Category: اندیشکده
هله نوروز آمد؛ از سفرهی نوروزی تا دهل و سرنا
زمانی در کابل، نوروز با شکوه خاصی تجلیل میشد. صدای دهل و سرنا از یک هفته پیش از رسیدن بهار در کوچهها طنین میانداخت. در کوچهی ما هم این نغمههای دلنشین به گوش میرسید. من و خواهر بزرگترم با شوق، دم پنجره میرفتیم و هیجانزده به دنبال منبع صدا میگشتیم. همیشه آن را پشت چند زن که لباسهای پرزرقوبرق بر تن داشتند و توگریهایی پر از لباس و خوراکی در دستشان بود، پیدا میکردیم. بوی ماهی، جلبی و کلچههای نوروزی همهجا را پر میکرد. مادرم، دست به کمر، پشت سر ما میایستاد و میگفت: «حتماً برای کسی نوروزی آوردهاند.»
نوروز و زندگی: میراثی که از دیروز به فردا میرسد
در افغانستان نیز، نوروز یکی از مهمترین جشنهای ملی به شمار میرود. مردم این کشور نوروز را با مراسمی مشابه، با شور و شوق فراوان جشن میگیرند. میلهی گل سرخ که در ولایت مزار شریف برگزار میشود، نمونهای از این آیینهاست؛ مردمی از سراسر افغانستان برای حضور در این مراسم گرد هم میآیند و جشن «ژنده علی» را برگزار میکنند. همچنین، بازدید از اقوام، تهیهی سمنک—که بانوان گرد هم میآیند و با دایرهزنی و خواندن شعر «سمنک فصل بهار است» آن را تهیه میکنند—و آمادهسازی هفتمیوه، از دیگر رسوم پررنگ این جشن است.
نوروز میآید؛ خانه را تکاندم،حسرتها نریختند
تنهی درخت بادام را لمس میکنم و با انگشت روی آن، خطهای فرضی میکشم. جوانههایش نوید بهار میدهند؛ نوید نزدیک بودن نوروز، سال نو، آغاز نو. اتفاقی که با وجود تکرار هر ساله، برایم تازگی دارد. بهار، هر سال بازمیگردد و این را همه میدانند. همه ایمان داریم که زمستان ابدی نیست و روزی، تن خستهمان آمدن بهاری پُرطراوت را تجربه خواهد کرد. همه میدانیم که سرما ناپایدار است. اما اگر سرمای زمستان، به جای طبیعت، تنمان را بدرَد چه؟ از این روزهای زیبا آموختم که امید به آمدن بهار، سلاحی برای مقابله با سرمای زمستان نیست؛ تنها انگیزهای است برای زنده ماندن، برای عبور از سرما.
نوروز ما درفیضآباد
صبح نوروز، اهالی محل—بزرگان، جوانان و کودکان—با شیرینی و توغ (بیرق)، برای برافراشتن «جنده» به مسجد محل میآمدند. جوانان، کبوترهایی را در دست داشتند؛ نماد صلح، وحدت و همدلی. وقتی جنده را بالا میکردند، میان مردم شیرینی تقسیم میشد و کبوترها را بر فراز آسمان زیبای فیضآباد رها میکردند. زنها از روی بامها به تماشای برافراشتن توغ میآمدند، و همگان برای آبادی سرزمینمان دست به دعا بلند میکردند. چهرهها برق خوشحالی میزد، به یکدیگر تبریک میگفتیم و برای خوردن هفتمیوه، خانهی همدیگر میرفتیم.
نوروز در آینهی خاطره: آیین زندگی در سایهی فراموشی
در ولایت مزار شریف، میلهی گل سرخ با شکوه خاصی برگزار میشود و مردم از گوشه و کنار افغانستان برای گرامیداشت این مراسم گرد هم میآیند. در منطقهی ما نیز، این جشن با شور و شوق فراوانی پیگیری میشود. چند روز پیش از فرارسیدن سال نو، همه به پاکسازی خانهها و محلههای خود میپردازند. مردان و دهقانان نهال میکارند تا سرسبزی و طراوت را به دیار خود هدیه دهند.
روایت نوروز؛ به قلم یک دانشآموز
خرید نوروزی یکی از هیجانانگیزترین بخشهای این جشن است. با نزدیک شدن به نوروز، مردم با شور و اشتیاق گردگیری میکنند، فرشها را میشویند، خانه را میآرایند و میوههای خشک میخرند تا آمادهی پذیرایی از دوستان و آشنایان باشند. بوی عطر گلها و تمیزی خانه، حس تازگی و نو شدن را به همه میبخشد. در واپسین روزهای سال، تمام بازارها بوی بهار میدهند. مردم با شوق به خرید لباسهای نو، هدیههای نوروزی، شیرینیها و میوههای فصل میپردازند و بازارها سرشار از رنگ بهار و اشتیاق تجلیل نوروز میشوند.
