردمانِ منطقۀما و کشور ما نیازِ جدی به این دارند، که نوعی فلسفة میان فرهنگی را در محورِ تعامل با یکدیگرِ شان مهم بیانگارند، تا از این طریق فضای معطوف به تغییرِ تاریخی در جهتِ خلقِ فرهنگ جدیدِ دیالوگِ احترام آمیز میانِ مشربهای مختلف شکل بگیرد و توسعه پیدا کند، و این میسر نیست مگر این که برنامههای فرهنگی- آموزشی و همچنان ترجیح دادن به توسعۀ انسانی و اجتماعی را در کانونِ توجه شان قرار دهند، ضرورتِ جدی احساس میشود تا نصاب و متودهای آموزشی، پژوهش در حوزۀ علوم انسانی و شیوههای تربیتی ما موردِ بازاندیشی قرار گیرند و متحول شوند، به گونۀ که محصولِ آن تعادل و تعامل باشد، روندی که موازنه میانِ عقلانیت و معنویت را توجیه نماید و خِرَد دیگر پذیر را در کانونِ مفاهمه برای توسعۀ اجتماعی و امنیت انسانی قرار دهد.
برای رسیدن به این هدف میتوان ترکیبی از دستاوردهای بشری را موردِ استفاده قرار داد، کلام خِرد گرا، آزاد اندیشی عرفانی، روشن اندیشی فلسفی و پارادایم علوم اجتماعی انتقادی میتوانند منابعی مناسبی برای تلطیف فضای فرهنگی جامعۀ ما باشند، در غیرِ آن با شیوههای سنتی و رویههای سخت افزاری نمیتوان پاسخی برای جانهای آشتی جو پیدا کرد و بدیل افراط گرایی را بوجود آورد.
پیشنهاد ما برای جلوگیری از موجهای افراط گرایی و خشونتهای ناشی از آن، پارادایم فرهنگی- اخلاقی است، میباید بر آموزههای خِرَدگرایی و ارزشهای عرفانی سرمایه گذاری کرد تا سموم عاطفیِ بوجود آمده در وجدان اجتماعی ما زدوده شود و اعتدال به مثابۀ بسترِ معقولِ منش وکنشِ نسل ما جایگاهِ شایستۀ خود را به دست آورد، در رابطه با این امرِ مهم، دولتها و مراکزِ علمی، آموزشی، فرهنگی و رسانهها در کشورِ ما و نیز منطقۀما مسئولیت دارند تا راهبردهای آینده نگرانه در زمینۀ تغییراتِ فرهنگی- اجتماعی را در کانون توجه شان قرار دهند، زیرا از طریقِ ارائۀ الگوهای برترِ فرهنگی- اجتماعیست که بستر های افراط گرایی تضعیف میشوند و فرهنگِ اعتدال از جایگاهِ ارزشمندی در حافظۀ جمعی ملتها برخوردار میگردد، در غیرِ آن چشم اندازِ فردا امیدآفرین نخواهد بود.
آرزومندم از طریقِ برنامههای روشنگرانۀ رادیو نوروز تحلیلهای مربوط به پیشفرضهای افراط گرایی، ابعادِ کلامی، تفاوت افراطگرایی با جنبشهای رهایی بخش، افراط گرایی و ستم جنسیتی، اثراتِ روانی افراط گرایی را دانشمندان محترم کشور به گونۀ روشمند ارائه نمایند تا جنبههای متنوع تندروی بیشتر از پیش شکافته شوند و افکارِ عمومی در رابطه با ویرانگریهای ناشی از آن روشنتر گردد، افزون بر آن انتظار میرود همانگونه که آسیبهای افراطگرایی شناسایی میشوند راه حلهایی نیز پیشنهاد و ارائه گردند و سرانجام گفتگوهای سازندۀ که رخ میدهند الگویی برای مکالمه و مفاهمۀ فعالان عرصۀ فرهنگی- روشنفکری را بوجود تا از یک سو گفتمانِ روشنفکریِ نفی نفرت در همۀ ابعادِ آن تقویت گردد و از جانبِ دیگر زمینههایی برای بسیج افکارِ عمومی در جهتِ پرهیز از خشونت گسترش پیدا نماید.
جا دارد این نکته را نیز یادآور شوم که افراط گرایی با وجودِ آن که از زمینههای فرهنگی و اجتماعی ادیان، مذاهب، نژادها و اقوام استفاده میبرد، اما واقعیت این است که این پدیده نوعی آسیب اجتماعی است که حتا خاستگاههای خودش را نیز متضرر مینماید، افزون بر آن استفادۀ ابزاری از گروههای افراطی بواسطۀ برخی دولتها و قدرتها امرِ نکوهیده و بیانگرِ بد سِگالی آنهاست، آنها برای رسیدن به هدفهای خود خواهانه و منفعتهای مادی، تقابل با ارزشهای معنوی و هنجارهای تمدن بشری را در پیش گرفته اند، جا دارد جهتِ افشاء آ نها و جلوگیری شان از ددمنشی در برابرِ وجدان جامعۀ بشری، تلاشهای گستردۀ صورت بپذیرد و تعهداتِ جدیدی بوجود آورده شود.
در این شرایط مبارزه با بلای خانمان سوزِ افراطگرایی عزم ملی، منطقوی و بسیج جهانی را با کیفیت جدیدِ آن طلب میکند، کیفیتِ جدید همین است که اصل را بر تغییرات در شیوههای آموزشی و فرهنگی و گسترده نمودنِ ارزشهای معنوی و اخلاقی بگذاریم و مبارزۀ فعال با عواملِ ایدئولوژیهای برتری طلب را نیز در پیش بگیریم، در این صورت است که از یکسو به شیوههای نرم افزاری اهمیت اساسی داده شود و از سوی دیگر رویههای سخت افزاری نیز در هماهنگی با آن و به گونۀ چند بعدی ژرفا و پهنا پیدا کند، در غیرِ آن شیوههای یکسویه و تاکتیکی مشکل اساسی افراطگرایی را مرفوع نخواهد توانست.
امیدوارم همۀ ما سهم خویش را در امرِ پرهیز از خشونت اداء نماییم و برای بازتابِ پیامهای خِرَدگرایی، دیگرپذیری و به رسمیت شناسی تفاوت، بیشتر از پیش مساعی به خرج داده و همنوا با حضرت بیدل بگوییم:
درِ مشرب زن و از قیدِ مـــــــــــــــذاهب بگریز
عـافیت نیست در آن بـزم که سازش جنگ است