تیوری توطئه در رمان «خدایان منسوخ»

خدایان منسوخ، رمان تازه‌ی سیامک هروی، با رویکرد ریالیستی یکی از جدی‌ترین بحران‌های فرهنگی و امنیتی جامعه‌ی ما را برجسته می‌کند. در این رمان دو مسأله بیشتر از هرچیزی دیگر توجه مرا به خود جلب می­‌کند: نخست طرح تیوری توطیه و دوم، گردابِ در حال تکرار تاریخ. پس از توضیح مختصری در خصوص ساختار روایت در این اثر به تحلیل این دو مسأله خواهم پرداخت.

 سیامک هروی، مهارت عجیبی در قصه‌پردازی دارد. تفصیل رمان­‌های او ناشی از این حس تشنه­‌کام قصه­‌گویی او است. این مهارت فقط ویژه‌ی «خدایان منسوخ» نیست که در رمان‌های دیگر او نیز نُمود یافته است.

خلاصه‌­ای از پیرنگ داستان

«رمان، رخدادهای غم‌انگیز زندگی قاسم را از نامزدشدن او با شیرین تا اسیرشدنش به دست ملا ابوذر در گرشک هلمند و خیال بریده‌شدن سرش توسط عبدالرحمن خان در بالاحصار کابل و زندان پل چرخی روایت می‌کند. قاسم، پزشکی است که پس از فراغت با هزار آرزو و عشق شیرین را خواستگاری می‌­کند و با او نامزد می‌شود. قاسم قصد دارد برای مراسم عروسی به فراه ‌برود و از این که پرواز شان لغو می‌شود با دوستان عزیزتر از جانش داکتر میوند، رضا و نادر به وسیله‌ی موتر به سمت فراه حرکت می‌کنند. در گرشک هلمند به دست افراد ملا ابوذر می‌افتند و میوند، نادر و رضا هر سه دوستش را سر می‌برند و در حالی که کارد اندکی گلوی قاسم فرو شده است، به ابوذر زنگ می‌آید که حال پدرش خوب نیست. از این که ابوذر فهمیده است قاسم داکتر است او را سر نمی‌برد و برای مداوای پدرش با خود به خانه می‌برد. آزادی‌ قاسم مشروط به بهترشدن وضع پدر ابوذر است، ابوذری که به هیچ جان‌داری رحم ندارد و همه­‌ی موجودات از او می­‌ترسند. پس از دوماه مداوا حال پدر ابوذر بهتر می‌شود و حالا که باید او را رها کنند، ابوذر از طرف حکومت دستگیر و زندانی می‌شود. بالآخره جانشین ابوذر او را به شرطی رها می‌کند که هرماه یک‌بار برای دیدن وضعیت پدر ابوذر بیاید. او به محض رسیدن به خانه همراه با شیرین و پدر و مادرش به کابل می‌گریزند و دوباره به وظیفه‌اش در شفاخانه‌ی چهارصدبستر می‌رود. در این میان داستان‌های غم‌انگیز میوند و مینه، نادر و مریم نیز روایت می‌شود، اما این پایان راه برای قاسم نیست و به زودی به دام توطیه­‌ی دیگری می‌­افتد. او پس از چند ماه که در کنار خانواده بدون دغدغه­‌ای نفس راحت می­‌کشد، این بار با شهادت دروغین ابوذر در زندان، دولت قاسم را دستگیر و به زندان پل چرخی می­‌اندازد و در زندان با تعجب می‌­بیند که ابوذر و افرادش آن‌جا هم پادشاهی دارند و هر کاری که دل شان بخواهد می‌توانند انجام بدهند. ابوذر در زندان به قاسم می­‌گوید که در زمین و آسمان از دست من رهایی نداری و حسابی لت و کوبش می‌کنند و قرار است شب او را همان‌جا سر ببرند. او که امیدی برای برگشت ندارد، نامه‌ای به شیرین و پدر و مادرش می‌نویسد و هنگام نوشتن از پاسبان مقداری تریاک گرفته و برای تسکین درد خود خورده است، در خیالاتش به دست عبدالرحمن خان می‌افتد و فکر می‌کند از صد و چند سال آینده به زمان حال پرتاب شده عبدالرحمن خان خودش سر او را از تن جدا می­‌کند. نامه را می‌نویسد به بهادر که پاسبان زندان است می‌سپارد و دیگر از سرنوشتش خبری نیست.»

