نوروز، جشن زایش دوباره و ایستادگی حافظه

در افغانستان، نوروز همواره در میانه‌ی کشاکش‌های فکری، مذهبی و سیاسی، جایگاه ویژه‌ای داشته است. برخی، این جشن را برخاسته از باورها و فرهنگ‌های پیش از اسلام می‌دانند و تلاش کرده‌اند آن را کمرنگ و فراموش‌شده جلوه دهند؛ با این‌حال، نوروز، فراتر از بحث‌های دینی و سیاسی، با زندگی مردم گره خورده. آیینی که در دل رنج و سال‌های سنگین جنگ، تبعید، و سانسور، باز هم زنده مانده و نسل به نسل، در حافظه‌ی جمعی این سرزمین حفظ شده است.

نگاهی به جشن نوروز در زیر سایه‌ی حاکمیت طالبان

امسال، در آستانه‌ی چهارمین نوروز در سایه‌ی حاکمیت طالبان، این جشن باستانی و فرهنگی با محدودیت‌های گسترده‌ای روبه‌رو است. طالبان که دیدگاه افراطی به رسوم ملی دارند، برگزاری نوروز را یک مراسم غیرشرعی تلقی می‌کنند و با آن برخورد خصمانه دارند. آن‌ها با سرکوب و خشونت علیه مردم، دشمنی آشکارشان را با فرهنگ، رسوم ملی و تمدن باستانی این سرزمین به نمایش گذاشته‌اند.

وقتی نوروز تغییر کرد؛ روایت یک مهاجر

اما آن نوروز حال‌وهوای دیگری داشت. حتی چهل روز هم از بیست‌ودوم بهمن نگذشته بود. چون مدارس در پاییز ۱۳۵۷ خیلی زود تعطیل شده و تازه باز شده بودند، وزارت آموزش‌وپرورشِ دولت موقت تصمیم گرفت تعطیلات نوروزی بیشتر از چهار یا پنج روز نباشد، نه سیزده روز همیشگی. من که یک کودک هشت‌ساله بودم، مثل بسیاری از بچه‌ها از این تصمیم خوشحال نبودم. اما شعار آن عید—«در بهار آزادی، جای شهدا خالی»—مدام از رادیو و تلویزیون پخش می‌شد و مجلات پر بود از عکس‌های لاله‌های سرخ.

سفره‌ی نوروز، قصه‌ی هزارساله‌ی بدخشان

اولین روز بهار، یعنی نخستین روز ماه حمل، به عنوان نوروز جشن گرفته می‌شود. «نوروز» به معنای «روز نو» یا آغاز سال جدید است و هم‌زمان با اعتدال بهاری فرامی‌رسد، زمانی که طول روز و شب برابر می‌شود. نوروز در فرهنگ زردشتی و اساطیر ایران باستان جایگاه ویژه‌ای دارد و گفته می‌شود جمشید، پادشاه اسطوره‌ای ایران، آن را بنیان نهاده است.

هله نوروز آمد؛ از سفره‌ی نوروزی تا دهل و سرنا

زمانی در کابل، نوروز با شکوه خاصی تجلیل می‌شد. صدای دهل و سرنا از یک هفته پیش از رسیدن بهار در کوچه‌ها طنین می‌انداخت. در کوچه‌ی ما هم این نغمه‌های دلنشین به گوش می‌رسید. من و خواهر بزرگ‌ترم با شوق، دم پنجره می‌رفتیم و هیجان‌زده به دنبال منبع صدا می‌گشتیم. همیشه آن را پشت چند زن که لباس‌های پرزرق‌وبرق بر تن داشتند و توگری‌هایی پر از لباس و خوراکی در دست‌شان بود، پیدا می‌کردیم. بوی ماهی، جلبی و کلچه‌های نوروزی همه‌جا را پر می‌کرد. مادرم، دست به کمر، پشت سر ما می‌ایستاد و می‌گفت: «حتماً برای کسی نوروزی آورده‌اند.»

نوروز؛ نشانی از خانه در سرزمین بیگانه

اما هیچ نوروزی به اندازه‌ی نوروز چهار سال پیش برای من خاص و فراموش‌نشدنی نبود. آن سال، همه‌چیز رنگ و بوی دیگری داشت. با رسیدن روزهای آخر سال، انگار زمین و زمان برای ورود به بهار آماده می‌شدند. هوا گرم‌تر شده بود، کوچه‌ها و خیابان‌ها از جنب‌وجوش مردم پر می‌شد، صدای خنده‌ی کودکانی که لباس نو پوشیده بودند، در گوشه‌وکنار شهر می‌پیچید. طبیعت هم لباس تازه‌ای بر تن کرده بود؛ درختان سبز شده بودند و شکوفه‌های کوچک، بشارت یک بهار دل‌انگیز را می‌دادند.

