تقابل ارگ و جنبش: چرا حکومت از خودمختاری ولایات هراس دارد؟

جنجال نصب والی فاریاب تقابل سیاسی ارگ و مارشال عبدالرشید دوستم را به اوج رسانده است. بابر فرهمند معاون شورای عالی مصالحه چندبار اظهار نظرهای تند در مورد نصب والی جدید از سوی ارگ برای ولایت فاریاب داشت. راه‌پیمایی‌های اعتراضی هواداران حزب جنبش ملی به رهبری آقای دوستم در میمنه ادامه دارد و گفته می‌شود که عمارت ولایت را محاصره کرده اند. نواری از آقای عبدالرشید دوستم هم نشر شده است که هودارانش را به اعتراض بیشتر علیه نصب والی جدید در ولایت فاریاب فرا می‌خواند. به نظر می‌رسد  که تقابل جنبش ملی و ارگ در روزهای آینده بیشتر اوج بگیرد.

رابطۀ مرکز و قدرت‌های محلی در افغانستان شکل ارگانیک به خود نگرفته است. تا آواخر قرن ۱۹ میلادی کابل با حکومت‌های خودمختار پیرامونی و قدرت‌های محلی در نوعی تفاهم نانوشته به سر می‌برد. تلاش‌های امیر دوست محمد محمد خان و پسرش شیر علی خان برای مصادرۀ حکومت‌های خودمختار محلی به سود مرکز به جایی نرسید.

با روی کار آمدن عبدالرحمان وضعیت تغییر کرد. او توانست با استفاده از منابعی که در اختیار داشت، روابط قدرت را تغییر دهد و حکومت‌های خودمختار پیرامونی را به سود مرکز نابود سازد. قدرت‌های محلی هم در زمان او تا حد زیادی تابع مرکز شدند. در آن زمان ارتش نیز حرفه‌یی شد و خودش را از احتیاج لشکریان قبایلی آزاد ساخت. پس از عبدالرحمان خان تمام زمام‌داران تلاش کردند که پا جای پای او بگذارند و قدرت‌های محلی را سرجای شان بنشانند، اما موفق نشدند. در سال ۱۹۹۲ نهاد دولت در افغانستان فروپاشید و انحصار حکومت مرکزی بر نیروی نظامی از بین رفت.

انحصار حکومت مرکزی به نیروی نظامی تا حال نیز اعاده نشده است. شورش‌گری طالبان حتا در مقابل نیروهای مجهز و تا به دندان مسلح ناتو تاب آورد و اگر نیروهای امنیتی و دفاعی افغانستان بتوانند پس از خروج ناتو بن‌بست نظامی کنونی را به نحوی حفظ کنند، کار بزرگ است. حکومت مرکزی افغانستان از سال ۲۰۰۴ به این سو نگران است که خودمختاری بیشتر قدرت‌های محلی در انتخاب والی‌ها و دیگر مقام‌های محلی، ولایت‌ها را به اقمار نفوذ کشورهای همسایه بدل کند. این وضعیت در نیمۀ اول دهۀ هفتاد خورشیدی تجربه شد. در آن زمان مزار شریف خودش پول چاپ می‌کرد، جلا‌ل‌آباد، هرات و قندهار هم با پاکستان و ایران بدون این که کابل در جریان باشد، روابط داشتند. گفته می‌شود که از کابل ضعیف و زون‌های قدرت‌مند، همسایه‌ها سود می‌برند و می‌توانند این زون‌ها را به اقمار خود بدل سازند.

به همین دلیل است که حتا خودمختاری اندک سیاسی ولایات برای ارگ سنگین تمام می‌‌شود و به حیثیتش بر می‌خورد. تا هنوز برای حل تضاد مطالبۀ صلاحیت بیشتر از سوی ولایات و ترس مرکز از خودمختاری والی‌ها، راهی پیدا نشده است. اگر والی‌ها انتخابی باشد یا شوراهای ولایتی هر ولایت  در غزل  و نصب آنان دخیل شود، روشن است که حاکمان محلی نوعی خودمختاری به دست می‌آورند و قدرت بین مرکز و ولایات به یک نحوی تقسیم می‌شود و روابط قدرت تغییر می‌کند. ولی در شرایطی که جنگ جریان دارد و طالبان اراده‌یی برای مذاکره و ختم جنگ نشان نداده اند، چه ضرور است که ارگ با جنبش ملی که یک قدرت محلی است وارد تقابل جدید شود؟

تظاهرکننده‌گان هوادار جنبش ملی در فاریاب مانع ورود والی جدید به عمارت ولایت می‌شوند و خواستار تجدید نظر کابل در گزینش والی جدید می‌باشند.

به نظر می‌رسد که دست‌های بیرونی در تنش اخیر بی‌تاثیر نیست. چنین می‌نماید که ترکیه از برگزار نشدن نشست استانبول زیاد خشم‌گین است. سیاست خارجی انقره در سال‌های اخیر به گونه‌یی شکل یافته که خودش را بزرگ دنیای اسلام می‌نمایاند و از این که نشست استانبول در مورد صلح افغانستان در ماه می سال جاری میلادی برگزار نشد، احساس می‌کند جایگاهش به رسمیت شناخته نشده است. ترکیه روابط گسترده و عمیق با پاکستان دارد. چنین می‌نماید که مقام‌های نظامی و حکومتی پاکستان به رییس‌جمهور رجب طیب اردوغان وعده کرده بودند که طالبان را به نشست استانبول می‌آورند، اما یا نخواستند یا نتوانستند به این وعده عمل کنند. این امر خشم ترکیه را برانگیخته است و به نظر می‌رسد که انقره در تلاش است متحدان خودش را در سیاست داخلی افغانستان تقویت کند. انقره  و جنبش ملی پنهان نمی‌کنند که متحدان هم‌دیگر هستند. به احتمال زیاد حکومت مرکزی افغانستان از این ناحیه نگران است و می‌خواهد قدرت جنبش ملی در شمال به حدی گسترده نشود که کابل از کنترل آن عاجز بماند. به نظر می‌رسد که جنبش در رفع این نگرانی کابل موفق نبوده است.

پایتخت‌های کشورهای منطقه نگران پیامدهای خروج نیروهای امریکایی از افغانستان هستند. این کشورها به انواع و اقسام مختلف به این نگرانی پاسخ می‌دهند. بعید نیست که برخی از نهادهای قدرت‌مند کشورهای همسایه دست اتحاد به سوی قدرت‌های محلی و بازی‌گران غیر دولتی افغانستان دراز کنند، تا در صورت تحقق بدترین سناریو، بی متحد نمانند.

در جنگ‌های دهۀ نود افغانستان هر جناحی متحد یک کشور منطقه بود. بی‌ثباتی تاریخی دولت مرکزی در افغانستان سبب شده است که کشورهای منطقه در کنار حمایت از کابل، گوشۀ چشمی به قدرت‌های محلی و بازی‌گران غیر دولتی هم داشته باشند تا در صورت تحقق بدترین سناریو و تکرار فاجعۀ سقوط نظام، رشتۀ حوادث از دست شان نرود و بحران به قلمرو شان کشیده نشود.

 به نظر می‌رسد که این وضعیت ارگ را نگران ساخته است و این نگرانی عامل اصلی تشدید تقابل سیاسی در شمال است. اما تجربۀ تاریخی نشان داده است که تقابل بیشتر نه به سود ارگ است و نه به قدرت‌های محلی فایده می‌رساند.