در این روایت بازی‌های عجیب و غریبی با زمان صورت است، یعنی خط روایت به مراتب دچار Anachrony یا زمان‌پریشی شده، اما این بازی‌های زمانی نتوانسته است روایت مدرنی تولید کند. ژنت، وقتی مسأله­‌ی زمان را به گونه­‌ی جدی در علم روایت­‌شناسی مطرح و دنبال کرد، هدف اصلی او از بازی با زمان در کلیت امر، تولید چاله‌­های معنایی به وسیله‌­ی پیش‌­نگری و پس‌­نگری زمان، دیرش، تداوم و … بود. او در مسأله­‌ی زمان به این مهم می­‌پرداخت که چگونه با بازی­‌های زمانی معنای ضمنی خلق کنیم و روایت را از محور کنشی تک‌­بعدی بیرون بکشیم و نسل مدرنی از روایت خلق کنیم. در بیشتر موارد ما فکر می­‌کنیم همین که زمان را دچار پریشانی کردیم دست به خلق روایت مدرن زده­‌ایم، در حالی که این گونه نیست، روایت زمانی مدرن است که گفتمان مدرن و نظام معنایی مدرن خلق کند. روایت زمانی مدرن است که ایستگاه‌­های گفتمانی خلق کند، هر دیرش و تداومی اگر بستری برای تولید معنای پنهان و ضمنی هموار کرد، به روایت مدرن رسیده‌­ایم. محض بازی زمانی نه روایت مدرنی خلق می­‌کند و نه بستری خوبی برای پروردن معناهایی با رویکرد مدرن می­‌گردد.

 کنش، برخلاف اکثر رمان‌های دهه‌های هشتاد و نود، اساس شکل‌گیری و تولید روایت و گفتمان را در این اثر تشکیل می‌دهد. این امر گواه حضور روایت کلاسیک در این اثر است و سنت روایی در آن دچار عبور و دگردیسی نشده است. از جانب دیگر توصیف‌های بیش از حد در آن، عملاً روایت را در زیر آوار گفتمان دفن کرده است، اما این گفتمان‌های بیش از حد نه تنها این که به درستی نتوانسته­ اند چاله‌های معنایی خلق کنند که به تزاحم گفتمانی نیز تبدیل شده‌اند.

نوع روایت‌گری در این رمان را من روایت­‌گری مختلط می‌نامم، زیرا رخدادها از چندین زاویه‌ی دید نگریسته می‌شود، اما تمام این روایت‌گری‌ها از نوع روایت هم‌داستان‌اند، یعنی راوی به مثابه‌ی کنش‌گری، در درون جهان داستانی نقش دارد.

گذشته از ساختار روایی اثر، این جهان برساخته از نظر محتوا، دست به افشاگری دو مسأله­‌ی مهم در نظام سیاسی و فرهنگی کشور می‌­زند: 1- تیوری توطئه و 2- گرداب در حال تکرار تاریخ.

تیوری توطیه conspiracy theory، تیوری­‌ای است که رویداد کنونی یا تاریخی را نتیجه­‌ی نقشه مخفیانه گروه دسیسه‌گرsinister می‌­داند. بر اساس این تیوری، نمی‌­توان به شکل ظاهری و رسمی رویدادها باور کرد، بلکه تمام بدبختی‌های عالم در پی اعمال گروهی از افراد پرنفوذ و معمولا پنهان است(ویکی­پدیا). ابوذر و افرادش، گروه توطیه­‌گری­ اند که به مثابه‌­ی شمشیر دو سر هم در دولت و هم در طرف مقابل دولت نفوذ قابل ملاحظه‌ی دارند و هر طوری که خواسته باشند توطیه می­‌چینند. برای این گروه فرقی نمی­‌کند در کجا باشند تا کارد شان به حلق آدم­‌ها کشیده شود. ابوذر هم در گرشک هلمند سر می­‌برد و هم در محبس پل چرخی. او همان‌طوری که در گرشک محاکمه صحرایی به راه می‌­اندازد، در درون امنیت دولتی نیز نفوذ دارد و افرادی مهمی برای او کار می­‌کنند. وجود این تیوری سال­‌ها است که در شریان­‌های نظام سیاسی کشور در جریان است و چه بسا افرادی که در میان این دوسنگ آرد شده­ اند.

مسأله‌­ی مهم دیگری که توجه مرا به خود جلب می­‌کند، گرداب در حال تکرار تاریخ است. توطیه، تاریخ انقضا ندارد، تاریخ را به گردابی تبدیل کرده است که تمام نظام­‌ها را در درون این گرداب می‌­چرخاند. به گواهی این رمان، کاردکشیدن به حلقوم آدم‌­ها تیوری مشخصی است که از زمان عبدالرحمن خان تا امروز به وسیله­‌ی گروه دسیسه­‌گر انجام می‌­شود. تغییر نظام، معنایی جز تغییر نام ندارد. نایب میرسلطان خان د‌ی‌روز، حیدرخان امروز و شکورخان دی‌روز، ابوذر امروز و کمبل انگلیسی دی‌روز، شیرمحمد خان امروز شده ­اند. در شیوه‌­ی رفتار و سیاست شان هیچ تغییری نیامده، فقط اسم‌­ها عوض شده اند. کار د‌‌ی‌روز آن‌­ها هم سر بریدن بود، امروز هم سر می‌­برند و این گروه تاریخ را به گردابی تبدیل کرده ­اند که تمام نظام­‌ها را به درون این گرداب می­‌چرخانند.