نوروز و زندگی: میراثی که از دیروز به فردا می‌رسد

در افغانستان نیز، نوروز یکی از مهم‌ترین جشن‌های ملی به شمار می‌رود. مردم این کشور نوروز را با مراسمی مشابه، با شور و شوق فراوان جشن می‌گیرند. میله‌ی گل سرخ که در ولایت مزار شریف برگزار می‌شود، نمونه‌ای از این آیین‌هاست؛ مردمی از سراسر افغانستان برای حضور در این مراسم گرد هم می‌آیند و جشن «ژنده علی» را برگزار می‌کنند. همچنین، بازدید از اقوام، تهیه‌ی سمنک—که بانوان گرد هم می‌آیند و با دایره‌زنی و خواندن شعر «سمنک فصل بهار است» آن را تهیه می‌کنند—و آماده‌سازی هفت‌میوه، از دیگر رسوم پررنگ این جشن است.

نوروز می‌آید؛ خانه را تکاندم،حسرت‌ها نریختند

تنه‌ی درخت بادام را لمس می‌کنم و با انگشت روی آن، خط‌های فرضی می‌کشم. جوانه‌هایش نوید بهار می‌دهند؛ نوید نزدیک بودن نوروز، سال نو، آغاز نو. اتفاقی که با وجود تکرار هر ساله، برایم تازگی دارد. بهار، هر سال بازمی‌گردد و این را همه می‌دانند. همه ایمان داریم که زمستان ابدی نیست و روزی، تن خسته‌مان آمدن بهاری پُرطراوت را تجربه خواهد کرد. همه می‌دانیم که سرما ناپایدار است. اما اگر سرمای زمستان، به جای طبیعت، تن‌مان را بدرَد چه؟ از این روزهای زیبا آموختم که امید به آمدن بهار، سلاحی برای مقابله با سرمای زمستان نیست؛ تنها انگیزه‌ای است برای زنده ماندن، برای عبور از سرما.

نوروز ما درفیض‌آباد

صبح نوروز، اهالی محل—بزرگان، جوانان و کودکان—با شیرینی و توغ (بیرق)، برای برافراشتن «جنده» به مسجد محل می‌آمدند. جوانان، کبوترهایی را در دست داشتند؛ نماد صلح، وحدت و همدلی. وقتی جنده را بالا می‌کردند، میان مردم شیرینی تقسیم می‌شد و کبوترها را بر فراز آسمان زیبای فیض‌آباد رها می‌کردند. زن‌ها از روی بام‌ها به تماشای برافراشتن توغ می‌آمدند، و همگان برای آبادی سرزمین‌مان دست به دعا بلند می‌کردند. چهره‌ها برق خوشحالی می‌زد، به یکدیگر تبریک می‌گفتیم و برای خوردن هفت‌میوه، خانه‌ی همدیگر می‌رفتیم.

نوروز در آینه‌ی خاطره: آیین زندگی در سایه‌ی فراموشی

در ولایت مزار شریف، میله‌ی گل سرخ با شکوه خاصی برگزار می‌شود و مردم از گوشه و کنار افغانستان برای گرامیداشت این مراسم گرد هم می‌آیند. در منطقه‌ی ما نیز، این جشن با شور و شوق فراوانی پیگیری می‌شود. چند روز پیش از فرارسیدن سال نو، همه به پاکسازی خانه‌ها و محله‌های خود می‌پردازند. مردان و دهقانان نهال می‌کارند تا سرسبزی و طراوت را به دیار خود هدیه دهند.

روایت نوروز؛ به قلم یک دانش‌آموز

خرید نوروزی یکی از هیجان‌انگیزترین بخش‌های این جشن است. با نزدیک شدن به نوروز، مردم با شور و اشتیاق گردگیری می‌کنند، فرش‌ها را می‌شویند، خانه را می‌آرایند و میوه‌های خشک می‌خرند تا آماده‌ی پذیرایی از دوستان و آشنایان باشند. بوی عطر گل‌ها و تمیزی خانه، حس تازگی و نو شدن را به همه می‌بخشد. در واپسین روزهای سال، تمام بازارها بوی بهار می‌دهند. مردم با شوق به خرید لباس‌های نو، هدیه‌های نوروزی، شیرینی‌ها و میوه‌های فصل می‌پردازند و بازارها سرشار از رنگ بهار و اشتیاق تجلیل نوروز می‌شوند.

بهار در اسارت؛ نوروز در روزگار سیاه طالبانی

رهنورد کلانتر   از زمانی که خودم را شناخته‌ام، در آستانه رسیدن به نوروز، مردم با دست‌های خود زمین‌هایشان را شخم می‌زدند و به درختان و باغ‌هایشان رسیدگی می‌کردند. در این روزها، زمین‌های خشک و بی‌جان به دل طبیعت جان می‌دادند و درختان در انتظار شکوفه‌های نو بودند. مردم، به‌ویژه دختران و پسران، خود را […]