به نظر میرسد که اردوی افغانستان و مجموع رهبری نظامی و امنیتی کشور این روزها به استراتژی بقا فکر میکنند. تقریبا مسلم شده است که در شرایط کنونی طالبان رغبتی به صلح و به اشتراک گذاشتن قدرت سیاسی ندارند. آنان هشدارهای کشورهای منطقه و جهان را به رغم این که طرفدار شناسایی و رسمیت جهانی هستند، جدی نمیگیرند.
چنین مینماید که گروه طالبان رسمیت جهانی و مشروعیت بینالمللی را به قیمت دست کشیدن از جنگ و رویای تسخیر کل کشور نمیخواهد. آنان میخواهند هم کل کشور را تسخیر کنند، هم یک حکومت دینی مبتنی بر خوانش خودشان به وجود بیاورند و هم رسمیت جهانی داشته باشند. به نظر میرسد که طالبان الگوی عربستان قبل از ملک سلمان ولیعهد کنونی آن کشور را در نظر دارند.
خاندان حکمران عربستان مشروعیت انتخاباتی نداشت/ ندارد و تا همین چندی قبل قوانین سختگیرانه را که مبتنی بر تفسیر تندروانه از دین است، اجرا میکرد ولی امریکا و دیگر متحدان غربی او هیچ مشکلی با ریاض نداشتند.
چنین به نظر میرسد که طالبان هم میخواهند که دنیا با آنان مثل خاندان حکمران عربستان قبل از ملک سلمان برخورد کند و مانع تسخیر کل افغانستان و تحمیل یک حکومت غیر انتخابی بر آن نشود. ولی به نظر میرسد که بسیاری از کشورهای جهان تصمیم دارند که در جنگ طالبان با دولت افغانستان، از دومی حمایت مالی، فنی و لجستیکی کنند.
برای مقابله با تهاجم راهبردی طالبان که پس از تکمیل خروج نیروهای خارجی آغاز خواهد شد، اردو و دیگر نیروهای امنیتی و دفاعی به احتمال زیاد استراتژی دفاعی بقا را در پیش خواهند گرفت.
برمبنای راهبرد بقا، نیروهای امنیتی از تمام نقاط آسیبپذیر خارج میشوند. به احتمال زیاد گزینۀ خروج نیروهای امنیتی و دفاعی از مراکز برخی از ولایات هم روی میز باشد. در روزهای اخیر روزنامۀ نیویارکتایمز گزارشی را منتشر کرد که بر مبنای آن شماری از گارنیزیونهای محاصرۀ نیروهای امنیتی و دفاعی، در بدل مصوونیت پرسنل شان اسلحۀ شان را به طالبان تحویل داده اند و از محل خارج شده اند. هیچ بعید نیست که گارنیزیونها در تفاهم با وزارت دفاع دست به این اقدام زده باشند تا جان پرسنل محفوظ بماند ولی گارنیزیونها تخلیه شود.
به احتمال زیاد اردو بیشتر نیروهایش را برای تامین امنیت کابل، دیگر شهرهای پرجمعیت، راههای وصل پایتخت به بندرها و چند فرودگاه مهم به کار خواهد گرفت. فعال بودن فرودگاهها زمینۀ آن را فراهم میکند تا حامیان بینالمللی نیروهای امنیتی و دفاعی به راحتی حمایت لجستیکی کرده بتوانند.
تامین امنیت راههای اتصال کابل به بندرهای کشورهای همسایه، برای تامین مایحتاج پایتختنشینان و دیگر شهرنشنیان افغانستان، نهایت مهم است. به احتمال زیاد حکومت، نیروهای ملیشه و برخی از افراد مسلح سیاستمداران مشهور را هم برای تامین امنیت شاهراهها به کار خواهد گرفت.
پس از خروج روسها در سال ۱۹۸۹ هم حکومت داکتر نجیب و اردوی وقت افغانستان، راهبرد بقا را به گونهیی طراحی کردند که نیروهای ملیشه امنیت راههایی را که شهرهای بزرگ را به بنادر وصل میکند، تامین کنند و نیروهای امنیتی رسمی به نگهبانی از شهرهای بزرگ از جمله پایتخت تمام نیروی شان را به کار گرفتند. تقویتبخشی گارنیزیونهای محافظ پایگاههای هوایی هم بخشی از راهبرد دفاع برای بقا بود. کارایی این راهبرد در جنگ معروف جلالآباد در مارچ سال ۱۹۸۹ به اثبات رسید.
حکومت وقت با توزیع پولهای کمکی روسها به نیروهای شبهنظامی وفادار به دولت، امنیت راهها را هم تامین میکرد. در آن زمان مسیر کابل- حیرتان را نیروهای شبهنظامیی تامین امنیت میکردند که طرف قرار داد سازمان اطلاعاتی و استخباراتی وقت بودند. به نظر میرسد که اکنون هم همان راهبرد روی میز است. نزدیکی برخی از سیاستمداران به ارگ و تاکید آنان بر موثریت شان در تامین امنیت معنایی غیر از این ندارد که در راهبرد دفاعی برای بقا، نیروهای شبهنظامی آنان نیز سهم بگیرند.
حمایت جدی جهانی از راهبرد بقا به سود رییسجمهور محمداشرفغنی و شماری از سیاستمداران پرنفوذ نیز تمام میشود. در چنین وضعیتی محمد اشرف غنی در نقش توزیعکنندۀ کمکهای مالی به قدرتمندانی که شبهنظامیان را در اختیار دارند، عمل خواهد کرد. نقص عمدۀ مناسبات اینچنینی این است که به محض قطع شدن کمکهای جهانی اختلافهای سیاسی دیگر مدیریت نمیشود و آنانی که شبهنظامیان را در اختیار دارند، از جایگاه یک قدرت مستقل خارج از چارچوب دولت موضع میگیرند که برای ثبات خیلی مضر است. چنین چیزی در شروع سال ۱۹۹۲ تجربه شد. در آن زمان جنرال عبدالرشید دوستم و جنرال مومن اندرابی فرماندهان وقت نیروهای شبهنظامی طرفدار دولت، با داکتر نجیبالله دچار اختلافهای سیاسی غیر قابل برگشت شدند که روند سقوط حکومت وقت را تسریع کرد.
اما در وضعیتی که جنگ بقا در جریان است، رهبران دولت چه در گذشته و چه حالا به کارگیری شبهنظامیان را دارویی تلخی میدانند که ناگزیر اند آن را بخورند.