بهار در اسارت؛ نوروز در روزگار سیاه طالبانی
رهنورد کلانتر از زمانی که خودم را شناختهام، در آستانه رسیدن به نوروز، مردم با دستهای خود زمینهایشان را شخم میزدند و به درختان و باغهایشان رسیدگی میکردند. در این روزها، زمینهای خشک و بیجان به دل طبیعت جان میدادند و درختان در انتظار شکوفههای نو بودند. مردم، بهویژه دختران و پسران، خود را […]
نوروز؛ به رسمِ بودن
در این سالها، بهرغم آنکه خزان بر ملکِ ما مستولی است و شادیها کمتر، مردمان، هنوز رسم نوروز بهجای میآرند و از سبزه و سنبل، دل خوش دارند، که نشان آن است که طبعِ مردم به بهار، میل کند و امید، هنوز از دلها نرفته است. و البته: از چنین طبع، خوفی نیست؛ که هر جا امید باشد، بیمِ زوال نیست.
نوروز و نذر چهلتن
روز نوروز از سر صبح یک دیگ بزرگ آش بریده را بار زد و برای همه زنان خانواده یک کار سپرده بود. قرار بود از چهل خانه زنان و دختران به مجلس بیایند. ترکاری پاک میکردیم، چای دم میکردیم، یکی روی حویلی را جاروب میکرد، یکی داخل خانهها را و همه آمادهی پذیرایی از مهمانان بودیم. در کلینیک قریه دو قابله از تاجیکستان آمده بود. آن دو قابله اولین کسانی بودند که وارد حویلی شدند. یکی از قابلهها القاز نام داشت که هنگام داخل شدن به حویلی پرسید که چرا صدای موسیقی بلند نیست. صدای موسیقی را بلند گذاشتیم و او روی صفه رقصید و گفت:« نوروز روز رقصیدن است. برقصید.» همینگونه هر پنج دقیقه بعد یک گروه از مهمانان میرسید و سه اتاق و زیر دالان از زن و دختر پر شده بود که همه خود را آراسته و دستهای خود را خینه گرفته بودند. میخندیدند و میرقصیدند. ما مصروف مهماننوازی و رسیدن به تک تک آن مهمانان بودیم.
نوروز: تجدید حیات در بستر تاریخ، فلسفه و ادیان
عارفان نوروز را نمادی از بیداری معنوی میدانند، زمانی که انسان میتواند خود را از آلودگیهای درونی پاک کند. این معنا در سنتهای صوفیانه بازتاب گستردهای دارد، جایی که نوروز، با مفهوم «تجدید عهد با خدا» گره میخورد. مفهوم زمان در نوروز، میان دو نگاه خطی و چرخهای در نوسان است. در بسیاری از سنتهای فکری، زمان را یا به عنوان حرکتی مستقیم به سوی آینده میبینند یا به عنوان یک چرخهٔ تکرارشونده. نوروز، هر دو این نگاهها را در خود دارد. از یک سو، هر سال، نو شدن را اعلام میکند و رو به آینده دارد، اما از سوی دیگر، بازگشتی است به همان نقطهای که پیشتر تجربه شده است. این ترکیب، نوروز را از بسیاری از جشنهای دیگر متمایز میکند.
نوروز و بهار رستاق؛ زادگاهم
وطن برای من یعنی جنگلهای نورستان، انارهای قندهار، بند امیر، بلخ بلند، چشمهی ترکان رستاق، رودخانهی خروشان فرخار، قروت غور، قیماق فاریاب، دشتهای آبدان قندوز، پامیر بدخشان، معماریهای هرات، پل مالان، بلندیهای پریان پنجشیر، و در نهایت، خاکی که عزیزانم، ولوالجی بزرگ، ارباب انیسه (مادرم)، و آلتین آی (ماهتاب طلایی)، در آن آرام خفتهاند.
نوروز؛ رستاخیز پس از توفان آریایی
«بهترین کشوری که من، اهورهمزدا آفریدم، آریاویچ، سرزمین آریاها بود که هوایی خوش و باصفا داشت. اما اهریمن مرگآفرین، بر ضد آن، مارهای بزرگ و سرمای توانفرسا پدید آورد. در آنجا ده ماه سرما و زمستان است و تنها دو ماه تابستان. در آن دو ماه نیز، آب سرد است، زمین سرد است و رویش گیاهان با دشواری انجام میگیرد.» (وندیداد، فرگرد ۱، بندهای ۲ و ۳)